نیشابور تا معراج؛ میراث جاودانه استاد شفیعی کدکنی شاعری که شعر را به فلسفه تبدیل کرد

شایانیوز– در تاریخ ادبیات معاصر ایران، کمتر شاعری را میتوان یافت که همچون محمدرضا شفیعی کدکنی همزمان در سه جبهه شعر، تحقیق و تفکر، چنین درخشان و مؤثر ظاهر شده باشد. تولد او در نوزدهم مهرماه ۱۳۱۸ در نیشابور نه فقط آغاز زندگی یک شاعر بزرگ، که گشایش فصلی تازه در تداوم سنت شعر پارسی
شایانیوز– در تاریخ ادبیات معاصر ایران، کمتر شاعری را میتوان یافت که همچون محمدرضا شفیعی کدکنی همزمان در سه جبهه شعر، تحقیق و تفکر، چنین درخشان و مؤثر ظاهر شده باشد. تولد او در نوزدهم مهرماه ۱۳۱۸ در نیشابور نه فقط آغاز زندگی یک شاعر بزرگ، که گشایش فصلی تازه در تداوم سنت شعر پارسی بود. او وارث حافظ و مولاناست، اما در جهان مدرن سخن میگوید؛ شاعری که از درون غبار قرنها برخاسته تا از پل سنت بگذرد و به زبان امروز، اندوه و امید یک ملت را روایت کند.
به مناسبت این زادروز پرافتخار و پر عزت، نگاهی میاندازیم به شعر و شعور این شاعر برجسته و از افق اندیشه او اندکی به جهان نگاه میکنیم:
صدای تفکر در شعر معاصر
شفیعی کدکنی در روزگاری پا به میدان ادب و اندیشه گذاشت که شعر پارسی از یک سو میان رمانتیسم نیمایی و از سوی دیگر میان ایدئولوژیهای سیاسی گرفتار بود. او با مجموعههایی چون در کوچه باغهای نیشابور و از زبان برگ نشان داد که میتوان بیآنکه از ریشه برید، مدرن بود.
در شعر او، موسیقی واژهها چنان سنجیده و آگاهانه است که هر بیت و مصراع به مثابه پارهای از یک تفکر فلسفی جلوه میکند. او شاعر تصویرهای زلال و اندیشههای عمیق است؛ شاعری که شعرش نه برای فریاد لحظه، بلکه برای تأملی جاودانه سروده میشود.
شفیعی در بسیاری از اشعارش با نگاهی به «زمان»، انسان ایرانی را در میان دو قطب سنت و مدرنیته به تصویر میکشد. او در یکی از شعرهایش میگوید:
«هر شب ستارهای ز دلم میچکد به خاک / گویی زمین، به خون دل من وضو کند…»
این همان تلفیق شگفت عاطفه و اندیشه است که شعر او را از بسیاری از هم روزگارانش متمایز میکند.
محمدرضا شفیعی کدکنی در سمت چپ تصویر به همراه احمد شاملو در سمت راست
شعر، عرفان و جستجوی معنا
یکی از ویژگیهای بنیادین شعر شفیعی کدکنی، پیوندی ژرف با عرفان ایرانی است، اما نه به شیوه تکرار ملالآور مضامین قدیم، بلکه با نگاهی تازه و تأمل برانگیز. عرفان در شعر او نه «گریز از جهان» که تلاش برای فهم ژرفترِ «بودن» است. در ادبیات و فضای اندیشه شفیعی کدکنی، عرفان با اسطوره و زبان مدرن درمیآمیزد و حاصل آن شعری است که در مرز میان زمین و آسمان میایستد؛ میان ایمان و حیرت، میان یقین و تردید.
شفیعی بارها گفته است که شعر باید از دل تفکر برآید و هیچ اندیشهای بدون زبانِ شاعرانه نمیتواند در جان مردم رسوخ کند. از همین رو، شعر او ادامه همان راهی است که مولانا آغاز کرد و سهراب سپهری در روزگار معاصر ادامه داد، اما در قالبی سنجیدهتر، آکادمیکتر و البته زبانی خراسانی.
هم استاد دانشگاه و هم پاسدار زبان پارسی
اگر شعر شفیعی روح لطیف و شاعرانه اوست، تحقیقاتش در حوزه ادبیات کلاسیک، بُعد عقلانی و پژوهشگرانه ذهنش را آشکار میسازد. آثار سترگ او چون «صور خیال در شعر فارسی»، «با چراغ و آیینه» و تصحیحات بینظیری از آثار عطار و سنایی، نام او را در تاریخ پژوهش ایران جاودانه کرده است.
او نه فقط یک شاعر، بلکه یک نهاد فکری است؛ پلی میان ادبیات کلاسیک و مدرن، میان دانش آکادمیک و ذوق شاعرانه.
دانشجویانش از او به عنوان استادی یاد میکنند که درسش، بیش از آنکه آموزش وزن و قافیه باشد، «تربیت اندیشه و نازک خیالی» است. در دهههایی که زبان فارسی زیر فشار سیاست، ابتذال و ترجمههای سطحی رنگ میباخت، شفیعی کدکنی با وسواسِ زبانیاش، همچون نگهبانی بیدار بر مرزهای زبان ایستاد و اجازه نداد شعر فارسی از وقار تاریخی خود فاصله بگیرد.
میراثی برای قرنهای بعد
محمدرضا شفیعی کدکنی از معدود چهرههایی است که هم میان دانشگاهیان و هم میان دوستداران شعر و ادبیات، مقبولیت عام دارد. شعر او نه در برج عاج فلسفه میماند و نه در هیاهوی احساسات روزمره غرق میشود؛ تعادلی است میان تفکر و تخیل، میان دانش و ذوق.
میراث او تنها در کتابهایش نیست؛ در نسلی از شاعران جوان است که از دقت، وقار و زبان غنی او بسیار آموختهاند. یاد گرفتهاند که: شعر میتواند در عین سادگی، حامل اندیشه باشد.
در زمانهای که ادبیات فارسی گاه به سوی سادهانگاری و مصرفگرایی میل میکند، یاد شفیعی کدکنی همچون تلنگری است بر این حقیقت که شعر، نه سرگرمی بلکه نوعی تفکر است؛ تفکری که از زیبایی آغاز میشود و به حکمت و دانایی ختم میگردد.
استاد شفیعی کدکنی در کنار هوشنگ ابتهاج و شهرام ناظری
آخرین حلقه زنجیره شاعران متفکر ایران
اکنون که استاد در آستانه دهه نهم زندگی خویش بر فراز عمر پر برکت خویش ایستاده، میتوان او را آخرین حلقه از زنجیره شاعران متفکر ایرانزمین دانست؛ نسلی که از نیما و اخوان آغاز شد و با او به اوج رسید. شفیعی کدکنی نه صرفاً شاعر است و نه صرفاً استاد ادبیات؛ او حافظ خردِ ادبی ماست، نماد پیوند میان سنت و مدرنیته در ادبیات و شعر؛ و نشانی از دوام فرهنگی ملت خستهای که در روزگار تفرقه و در سایه سنگین و سیاه رویگردانی از میراث میهنی، هنوز در واژههای نیاکان خود، پناهی برای اندیشیدن میجوید.
زادروزتان خجسته باد استاد……
دست به دست مدعی شانه به شانه می روی
آه که با رقیب من جانب خانه میروی
بی خبر از کنار من ای نفس سپیده دم
گرم تر از شرارۀ آه شبانه میروی
من به زبان اشک خود می دهمت سلام و تو
بر سر آتش دلم همچو زبانه میروی
در نگه نیاز من موج امیدها تویی
وه که چه مست و بی خبر سوی کرانه میروی
گردش جام چشم تو هیچ به کام ما نشد
تا به مراد مدعی همچو زمانه میروی
حال که داستان من بهر تو شد فسانهای
باز بگو به خواب خوش با چه فسانه میروی؟
مسئولیت این خبر با سایت منبع و جالبتر در قبال آن مسئولیتی ندارد. خواهشمندیم در صورت وجود هرگونه مشکل در محتوای آن، در نظرات همین خبر گزارش دهید تا اصلاح گردد.
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0