بحرین چه وقت و چگونه از ایران جدا شد؟ چه دادیم و چه گرفتیم؟
شایانیوز– بحرین کجاست؟ جزیرهای کوچک در خلیج فارس که روزگاری در نقشههای رسمی ایران به عنوان یکی از استانهای جنوبی کشور درج میشد و در گذر زمان، زیر سایه بازیهای استعماری و دیپلماسی قدرتها، از پیکره ایران جدا شد. اما این جدایی نه حاصل یک تصمیم ساده، که نتیجه بیش از یک قرن کشاکش میان
شایانیوز– بحرین کجاست؟ جزیرهای کوچک در خلیج فارس که روزگاری در نقشههای رسمی ایران به عنوان یکی از استانهای جنوبی کشور درج میشد و در گذر زمان، زیر سایه بازیهای استعماری و دیپلماسی قدرتها، از پیکره ایران جدا شد. اما این جدایی نه حاصل یک تصمیم ساده، که نتیجه بیش از یک قرن کشاکش میان واقعیتهای تاریخی، فشارهای بینالمللی و منطق جهانِ پس از استعمار بود.
طبق اسناد تاریخی کهن، این جزیره از روزگار ایلامیان و سپس دوران هخامنشیان و ساسانیان، بخشی از شبکه دریایی جنوب ایران و تحت نفوذ مستقیم شاهنشاهیهای مختلف ایرانی بوده است. در متون کهن، از جمله نوشتههای یونانیان و کتیبههای پارسی، نام «تلمون» و بعدها «بحرین» در کنار نام شهرهای ایرانی یاد شده و به ویژه در دوران ساسانیان، بحرین بخشی از «ایالت پارس» محسوب میشد. پس از ورود اسلام، با فتح ایران توسط اعراب و شکلگیری خلافتهای اموی و عباسی، خلیج فارس به منطقهای با قدرتهای پراکنده بدل شد. با این حال، در دورههای آلبویه و صفویه، بار دیگر اقتدار ایران بر سواحل جنوبی خلیج فارس تثبیت شد و فرمانداران ایرانی بر بحرین حکم میراندند. اسناد متعدد، از جمله فرمانهای صفوی و نامههای رسمی، نشان میدهد که شاهان صفوی برای بحرین والی تعیین میکردند و این جزیره بخشی از حوزه حکمرانی ایران تلقی میشد.
اما در قرن هجدهم، هنگامی که امپراتوری صفوی رو به ضعف نهاد و پس از حمله افغانها نظم ایران درهم شکست، قدرتهای محلی در سواحل جنوبی خلیج فارس به تدریج استقلال نسبی یافتند. خاندان آلخلیفه که اصالتاً از شبه جزیره عربستان برخاسته بودند، در حدود سال ۱۷۸۳ میلادی کنترل بحرین را در دست گرفتند. آنان برای تثبیت قدرت خود با دولتهای خارجی از جمله بریتانیا وارد تعامل شدند. بریتانیا که از آغاز قرن نوزدهم در پی کنترل راههای دریایی به هند بود، با استفاده از ضعف سیاسی ایران و رقابتهای منطقهای، در سال ۱۸۲۰ معاهدهای با حاکمان بحرین و دیگر شیخنشینهای خلیج فارس امضا کرد. در این معاهده، بحرین و چند شیخنشین دیگر تحت «حمایت» بریتانیا قرار گرفتند؛ حمایتی که به ظاهر برای مقابله با دزدان دریایی و حفظ امنیت تجارت بود، اما در عمل به معنای تسلط لندن بر سیاست خارجی و دفاعی منطقه محسوب میشد.
در همین دوران، دولت قاجار بارها اعتراض خود را به نفوذ بریتانیا در بحرین اعلام کرد و بحرین را بخشی از خاک ایران دانست. در اسناد وزارت خارجه ایران در اواخر قرن نوزدهم، بحرین همواره در شمار ایالات ایرانی آمده است. با این حال، در عمل ایران نه نیروی نظامی در جزیره داشت و نه نفوذ اجرایی واقعی؛ حضور بریتانیا مانع هرگونه اقدام مستقیم میشد. در سالهای پایانی قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم، با امضای قراردادهای جدید میان آلخلیفه و بریتانیا، جایگاه بحرین به عنوان «تحتالحمایه غیررسمی» تثبیت شد. ایران در چند نوبت از جمله در سال ۱۹۰۳ اعتراض رسمی خود را به دولت بریتانیا اعلام کرد، اما پاسخی جز بیاعتنایی و تأکید بر «واقعیتهای موجود» دریافت نکرد.
با آغاز قرن بیستم و تشکیل دولت پهلوی، محمدرضا شاه بارها و بارها ادعای تاریخی ایران بر بحرین را تکرار کرد. در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، نام بحرین در تقسیمات رسمی کشور در کنار استان فارس ذکر میشد و حتی در برخی نقشهها به عنوان «چهاردهمین استان ایران» معرفی میشد. اما تحولات بینالمللی به ویژه در دهه ۱۹۶۰ شرایط را دگرگون ساخت. در ژانویه ۱۹۶۸، دولت بریتانیا به طور رسمی اعلام کرد که تا پایان سال ۱۹۷۱ نیروهای خود را از شرق سوئز و خلیج فارس خارج خواهد کرد. این تصمیم، عملاً نظم استعماری که بیش از ۱۵۰ سال بر منطقه سایه افکنده بود را در هم شکست و بحرین را در موقعیتی میان دو واقعیت قرار داد: از یک سو ایران مدعی تاریخی بود، و از سوی دیگر بریتانیا میخواست پیش از خروج خود، نظم تازهای برای منطقه تعریف کند تا خلأ قدرت به بیثباتی منجر نشود.
در این میان، شاه مخلوع ایران که در آن دوران به دنبال چهرهای مدرن و دیپلماتیک در عرصه بینالملل بود، ترجیح داد مسئله بحرین را از راهی قانونی و از طریق سازمان ملل پیگیری کند. در نتیجه، در سال ۱۹۷۰، دولتهای ایران و بریتانیا با موافقت یکدیگر از دبیرکل سازمان ملل خواستند نمایندهای ویژه را برای بررسی خواست مردم بحرین تعیین کند. مأموریت «ویتو ویتس» نماینده دبیرکل سازمان ملل، به همین منظور آغاز شد؛ مأموریتی که هدفش نه برگزاری همهپرسی واقعی از مردم، بلکه گردآوری نظر و خواسته نخبگان، شوراها، گروههای اجتماعی و اقشار مختلف مردم درباره آینده سیاسی جزیره بود.
گزارش نهایی نماینده دبیرکل، که در آوریل ۱۹۷۰ منتشر شد، اعلام کرد که اکثریت قریب به اتفاق مردم بحرین خواهان شناسایی هویت مستقل خود و تشکیل کشوری مستقل از ایران هستند. شورای امنیت سازمان ملل متحد در ۱۱ مه ۱۹۷۰ با تصویب قطعنامه شماره ۲۷۸ این گزارش را تأیید کرد و خواست مردم بحرین را مبنای تصمیمگیری دانست. پس از انتشار این گزارش، دولت ایران رسماً اعلام کرد که به خواست مردم بحرین احترام میگذارد و مایل به اعمال زور برای تسلط سیاسی نیست. محمدرضا پهلوی در مصاحبهای با خبرنگاران گفت: «اگر مردم بحرین مایلند راه خود را جدا کنند، ما با آنان خصومتی نداریم؛ مهم آن است که این تصمیم بر اساس خواست واقعی مردم گرفته شود.»
بدین ترتیب، پرونده یک مناقشهی تاریخی بیش از یکونیم قرن بسته شد و دولت آن هنگام ایران به راحتی بحرین را از دست داد.
جدایی بحرین و منابع از دست رفته برای ایران
از نگاه اقتصادی و ژئوپلیتیکی، بحرین دارای موقعیت استراتژیک و منابع طبیعی ارزشمند بود. نخستین مزیت مهم آن، جایگاه جغرافیایی و امنیتیاش بود. بحرین در نقطهای واقع شده که مسیرهای اصلی کشتیرانی میان شمال و جنوب خلیج فارس از آن میگذرد. این موقعیت، هم از نظر نظامی و هم از نظر تجارت دریایی، برای هر قدرت منطقهای ارزشی فوقالعاده دارد. کنترل بحرین به معنای نظارت بر شاهراه انرژی و تجارت خلیج فارس بود.
مزیت دوم، ذخایر نفتی و منابع انرژی بحرین بود. گرچه این کشور نسبت به همسایگانش مانند عربستان یا کویت ذخایر عظیمی ندارد، اما کشف نفت در سال ۱۹۳۲ در میدان «بحرین فیلد»، این جزیره را به نخستین تولید کننده نفت در خلیج فارس تبدیل کرد. درآمد حاصل از این منبع برای دههها موجب رشد اقتصادی بحرین و تقویت موقعیت خاندان آلخلیفه شد. اگر بحرین بخشی از خاک ایران باقی میماند، این منابع میتوانست سهمی در توسعه مناطق جنوبی کشور و افزایش توان اقتصادی و سیاسی ایران داشته باشد.
سومین امتیاز، نفوذ فرهنگی و انسانی ایران در منطقه بود. اکثریت مردم بحرین، شیعه و از لحاظ تاریخی و زبانی نزدیک به مردم بوشهر، بندرعباس و لار بودند. جدایی بحرین، پیوندهای فرهنگی و خانوادگی دو سوی خلیج فارس را تضعیف کرد و از نظر هویتی، یک بخش از پیکره فرهنگی ایران را از بدنه تاریخی آن جدا ساخت. از آن پس، ایران در تعاملات فرهنگی با کشورهای عربی جنوب خلیج فارس ناگزیر شد از موضعی محتاط و گاه تدافعی عمل کند.
چهارمین نکته، نقش بحرین در توازن قدرت خلیج فارس بود. اگر این جزیره همچنان بخشی از ایران میبود، تهران کنترل کاملتری بر گذرگاههای حیاتی خلیج فارس داشت و جایگاه ژئوپلیتیکش در برابر عربستان و بریتانیا بسیار نیرومندتر میشد. استقلال بحرین، در عمل مرز جنوبی ایران را به عقب راند و نفوذ ایران را در حوزه دریایی کاهش داد. از آن پس، عربستان سعودی توانست با تکیه بر روابط خود با بحرین و سایر شیخنشینها، محور سیاسی تازهای در جنوب خلیج فارس شکل دهد که موازنه را به ضرر ایران تغییر داد.
مورد پنجم، ظرفیتهای تاریخی و گردشگری بحرین است. جزیرهای با تمدنی باستانی، آثار تاریخی متعدد از دوران دیلمون و ارتباطی عمیق با تاریخ ایران باستان. بسیاری از باستانشناسان معتقدند که بخشی از تمدنهای نخستین خلیج فارس در همین جزیره شکل گرفته و در صورت ادامه حاکمیت ایران، این آثار میتوانستند بخشی از میراث فرهنگی مشترک ایران محسوب شده و به نام ایران ثبت جهانی شوند.
بررسی دقیق اسناد تاریخی نشان میدهد که جدایی بحرین از ایران نه ناگهانی بود و نه بدون زمینه. از زمان ورود بریتانیا به خلیج فارس در اوایل قرن نوزدهم، عملاً کنترل سیاسی ایران بر این جزیره تضعیف و کمی بعد نابود شد و طی بیش از ۱۵۰ سال، تنها ردپایی از پیوندهای تاریخی و فرهنگی باقی ماند. آنچه در سال ۱۹۷۱ اتفاق افتاد، در حقیقت ثبت رسمی واقعیتی بود که مدتها پیش از آن شکل گرفته بود.
مسئولیت این خبر با سایت منبع و جالبتر در قبال آن مسئولیتی ندارد. خواهشمندیم در صورت وجود هرگونه مشکل در محتوای آن، در نظرات همین خبر گزارش دهید تا اصلاح گردد.
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0