کد خبر : 383686
تاریخ انتشار : یکشنبه ۲ آذر ۱۴۰۴ - ۱۷:۴۸

آزرمی‌دخت؛ شاهدخت زیبای ساسانی که پادشاه شد و خواستگارش رو رد کرد و اونم توطئه کرد

آزرمی‌دخت؛ شاهدخت زیبای ساسانی که پادشاه شد و خواستگارش رو رد کرد و اونم توطئه کرد

شایانیوز-در واپسین سال‌های عمر امپراتوری ساسانی، زمانی که سلسله‌ای از بحران‌های ساختاری، از فرسایش اقتصادی و شورش‌های منطقه‌ای گرفته تا ترورهای پی‌درپی خاندان سلطنتی و گسست عمیق میان مرکز و اشراف محلی، در هم تنیده شده و بنیان سیاسی و ایدئولوژیک دولت را به آستانه فروپاشی رسانده بود، نام زنی بر تارک قدرت نشست که

شایانیوز-در واپسین سال‌های عمر امپراتوری ساسانی، زمانی که سلسله‌ای از بحران‌های ساختاری، از فرسایش اقتصادی و شورش‌های منطقه‌ای گرفته تا ترورهای پی‌درپی خاندان سلطنتی و گسست عمیق میان مرکز و اشراف محلی، در هم تنیده شده و بنیان سیاسی و ایدئولوژیک دولت را به آستانه فروپاشی رسانده بود، نام زنی بر تارک قدرت نشست که ظهور او نه صرفاً یک واقعه سیاسی، بلکه نشانه‌ای از شدت اختلالات درونی نظام شاهنشاهی بود. آزرمی‌دخت (این نام به معنی دختر پیر نشدنی است.)، دختر خسرو پرویز، با اتکای به تبار سلطنتی و مشروعیت دینی زرتشتی، در سال ۶۳۱ میلادی بر تخت نشست؛ اما پادشاهی او در فضایی آغاز شد که نه بر اقتدار نهادهای حکومتی، بلکه بر زمینی لرزان، میان فشار سپهسالاران، دخالت اشراف و آشفتگی نظامی استوار بود.

_g_g_g_g___g_g

بحران ساختاری دولت؛ زمینه برآمدن آزرمیدخت

اگرچه مورخان کهن، از طبری تا مسعودی، سلطنت زنان را نتیجه به‌ بن‌بست‌ رسیدن دودمان ساسانی دانسته‌اند، پژوهش‌های جدید ایران‌شناسی، به‌ ویژه آثار دریایی و پورشریعتی، نشان می‌دهد حکومت آزرمیدخت نه یک «استثناء»، بلکه پیامد طبیعی تغییر توازن قدرت در نظامی بود که در آن دولت مرکزی به ‌شدت تضعیف شده و سپاه و اشراف منطقه‌ای عملاً قدرت واقعی را در دست گرفته بودند. به عبارت دیگر، اداره کشور در دست نظامیان و ارتش بود. پس از قتل خسرو پرویز و مرگ شیرویه، ساختار سیاسی با موجی از جانشینی‌های بسیار کوتاه، گاه کمتر از چند ماه، روبرو شد که ثبات حکمرانی را منهدم کرد و نهاد سلطنت را به نمادی تشریفاتی فروکاست.

در چنین فضایی، خاندان‌های بزرگ، (مهران، اسپهدان و کارن) برای تثبیت نفوذ خود می‌کوشیدند چهره‌هایی از تبار ساسانی را، که هنوز از مشروعیت نمادین برخوردار بودند، بر تخت بنشانند تا در پوشش «حفظ سلطنت»، قدرت را عملاً در اختیار خود نگه دارند. آزرمیدخت، مانند خواهرش پوران‌دخت، محصول همین گلو‌گاه تاریخی بود: زنی با مشروعیت نسبی کامل، اما بی‌نیروی نظامی، که باید در میان شبکه‌ای در هم‌ تنیده از اشراف، فرماندهان و موبدان، جایی برای بقا پیدا می‌کرد.

kgkfkfkfkf

سیاست‌ها و سبک حکومت

بنا بر گزارش طبری، آزرمی‌دخت پس از ورود به تیسفون، کوشید ساختار اداری ساسانی را دوباره منسجم کند. او فرمان‌هایی در حوزه مالیات، حقوق دیوانیان و تشریفات سلطنتی صادر کرد. فردوسی نیز در شاهنامه او را «دادگر و نیک‌نهاد» معرفی کرده است.

از مهم‌ترین اقدامات سیاسی او:

1.استفاده از سکه به عنوان ابزار مشروعیت

بنا بر یافته‌های باستان‌شناسی، آزرمی‌دخت سکه‌هایی ضرب کرد که بر آن تصویر خسرو دوم قرار داشت، نه خودش. این کار از نظر سیاسی بسیار مهم بود:

او می‌خواست نشان دهد که ادامه‌ دهنده مشروع سلطنت خسرو است و از خون سلطنتی واقعی می‌آید.

این حرکت راهبردی، یکی از آخرین تلاش‌ها برای احیای «فره ایزدی» در نظام پادشاهی ساسانی بود.

2. اتحاد با خاندان مهران

طبق روایت بلعمی، او برای کسب پشتیبانی پایدار، با سیاه‌وش (سیّاوخش) که یکی از بزرگان خاندان مهران بود، وارد ائتلاف شد. این اتحاد در ادامه در نبرد با فرخ‌هرمز نقش مهمی پیدا کرد.

kkfkjlsv

چالش اقتدار؛ رقابت میان سلطنت نمادین و قدرت واقعی

حکومت آزرمیدخت، همان‌ گونه که طبری اشاره می‌کند، از آغاز بر بنیانی شکننده استوار بود؛ زیرا قدرت واقعی در دست سردارانی قرار داشت که پس از فروپاشی نظام مزدورمحور عصر خسرو پرویز، ارتش را بر محور پیوندهای خاندانی سازمان داده و عملاً آن را از پایتخت مستقل کرده بودند. مهم‌ترین این سرداران، فرخ‌هرمز از خاندان مهران بود؛ فردی با نفوذی گسترده بر نیروهای غرب امپراتوری، که می‌توانست به‌آسانی تعیین کند چه کسی بر تخت تیسفون بنشیند.

آزرمیدخت نه نیرویی هم‌سنگ با او داشت و نه شبکه‌ای برای مهار خواست‌های سیاسی و شخصی‌اش. روایت‌های کهن گزارش می‌کنند که فرخ‌هرمز از شاهنشاه آزرمی‌دخت تقاضای ازدواج کرد؛ درخواستی که اگر پذیرفته می‌شد، استقلال سلطنت را به ‌طور کامل در اختیار یک خاندان نظامی قرار می‌داد. اما بانوی پادشاه، به او جواب منفی داد. رد قاطعانه این درخواست، اعلام مقاومت آزرمیدخت در برابر نفوذ اشراف بود و همین تصمیم، آتش درگیری مرگبار میان سلطنت و ارتش را شعله‌ور کرد.

ksdcksknskvkjv

قتل فرخ‌هرمز؛ استراتژی خطرناک برای حفظ تاج و تخت

به روایات مسعود  و ابن‌بلخی، آزرمیدخت برای رهایی از سلطه فرخ‌هرمز، با کمک سپهسالار دربار، سیابذ، نقشه قتل او را طرح کرد. این اقدام، هرچند جسورانه و حتی بی‌سابقه از سوی یک شاهنشاه زن بود، اما از منظر سیاسی اقدامی پرریسک به شمار می‌رفت. نخست آنکه خاندان مهران نیروی نظامی عظیمی داشت و حذف رأس این قدرت، بدون تضعیف ساختار آن، عملاً اعلان جنگ با ارتش بود. دوم آنکه رستم فرخ‌زاد، پسر فرخ‌هرمز، فرمانده‌ای کارآزموده با پایگاه اجتماعی گسترده بود و قتل پدرش برای او به مسئله‌ای حیثیتی بدل شد.

مرگ فرخ‌هرمز برخلاف انتظار دربار، نه تنها اقتدار سلطنت را تقویت نکرد، بلکه موجی از انتقام‌جویی را برانگیخت و یکی از توانمندترین سرداران تاریخ ایران را با نیرویی یکپارچه روانه پایتخت کرد.

ogogoog

سقوط؛ تصرف تیسفون و پایان سلطنت

رستم فرخ‌زاد، بنا بر گزارش طبری، با حمایت اشراف ارتش را به سوی تیسفون حرکت داد و بدون مقاومت جدی پایتخت را تصرف کرد. سقوط آزرمیدخت نتیجه یک نبرد خونین نبود، بلکه حاصل فروپاشی کامل اقتدار مرکزی بود؛ هیچ فرماندهی برای دفاع باقی نمانده بود، هیچ اشرافی از سلطنت حمایت نکرد و ساختار اداری چنان از هم گسیخته بود که شاهنشاه در برابر موج انتقام‌جویی عملاً تنها رها شد.

گزارش‌های مختلف از مرگ او وجود دارد، اما تمامی آن‌ها بر یک نکته تأکید دارند: پایان کار آزرمیدخت خشونت‌بار، انتقام‌جویانه و نشانه فروبستن یکی از کوتاه‌ترین سلطنت‌های ثبت‌شده در دوران ساسانی بود.

جایگاه آزرمیدخت در ساختار فروپاشی سیاسی ساسانی

تحلیل سلطنت آزرمیدخت بدون توجه به ساختار کلان فروپاشی دولت ساسانی ناقص است. زوال امپراتوری در این دوره نه به ضعف فردی پادشاهان بازمی‌گشت و نه به توطئه‌های محدود اشراف؛ بلکه نتیجه انباشتی از بحران‌های چنددهه‌ای بود: جنگ‌های فرسایشی با روم شرقی، بحران مالی ناشی از سیاست‌های پرهزینه خسرو پرویز، شیوع طاعون، رقابت خاندان‌های بزرگ و از همه مهم‌تر، جدایی روزافزون مرکز از نیروهای نظامی منطقه‌ای.

آزرمیدخت در چنین فضایی به قدرت رسید؛ فضایی که در آن شاهنشاهی از نقش تصمیم‌گیر به نقشی نمادین تقلیل یافته بود و حتی یک فرمانروای مقتدر نیز توان مهار ارتش و اشراف متکثر را نداشت. بنابراین سلطنت او را باید نماد مرحله پایانی زوال نهادی دولت ساسانی دانست.

kosjflsdnlgmmdfb

بازتاب پژوهشی؛ اهمیت آزرمیدخت در تاریخ‌نگاری جدید

پژوهش‌های معاصر می‌کوشند سلطنت کوتاه آزرمیدخت را تنها در چارچوب «به‌ قدرت‌ رسیدن یک زن» تحلیل نکنند، بلکه آن را بازتاب ساختاری بدانند که در آن مشروعیت از تبار می‌آمد، اما قدرت در دست شمشیر بود. آزرمیدخت نماینده طبقه‌ای بود که از مشروعیت رسمی برخوردار بود، اما از حمایت نظامی و پشتوانه مالی بی‌بهره بود؛ و همین ناهماهنگی، دوام سیاسی را ناممکن می‌کرد. از این منظر، سلطنت او نه روایت حاشیه‌ای، بلکه نقطه‌ای کلیدی برای فهم سازوکار فروپاشی یکی از بزرگ‌ترین امپراتوری‌های جهان باستان است.

آزرمیدخت در تاریخ ایران باستان نماد تلاشی است برای حفظ ساختاری فرسوده در زمانی که ابزارهای سنتی قدرت دیگر کارایی خود را از دست داده بودند. او در میانه بحرانی چندلایه کوشید اقتدار سلطنت را احیا کند، در برابر نفوذ خاندان‌های نظامی بایستد، اوضاع دیوانی را بهبود بخشد و جایگاه ساسانیان را نگاه دارد؛ اما سرانجام ساختار فروریخته‌ای که بر آن تکیه داشت، او را در خود فرو برد. تاریخ از سرنوشت او آموخت که در دوران گذار، حتی مشروع‌ترین چهره‌ها نیز بدون شبکه قدرت پایدار، نمی‌توانند در برابر ساختارهای سخت مقاومت کنند.

یاد این بانوی فرمانروا گرامی و نامش جاویدان

منبع خبر


مسئولیت این خبر با سایت منبع و جالبتر در قبال آن مسئولیتی ندارد. خواهشمندیم در صورت وجود هرگونه مشکل در محتوای آن، در نظرات همین خبر گزارش دهید تا اصلاح گردد.

مطالب پیشنهادی از سراسر وب

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

کد امنیتی *

advanced-floating-content-close-btn
advanced-floating-content-close-btn

پنجره اخبار