به گزارش همشهری آنلاین، محسن مهدیان؛ مدیرمسئول روزنامه همشهری در یادداشتی نوشت: گاهی آدمها نیت اصلیشان را پشت استدلالهای پیچیده پنهان میکنند. بعضیها هم ناجوانمردانه مردم را میترسانند تا مقصودشان رو نشود. اما سخنان رهبری انقلاب برعکس این جریان است؛ ساده، روشن و خطابش مستقیم با غیرت مردم.
اجازه دهید این سخنان تلویزیونی را در قالب یک قصه مرور کنیم. بعد ببینیم کدام انسان غیرتمندی است که نپذیرد.
این روایت تماما از جملات رهبری است و بیشتر و کمتر ندارد: ماجرا از یک کلمه شروع میشود: «غنیسازی». یک کلمه، اما در دلش یک کتاب حرف نهفته است.
روزگاری بود که ما غنیسازی نداشتیم. غربیها هم نمیخواستند داشته باشیم. نه میدادند، نه اجازه میدادند. اما چند مدیر و دانشمند باهمت، برخلاف همه سدها و فشارها، این دستاورد بزرگ را به ملت هدیه کردند.
اما این غنیسازی به چه کار میآید؟
برای رفاه امروز و پیشرفت پایدار نسلهای آینده؛ از کشاورزی تا صنعت، از محیطزیست و منابع طبیعی تا تولید برق و پژوهش.
ایران شد یکی از ۱۰کشور صاحب غنیسازی، اما با یک تفاوت بزرگ؛ دیگران سلاح هستهای هم دارند، ایران نه. ایران غنیسازی بالای ۶۰درصد را نمیخواهد، چون نیاز به سلاح هستهای ندارد.
در این میان آمریکاییها چه کردند؟
یک روز گفتند غنیسازی فلان درصد را نداشته باشید. روزی دیگر گفتند باید در جای دیگری انجام شود. اما امروز نقاب را کنار زدهاند و میگویند اصلا نباید غنیسازی داشته باشید. تازه به این هم بسنده نکردهاند؛ میگویند موشک حتی میانبرد و کوتاهبرد هم نداشته باشید که اگر ما زدیم، شما نتوانید بزنید.
و همه میدانند این پایان کار نیست؛ باز هم جلوتر خواهند آمد.
جالب اینکه دم از مذاکره هم میزنند؛ آنهم با زبان تهدید. مذاکره برای چه؟ برای تعطیلی و دودکردن هستهای؛ یعنی از قبل از مذاکره، نتیجه را تعیین میکنند. این اگر دیکته نیست، پس چیست؟
روشن است که چنین مذاکرهای بنبست است؛ نه سودی دارد، نه مانعی را برطرف میکند؛ جز زیان محض چیزی ندارد.
جالب اینکه تجربه هم داریم؛ نمونهاش هم برجام.
ما به وعدهمان عمل کردیم. طرف مقابل نه تحریم را برداشت، نه به قولش وفا کرد. آخر سر هم یکطرفه خارج شد.
دستشان برسد، ترور هم میکنند؛ مثل جنگ ۱۲روزه که فرماندهان نظامی ما را زدند، به خیال اینکه مردم به خیابانها بیایند. مردم آمدند، اما علیه دشمن.
طبیعی است. مردم غیرتمند ایران همیشه توی دهن گوینده چنین حرفهایی میزنند، چون ـ به قول مشهدیها ـ این حرفها از دهن گوینده بزرگتر است.
تمام.
حالا این روایت کافی نیست؟
هر کس هر نظری دارد، قبول. اصلا موافق مذاکره. اما اول باید تکلیف خودش و وجدانش و مخاطبش را با این قصه تاریخی روشن کند.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0