کد خبر : 352887
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۴ - ۱۱:۵۹

طوفان اکتبر و تولد اسرائیلی جدید: از خودبیزاری تا چالش هویت

طوفان اکتبر و تولد اسرائیلی جدید: از خودبیزاری تا چالش هویت

باشگاه خبرنگاران جوان – در طول تاریخ درازِ درگیری فلسطینی ـ اسرائیلی، هم واقعیت و هم خیال جمعی، تصویری نسبتاً ثابت و دست‌نخورده از «اسرائیلی» ساخته‌اند: او همواره چهره‌ای اروپایی دارد، اغلب ریشه‌اش به اروپای شرقی بازمی‌گردد، جایی که روایت قربانی بودن و یهودستیزی جایگاهی دیرپا دارد. افزون بر این، او سفیدپوست است و به

باشگاه خبرنگاران جوان – در طول تاریخ درازِ درگیری فلسطینی ـ اسرائیلی، هم واقعیت و هم خیال جمعی، تصویری نسبتاً ثابت و دست‌نخورده از «اسرائیلی» ساخته‌اند: او همواره چهره‌ای اروپایی دارد، اغلب ریشه‌اش به اروپای شرقی بازمی‌گردد، جایی که روایت قربانی بودن و یهودستیزی جایگاهی دیرپا دارد. افزون بر این، او سفیدپوست است و به طبقه‌ای متوسط تعلق دارد که بازتاب جایگاه شغلی و سطح درآمدش است.

این تصویر، افسانه‌ای صرف نبود، بلکه بازتاب واقعیت بود؛ واقعیتی که در جریان اعتراض‌های سال ۲۰۲۲ و شکاف‌های شدید ناشی از آن آشکار شد. بااین‌حال، این تصویر درون جامعه‌ی اسرائیل و نزد اعراب پس از هفتم اکتبر روشن‌تر از همیشه پدیدار شد؛ آن‌گاه که «لحظه‌ی طوفان» نوعی دوگانگی حیاتی را تحمیل کرد: اسرائیلی‌ای که ممکن است به‌آسانی کشته یا اسیر شود، در برابر اسرائیلیِ دیگری که حتی آسیب دیدنش به معنای تهدید امنیت ملی تلقی می‌شود.

از دل همین نقطه‌ی عطف و دوگانگی است که این نوشتار برمی‌خیزد؛ بخشی از پرونده‌ی «فصول طوفان» که در آن به برهه‌هایی کلیدی در جامعه‌ی اسرائیل پرداخته می‌شود — برخی آشکار و برخی پنهان — که رویداد هفتم اکتبر آن‌ها را وارونه کرد و دوباره بر اساس ذهنیت امنیتی مضطرب و میلِ فزاینده به گسترش سرزمینی، بازبرنامه‌ریزی نمود. نتیجه آنکه، این رژیم به مربع نخست خود در سال ۱۹۴۸ بازگشته است: جامعه‌ای نظامی که با عقده‌های ترس و امنیت زندگی می‌کند.

نوشتار پیش‌رو پرسش «اسرائیلیِ واقعی پس از طوفان» را طرح می‌کند و به دگرگونی‌های جغرافیایی، اجتماعی و سیاسی مربوط به او می‌پردازد؛ جایگاهش را میان یهودیان شرقی (مزراحیم)، یهودیان متدیّن، مرز باریکش با «یهودیِ متنفر از خود»، و نیز گروه‌های صلح‌طلب در داخل و خارج بررسی می‌کند.

جغرافیای جنگ بر چهره‌ی اسرائیل

پس از گذشت یک دهه از نکبت فلسطین و هم‌زمان با مهاجرت یهودیان از کشورهای عربی، روشن شد که اسکان مهاجران جدید نمی‌تواند به‌آسانی انجام گیرد، زیرا مهاجران اولیه که بیشتر از غرب آمده بودند بر ساختار کشور مسلط بودند. از همین‌رو دولت شهرک‌هایی موسوم به «شهرهای توسعه» در جنوب، از عسقلان تا صحرای نقب، ایجاد کرد.

در این شهرها یهودیان شرقی یا همان مزراحیم (سفاردیم به معنای گسترده) اسکان داده شدند — کسانی که از شمال آفریقا یا شرق جهان عرب آمده بودند: مغربی‌ها، تونسی‌ها، یمنی‌ها، عراقی‌ها، کردها و دیگران. آنان در جامعه‌ای قرار گرفتند که از همان آغاز، ایشان را باری اضافی بر دوش خود می‌دانست؛ به‌ویژه چون در تأسیس کشور نقشی نداشتند و تنها پس از تشکیل آن به آنجا مهاجرت کردند.

در این شهرهای حاشیه‌ای چون سدیرُوت، اوفکیم و نِتیوُت، وضعیت اقتصادی، آموزشی و بهداشتی در حدّ پایین باقی ماند و ساکنانشان از برنامه‌های توسعه‌ای که بر تل‌آویو، اورشلیم و حیفا متمرکز بود کنار گذاشته شدند؛ همین امر جایگاه آنان را در پایین‌ترین رده‌ی نردبان اجتماعی اسرائیل تثبیت کرد.

در مقابل، کیبوتص‌های اطراف — همچون کفار عزه، بئِری و ناحال عوز — از حمایت سخاوتمندانه‌ی دولت برخوردار بودند و پیوندی مستقیم با نخبگان سیاسی و نظامی داشتند و در طرح صهیونیستی جایگاه ممتازی یافتند، زیرا بیشتر ساکنانشان اشکنازی بودند. هرچند گرایش چپ‌گرایانه و سکولار غالب بر این کیبوتص‌ها با هویت واقعی رژیم صهیونیستی هم‌خوانی نداشت.

پس از گذشت یک دهه از نکبت فلسطین و هم‌زمان با مهاجرت یهودیان از کشورهای عربی، روشن شد که اسکان مهاجران جدید نمی‌تواند به‌آسانی انجام گیرد، زیرا مهاجران اولیه که بیشتر از غرب آمده بودند بر ساختار کشور مسلط بودند.

حمله‌ی هفتم اکتبر این شکاف را به‌شدت برهم زد؛ زیرا هم کیبوتص‌ها و هم شهرهای توسعه‌ای هدف قرار گرفتند. در حالی‌که نخستین گروه، کانون اصلی حمله بود و بیشترین ویرانی را دید (به‌سبب زیرساخت‌های پیشرفته‌تر)، حمله به شهرهای توسعه‌ای نوعی انتقام و تقویت روحیه‌ی راست‌گرایانه‌ی حامی سیاست‌های توسعه‌طلبانه‌ی اسرائیل تلقی شد.

نتیجه، دو تأثیر روانی متفاوت بود: در کیبوتص‌ها، طوفان ضربه‌ای به آرمان‌گرایی صهیونیستی و «مزرعه‌دار روشنفکر» وارد کرد که نماد پروژه‌ی صهیونیستی بود و از پی آن احساس شکست و سرخوردگی از دولت و ارتش پدید آمد؛ در حالی‌که ساکنان شهرهای توسعه‌ای، از این رخداد برای مطالبه‌ی سهم بیشتر از قدرت و نفوذ بهره گرفتند و به پشتوانه‌ی آن پایگاه اجتماعی راست‌گرایی را تقویت کردند. این دگرگونی توزیع نیروهای اجتماعی و سیاسی را به سود مزراحیم و به زیان اشکنازها، به‌ویژه در جنوب، بازتعریف کرد.

وضعیتی مشابه در شمال نیز دیده می‌شود؛ جایی که مزراحیم در شهرهای توسعه‌ای مانند کریات شمونه ساکن‌اند و اشکنازها در کیبوتص‌ها و مزارع اشتراکی چون المطله و مسغاف عام پراکنده‌اند. این امر «اسرائیلی جدیدی» پدید آورد که در او هم شکنندگی و هم خشم نهفته است — از سرخوردگی کیبوتص تا روح انتقامِ شهر.

این پویایی‌ها بعدها به عمق جامعه سرایت کرد، به‌ویژه هنگامی‌که موشک‌های یمنی و ایرانی به مرکز کشور رسید و تل‌آویو و شهرهای بزرگ را نیز به کوره‌ی همان تجربه‌ای افکند که جنوب و شمال در آن می‌سوختند. چنین تحولاتی، دگرگونی بیشتری در ماهیت اسرائیلی پدید آورد.

بر پایه‌ی پژوهش‌های مراکز مختلف، اکنون «اسرائیلی جدید» در شوک جمعی زندگی می‌کند که امنیت را دوباره به نخستین معیار تعلق تبدیل کرده است. او بیش از پیش به راه‌حل‌های نظامی گرایش دارد و مفاهیم مدنی چون قانون، عدالت و حکمرانی از ذهنش زدوده شده است.

عملیات «طوفان الاقصی» شکنندگی امنیت اسرائیل را آشکار کرد و آن را به حالتی از هراس فروبرد که به تغییر بنیادین در دکترین نظامی انجامید: از بازدارندگی منفعل به دفاع فعال، و از انتظار تهدید به انتقال نبرد به عمق سرزمین دشمن از طریق راهبرد «مرزهای چندلایه».

فروپاشی اعتماد و بازتولید نابرابری

به این بحران، از دست رفتن اعتماد به دولت و ارتش نیز افزوده شد، به‌ویژه پس از توافق‌های تبادل اسیران که نشان داد دولت همه‌ی گروگان‌ها را برابر نمی‌بیند. اسیران مزراحی در حاشیه ماندند، در حالی‌که اسیران اشکنازی یا خارجی و دوزبانه از اولویت و فشار دیپلماتیک بیشتری برخوردار بودند که آزادی‌شان را تسریع کرد.

هم‌زمان، جامعه‌ی مدنی و «انجمن خانواده‌های اسیران» درباره‌ی شیوه‌ی برخورد با بحران دچار شکاف شدند؛ میان کسانی که خواستار مذاکره بودند و کسانی که از ادامه‌ی جنگ حمایت کردند. این شکاف، سلسله‌مراتب خون و ارزش انسانی را در جامعه‌ی اسرائیل دوباره زنده کرد.

رسانه‌های داخلی و بین‌المللی نیز با تمرکز بر چهره‌ها و داستان‌های اسیران کیبوتص‌ها، تصویری واحد از «اسرائیلی واقعی» ساختند: همان سفیدپوست اشکنازی، چه در جبهه‌ی نبرد و چه در مزرعه‌ی کیبوتص، و دیگران را به حاشیه راندند.

بااین‌حال، پیدایش «اسرائیلی جدید» پدیده‌ای آنی یا تک‌بُعدی نیست؛ بلکه حاصل انباشت تاریخی و سیاست‌های طبقاتی و قومی در توزیع منابع و فرصت‌هاست که طوفان تنها آن را آشکار و شتاب داده است.

اکنون کیبوتص از نماد پروژه‌ی تأسیسی به نشانه‌ای از ضعف بدل شده است، در حالی‌که شهرهای توسعه‌ای به تریبون مشروعیت راست‌گرایی تبدیل شده‌اند؛ هرچند این دگرگونی، امتیاز رسانه‌ای و سیاسی اسرائیلیِ سفیدِ تحصیل‌کرده با چهره‌ی اروپایی را از میان نبرده است.

میان «صلح اکنون» و عطش انتقام

در گامی پس از طوفان، جامعه‌ی اسرائیل دچار شوک وجودی شد؛ از دست دادن برتری امنیتی و اطلاعاتی برای نخستین‌بار از سال ۱۹۷۳، احساس فروپاشی و انتقام را برانگیخت. این احساس جمعی، همه‌ی فلسطینیان را مسئول هفتم اکتبر معرفی کرد و شعار «هیچ بی‌گناهی در غزه نیست» را در ذهن عمومی نهادینه ساخت.

بر اساس نظرسنجی‌های «مؤسسه‌ی دموکراسی اسرائیلی» در سال‌های ۲۰۲۴ تا ۲۰۲۵، اسرائیلی‌ها بیش از هر زمان دیگر به راه‌حل‌های نظامی و حتی سیاست‌های نابودگرانه تمایل یافته‌اند. جامعه‌ای که از مدارس تا رسانه و دانشگاه، به‌طور کامل نظامی شده و خود را «بازمانده‌ی هولوکاست دوم» می‌خواند، به دو نقش فروکاسته است: یا سرباز دائم، یا شهروندی در وضعیت اضطراری همیشگی.

این دگرگونی فقط در درون جامعه نماند؛ بلکه رابطه‌ی اسرائیلی‌ها با جهان را نیز دگرگون کرد. اکنون بخش بزرگی از آنان جهان را از دریچه‌ی «همه علیه ما» می‌نگرند و احساس می‌کنند حمایت غرب دیگر تضمین‌شده نیست.

در همین حال، گروه‌های گفت‌وگو و صلح، در داخل و میان یهودیان جهان، هدف حمله قرار گرفتند. پس از هفتم اکتبر، برچسب «یهودیِ متنفر از خود» به‌شدت رواج یافت و بر هر گروه یا فردی که با سیاست‌های اسرائیل در کشتار و اشغال مخالفت کند زده می‌شود. این گرایش را نخست نتانیاهو سال‌ها پیش آغاز کرده بود، وقتی دو تن از مشاوران باراک اوباما را چنین نامید؛ پس از او نیز وزیر دارایی، قاضی یهودی ریچارد گلدستون را «یهودستیز و دشمن ملت خود» خواند.

ظهور این جریان‌های منتقد آسیب روانی بزرگی به جامعه‌ی اسرائیل وارد کرد؛ زیرا با حضور علنی یهودیان ضدصهیونیست در اعتراضات، مشروعیت «نظامی‌گری مقدس» از درون تهدید شد. سازمان‌هایی چون «صدای یهودیان برای صلح»، «شبکه‌ی یهودیان برای فلسطین»، «اتحادیه‌ی یهودیان فرانسوی برای صلح» و «ناطوری کارتا» در آمریکا و اروپا به خیابان‌ها آمدند و اعلام کردند: «آنچه در غزه می‌گذرد به نام ما نیست».

این شکاف فراتر از تظاهرات است؛ بخش فزاینده‌ای از یهودیان پراکنده در جهان می‌کوشند خود را از سیاست‌های دولت اسرائیل جدا کنند. نظرسنجی «مؤسسه‌ی انتخاباتی یهودی» نشان می‌دهد که ۲۵ درصد از یهودیان آمریکا معتقدند اسرائیل دست به نسل‌کشی علیه فلسطینیان می‌زند و ۲۵ درصد دیگر آن را کشوری آپارتایدی می‌دانند.

به گفته‌ی پژوهشگر «جوزف مسعد»، گسترش جنبش‌های یهودی ضد اسرائیلی، هراس گسترده‌ای در میان حاکمان و حامیان تل‌آویو ایجاد کرده است؛ زیرا این مخالفان از درون نهادهای دانشگاهی و مذهبی و سیاسی برخاسته‌اند و از جنبش‌های تحریم و بایکوت حمایت می‌کنند. از نگاه او، «موج واقعاً برگشته است»؛ دیگر ترفندهای اسرائیل یا حامیانش در آمریکا ــ از جمله تهمت یهودستیزی و نفرت از خویشتن ــ کارآیی گذشته را ندارد، چراکه نسل جوان‌تر آمریکا، آشکارا اسرائیل را یک مستعمره‌ی اشغالگر می‌داند.

از دیدی دیگر، شاید بتوان گفت این جنبش‌ها چهره‌ای دیگر از مشروعیت‌بخشی به اسرائیل در سطح جهانی‌اند، چون به‌ظاهر «صدای انتقاد از درون» را نمایندگی می‌کنند. با این حال، واقعه‌ی هفتم اکتبر درون جامعه‌ی اسرائیل همین صدا را نیز سرکوب کرد و میدان را به سود «اسرائیلیِ انتقام‌جو» خالی گذاشت؛ همان‌که صلح را خیانت و نقد را دشمنی با خود می‌پندارد.

در همین راستا، نظرسنجی وزارت امور دیاسپورای اسرائیل نشان داد که بیش از یک‌سوم نوجوانان یهودی آمریکایی (۱۴ تا ۱۸ ساله) با جنبش حماس ابراز همدلی کرده‌اند؛ نشانه‌ای از شکاف فزاینده میان اسرائیل و یهودیان جهان.

پایان: هویت در جست‌وجوی بقا

«اسرائیلی جدید» دیگر تنها از فلسطینی انتقام نمی‌گیرد، بلکه تنوع درونی خویش را نیز نابود می‌کند. در برابر گوناگونی فکری و فرهنگی، او به انسجامی ملی‌ـ‌نظامی روی آورده که همه‌ی صداهای مخالف را حذف می‌کند و پل‌های ارتباطی میان خویش و «خودِ دیگرش» را ویران می‌سازد.

این وضعیت بازتابِ بحرانی در رابطه‌ی اسرائیل با یهودیان دیاسپورا نیز هست؛ بحرانی که شاید از خودِ مرکز کمتر اهمیت نداشته باشد. اکنون بیشتر یهودیان در خارج از مرزهای اسرائیل زندگی می‌کنند و هرچه جامعه‌ی اسرائیل درون‌گرا‌تر و نظامی‌تر می‌شود، نفوذ و مشروعیت نمایندگیِ یهودیان پراکنده بیشتر می‌شود. بخش قابل‌توجهی از آنان باور دارند اسرائیل دیگر نماینده‌ی یهودیت نیست، بلکه چهره‌ی آن را مخدوش کرده است.

در نتیجه، اسرائیلِ امروز در میانه‌ی گسست‌های درونی و بیرونی منفجر و متلاشی می‌شود: فروپاشی اردوگاه صلح، نظامی‌شدن جامعه، صعود راست دینی و ملی‌گرا، بریدن پیوند با یهودیان جهان، و شکاف میان اشکناز و مزراحیم. از دل این تلاطم، چهره‌ای جمعی تازه زاده می‌شود؛ چهره‌ای خشمگین و مضطرب که با هر تفاوتی می‌جنگد و در بیمِ زوالِ خویش، موجودیت خود را – چه در معنا و چه در سرزمین اشغال‌شده – واپسین سنگر بقا می‌پندارد.

منبع: وبسایت شعوبا

منبع خبر


مسئولیت این خبر با سایت منبع و جالبتر در قبال آن مسئولیتی ندارد. خواهشمندیم در صورت وجود هرگونه مشکل در محتوای آن، در نظرات همین خبر گزارش دهید تا اصلاح گردد.

مطالب پیشنهادی از سراسر وب

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

کد امنیتی *

advanced-floating-content-close-btn
advanced-floating-content-close-btn

پنجره اخبار