قسمت یازدهم خاطرات میلسپو: طبقات اقتصادی و سیاسی در ایران دهه بیست/ در ایران ثروت و قدرت سیاسی در دست گروه اندکی متمرکز است

سرویس تاریخ «انتخاب»: کتاب ماموریت آمریکاییها در ایران اثر آرتور میلسپو ترجمۀ حسین ابوترابیان در سال ۱۳۵۶ است. آرتور میلسپو متولد مارس ۱۸۸۳ در روستایی در میشیگان، حقوقدان و کارشناس مالی آمریکایی که در سالهای ۱۹۲۲-۱۹۲۷ و ۱۹۴۲-۱۹۴۵ برای اصلاح مالیه به استخدام دولت ایران درآمد. او دانش آموخته (دکترای) دانشگاه جانز هاپکینز و (کارشناسی

سرویس تاریخ «انتخاب»: کتاب ماموریت آمریکاییها در ایران اثر آرتور میلسپو ترجمۀ حسین ابوترابیان در سال ۱۳۵۶ است. آرتور میلسپو متولد مارس ۱۸۸۳ در روستایی در میشیگان، حقوقدان و کارشناس مالی آمریکایی که در سالهای ۱۹۲۲-۱۹۲۷ و ۱۹۴۲-۱۹۴۵ برای اصلاح مالیه به استخدام دولت ایران درآمد. او دانش آموخته (دکترای) دانشگاه جانز هاپکینز و (کارشناسی ارشد) دانشگاه ایلینوی بود.
ویژگیها و عادات ایرانیان
صرفنظر از تجربه تاریخی و شرایط محیطی، جامعه ایرانی با ویژگیها و عادات خاص خود شکل گرفته است. از نظر تاریخی، ناامنی، حکومت استبدادی و فقدان شرایط مناسب زندگی، تأثیر عمیقی بر دگرگونیهای اجتماعی و روانی مردم گذاشته است.
اقتصاد ایران بر پایه کشاورزی ابتدایی و نظام فئودالی قرون وسطایی استوار بوده است. واحدهای کشاورزی کوچک و پراکنده، اغلب در مرز گرسنگی قرار داشته و عملاً جامعه را در حالت رکود نگه داشتهاند. این وضعیت ایرانی را به فردگرایی سوق داده و باعث شده است که در ذهن او تنها زندگی شخصی و بیثبات خود اهمیت داشته باشد، بیآنکه به جامعهای که در آن زندگی میکند توجه جدی نشان دهد. او نسبت به جامعه بیاعتماد و هراسان بوده و حتی اجتماعیبودن و مهماننوازیاش نیز بیشتر بازتاب همین فردگرایی است.
گرایش به مشارکت و همکاری محدود است و استعداد سازماندهی و رهبری چندان دیده نمیشود. با این حال، خانواده و قبیله همچنان رشتههای محکم پیوند اجتماعی را شکل میدهند. در دهات، زندگی کشاورزی سادهترین شکل همکاری اجتماعی را نشان میدهد. در شهرها نیز بازرگانان در طول قرنها گروههایی آگاه به منافع خود تشکیل دادهاند. اتاقهای بازرگانی به گروههای فشار نیرومند تبدیل شده و سازمانهای حرفهای در حال افزایش بودهاند. اما در همه این موارد، فرقهبازیهای آشکار یا پنهان و منافع شخصی نقش پررنگی داشته است.
ایران کشوری گرفتار افراط و تفریط است. ثروت و قدرت سیاسی در دست گروه اندکی متمرکز است، در حالی که اکثریت مردم در فقر شدید زندگی میکنند. در این میان، سه طبقه اجتماعی جدید شکل گرفتهاند:
۱. کارگران صنعتی،
۲. عملههایی که در زمان اشغال متفقین استخدام شدند،
۳. جمعیت شناور شهری بهویژه در تهران.
این طبقات تازهپدید تا زمانی که به روستا بازنگردند، عاملی برای بیثباتی خواهند بود و زمینه فعالیت آشوبگران، مبلغان ایدئولوژیهای افراطی و کمونیستها را فراهم میسازند.
رضاشاه با دستور کشف حجاب، زنان را وارد عرصه اجتماعی و دانشگاهها و ادارات دولتی کرد؛ اما برابری واقعی زن و مرد هرگز تحقق نیافت. امروز نیز بازگشت تدریجی به حجاب در جامعه آشکار است.
ایران تاکنون نتوانسته مبانی ناسیونالیسم دموکراتیک را ایجاد کند. عشایر همچنان جذب جامعه نشده و مسلح و گاه یاغی باقی ماندهاند. بیاعتمادی و حتی نفرت نسبت به مأموران دولت در میان مردم عادی دیده میشود. کشور همچنان سرزمین اقلیتها و طبقات اجتماعی است و روحیه مدارا و تساهل چندان ریشه ندوانده است. تنها در میان عدهای محدود، نوعی میهندوستی واقعی و احساس تعلق به ملت دیده میشود.
در عرصه سیاست، هیچگاه نظام حزبی منسجم مانند آنچه در غرب وجود دارد شکل نگرفته است. نمایندگان پارلمان به فراکسیونها و گروههای کوچک تقسیم میشوند که به سرعت از هم میپاشند. پس از اشغال متفقین، حزب توده بهوجود آمد که با الهام و حمایت مالی شوروی فعالیت میکرد و در میان کارگران و مجلس آشوب ایجاد مینمود. در مقابل، سید ضیاءالدین حزبی طرفدار انگلیس و ضد شوروی تأسیس کرد که با بازرگانان و سرمایهداران در ارتباط بود. اما هیچیک از این احزاب به دموکراسی علاقه نداشتند و گرایش به دیکتاتوری در هر دو مشهود بود. در واقع، این احزاب بیشتر ابزار رقابت روس و انگلیس در ایران بودند تا نمایندگان واقعی مردم.
به طور کلی، در ایران آن دورنمای فکری که برای استقرار دموکراسی لازم است ــ بهویژه احترام به شأن و ارزش انسان ــ چندان وجود ندارد. وجدان اجتماعی ضعیف است و فلسفه انساندوستی به نیرویی مؤثر تبدیل نشده است. مالکیت فردی اگرچه به استقلال شخصی و احترام اجتماعی کمک میکند، اما جامعه همچنان گرایش شدیدی به استبداد دارد. توده مردم با حداقل معاش زندگی میکنند، در کلبههایی غارنما و در شرایط بهداشتی نامطلوب. اگر زارع قدرت یابد، به جای برابری با فرادستان، خود به استثمار فرودستان رو میآورد. چنانکه یک مالک جوان گفته بود: «این وضع مرا به یاد ماهیها میاندازد که بزرگترها کوچکترها را میبلعند.»
بیتحرکی محیط، تعصب مذهبی و نوعی تحمل و شکیبایی بیش از حد، سبب شده است که ایرانیان بهطور گسترده اهمیت زمان و رابطه آن با کار را نشناسند. تعلل و طفره رفتن به یک عادت عمومی بدل شده است. در گذشته، تنبلی در طبقات پایین وسیلهای دفاعی بود و در طبقات بالا به سود منافع خصوصی، مثلاً رباخواری. اما در ایران امروز، بهویژه در تهران جدید، فعالیت اقتصادی تجار، سفتهبازان و نوکیسهها جایگزین آن تنبلی قدیم شده است. در نتیجه، جامعه میان دو حالت متضاد حرکت میکند: یا بسیار سریع و پرجنبوجوش است یا بسیار کند و منفعل.
مسئولیت این خبر با سایت منبع و جالبتر در قبال آن مسئولیتی ندارد. خواهشمندیم در صورت وجود هرگونه مشکل در محتوای آن، در نظرات همین خبر گزارش دهید تا اصلاح گردد.
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0