تصاویر| ۱۰ انیمیشن استاپموشن برای عاشقان سینما
مجموعهای از داستانهای انیمیشن غیرمعمول که در آنها ترس و زیبایی، زندگی و مرگ، کودکی و خرد در یک سفر جادویی با هم ادغام میشوند. در جهانی که انیمیشنهای دیجیتال با گرافیکِ فریبنده و پرزرقوبرق، گاهی روح و جان اثر را تحتالشعاع قرار میدهند، هنوز جایی برای جادوی دستساز و لمسشدنیِ استاپموشن وجود دارد. این
مجموعهای از داستانهای انیمیشن غیرمعمول که در آنها ترس و زیبایی، زندگی و مرگ، کودکی و خرد در یک سفر جادویی با هم ادغام میشوند.
در جهانی که انیمیشنهای دیجیتال با گرافیکِ فریبنده و پرزرقوبرق، گاهی روح و جان اثر را تحتالشعاع قرار میدهند، هنوز جایی برای جادوی دستساز و لمسشدنیِ استاپموشن وجود دارد. این ژانر، این عروسکهای کوچک و صحنههای دقیق، به ما یادآوری میکنند که سینما در ذات خود، هنر «جانبخشیدن» است.
هر فریم، عکسی است از یک لحظه واقعی که در آن یک هنرمند، مدلی را جابهجا کرده، حالتی را تغییر داده و جرقهای از زندگی را در چشمان بیجان میدمد. آنچه در ادامه میآید، سفری است به دل برترین نمونههای این هنر صبور و شکوهمند؛ آثاری که نه فقط با تکنیک، که با عمق احساس و انسانیترین داستانها، در خاطر ما ماندگار شدهاند.
مری و مکس (۲۰۰۹)

چه میشود اگر صادقانهترین و معصومانهترین دوستی جهان، بین یک دختربچه تنها در حومه استرالیا و یک مرد میانسالِ مبتلا به سندرم آسپرگر در شلوغی نیویورک، در قالب نامههایی که میان دو قاره در رفتوآمد است، شکل بگیرد؟ «مری و مکس» پاسخ هنرمندانه آدام الیوت به این پرسش است. این اثر، یک انیمیشن ساده گِلی نیست؛ یک کاوشِ عمیقاً انسانی در تنهایی، تفاوتهای ذهنی و نیاز سیریناپذیر ما به درک شدن و دوست داشته شدن است.
جهان بصریِ فیلم، با پالت رنگی قهوهای و خاکستری و بافتی زمخت، همچون دفترچه خاطراتی کهنه به نظر میرسد. این زیباییشناسی عمداً ناپیراسته، در تضاد دلنشینی با غنای عاطفی داستان قرار میگیرد. ما شاهد رشد مری از کودکی تا بزرگسالی و تلاشهای مکس برای فهم قواعدِ عجیب جامعه انسانی هستیم. فیلم به ما میآموزد که مهربانی، زبانی جهانی است که فراتر از هر معلولیت یا فاصلهای معنا پیدا میکند. «مری و مکس» یادآوری است لطیف و درعینحال قدرتمند که گاهی ناقص بودن، کاملترین شکل انسان بودن است.
کابوس قبل از کریسمس (۱۹۹۳)
تیم برتون، با این شاهکار استاپموشن، اسطورهای مدرن خلق کرد که مرز بین ترس و شادی، تاریکی و نور را محو میکند. جک اسکلینگتون، مدیر شهر هالووین، اگرچه در جایگاه پادشاهی قرار دارد، اما از عمیقترین احساس بشری رنج میبرد: حسرتِ معنا. کشف او از «شهر کریسمس» با رنگهای درخشان و شادش، یک شوک وجودی است. این تنها یک کشف جغرافیایی نیست، بلکه کشف بُعد تازهای از هستی است.
فیلم، تمثیلی درخشان از هنرمندی است که در دام نوآوری و تفاوت صرف گرفتار میشود. جک سعی میکند شادی را با معیارهای خودش یعنی ترس تعریف کند، اما درنهایت درمییابد که هر دنیایی قوانین و زیباییشناسیِ منحصربهفرد خود را دارد. موسیقی دنی الفمن، همچون خون در رگهای این دنیای خیالی جریان دارد و به سفر جک حالوهوایی حماسی و درعینحال تراژیک میبخشد. «کابوس قبل از کریسمس» فقط یک داستان عجیب نیست؛ روایتی است درباره هویت، تعلق و این حقیقت که گاهی شادی حقیقی، در پذیرش ذاتِ واقعیِ خود و جایگاهمان در جهان نهفته است.
آقای فاکس شگفتانگیز (۲۰۰۹)

وس اندرسون با این اثر، استاپموشن را به بستری ایدهآل برای جهانِ دقیق، متقارن و قصهگویی منحصربهفرد خود تبدیل کرد. بر پایه داستانِ رولد دال، «آقای فاکس شگفتانگیز» ماجراجویی پرشوری است که در زیر سطح خود، مفاهیم عمیقِ خانواده، مسئولیت و غریزه رامنشدنیِ آزادی را میکاود. آقای فاکس، همانند بسیاری از قهرمانان وس اندرسون، هنرمندی است که نمیتواند در قیدوبندِ زندگی عادی و بیخطر زندانی شود.
انیمیشن با بافتهای زمختِ خز، پارچه و خاک، حسّی گرم و ملموس ایجاد میکند. دوربینگذاریهای متقارن و پلانبندیهای دقیق اندرسون، همچون ویترینی از یک دنیای مینیاتوریِ کامل و زنده به نظر میرسند. اما این زیبایی ظاهری، پوششی برای هرجومرجی است که فاکس با بازگشت به زندگی گذشتهاش به راه میاندازد. فیلم بهدرستی استدلال میکند که ذات واقعیِ یک فرد حتی اگر یک روباه باشد را نمیتوان و نباید انکار کرد. «آقای فاکس شگفتانگیز» جشنی است برای ناهماهنگیِ زیبای زندگی، وفاداری و پذیرش این که گاهی، وحشی بودن، به معنای زنده بودن است.
جزیره سگها (۲۰۱۸)
وس اندرسون در دومین سفرش به دنیای استاپموشن، با جسارت تمام به سراغ فرهنگ و اساطیر ژاپن رفت. «جزیره سگها» در نگاه اول یک ماجراجویی پستمدرن و طنازانه است، اما به سرعت خود را به عنوان یک افسانه تلخ و گزنده درباره تبعید، تعصب و وفاداری بیقیدوشرط آشکار میکند. حکومتی فاسد، تمامی سگها را به جزیرهای زبالهخیز تبعید میکند و پسری جوان به نام آتاری، برای نجات سگ محبوبش، «اسپات»، راهی این سرزمین متروک میشود.
فیلم با ادای احترام به سینمای کوروساوا و سینمای ژاپنی، روایتی لایهلایه و چندصدایی خلق میکند. استفاده هوشمندانه از زبان ژاپنی بدون زیرنویسهای گسترده، بیننده را وادار میکند تا مانند شخصیتهای سگ، بر لحن، بیان بدن و احساسات تکیه کند. این یک انتخاب سبکیِ درخشان است که موضوع اصلی فیلم یعنی سوءتفاهم و تلاش برای ارتباط را تقویت میکند. «جزیره سگها» حکایتی است درباره شجاعتِ مبارزه با بیعدالتی و این حقیقت ساده که گاهی وفاداری یک حیوان، از عقلانیتِ انسانها والاتر است.
کوبو و دو تار جادویی (۲۰۱۶)

استودیوی لایکا با این اثر، مرزهای فنی و هنری استاپموشن را جابهجا کرد. «کوبو» یک حماسه بصریِ خیرهکننده است که در آن هر فریم، همچون یک نقاشیِ ژاپنیِ زنده شده، نفس میکشد. داستان پسرکی که برای غلبه بر نیروهای شیطانی و رمزگشایی از راز گذشتهاش، به سفری افسانهای میرود، تنها بستری برای کاوشی عمیقتر درباره خاطره، غم و قدرت درمانبخشِ قصهگویی است.
فیلم بهدرستی استدلال میکند که خاطرات، نه سنگقبرهایی برای گذشته، بلکه ریسمانهایی زنده هستند که حال و آینده ما را میبافند. صحنههای نبرد فیلم، تماشایی هستند، اما لحظات ساکت آن مثل وقتی که کوبو برای جمعیت داستان میگوید و کاغذها در هوا به موجوداتی جادویی تبدیل میشوند است که روح فیلم را تشکیل میدهند. «کوبو» در نهایت یک داستان اکشن نیست؛ یک مدیتیشن زیبا و غمانگیز بر روی این ایده است که بزرگترین افسونهای زندگی، در عشق، بخشش و داستانهایی نهفته است که از نسلی به نسل دیگر منتقل میکنیم.
زندگی من به عنوان یک کدو (۲۰۱۶)
گاهی سادهترین و بیآلایشترین داستانها، ماندگارترین تأثیر را بر قلب ما میگذارند. «زندگی کدو»، با انیمیشنِ ساده و کودکانهاش، یکی از صادقترین تصاویر از دنیای کودکانِ آسیبدیده را به تصویر میکشد. پسری به نام «کدو» بعد از دست دادن مادرش، به پرورشگاه میرود و در آنجا با گروهی از کودکان رها شده روبرو میشود که هرکدام زخمهای خود را دارند.
فیلم با طنز ظریف و دیدگاهی عاری از قضاوت، به این دنیای کوچک نزدیک میشود. این اثر به ما نشان میدهد که تابآوری کودکان، شگفتانگیز است. آنها در میان خرابههای زندگی، بازی میکنند، دوست میشوند و به یکدیگر عشق میورزند. طراحیهای ساده و رنگهای روشنِ شخصیتها، با موضوعات جدی فیلم در تضاد قرار میگیرد و بر معصومیتی که همچنان در آنها زنده است، تأکید میکند. «زندگی کدو» فیلمی است که هم کودکان و هم بزرگسالان را عمیقاً تحت تأثیر قرار میدهد؛ یادآوری ظریف و قدرتمند از این که خانواده، لزوماً خونی نیست، بلکه از دلِ درک و مهربانیِ مشترک متولد میشود.
کورالین (۲۰۰۹)
نخستین تولید بزرگ استودیوی لایکا، اقتباسی تاریک و مسحورکننده از اثر نیل گیمن است. «کورالین» یک داستانِ بلوغِ ترسناک است که در آن، یک دختر جوان با «دنیای دیگر» وسوسهانگیزی روبرو میشود، جایی که والدینش با چشمانِ دکمهای، هر خواستهاش را برآورده میکنند. اما این بهشت دروغین، به سرعت به کابوسی تبدیل میشود که قصد دارد جان او را بگیرد.
هنر استاپموشن در این فیلم به اوج خود میرسد. جزئیات باورنکردنی در هر صحنه، از بافت دیوارها تا حرکت مایع در فنجان چای، جهانی قابل لمس و درعینحال وهمآلود خلق میکند. فیلم، استعارهای قدرتمند برای وسوسههای زندگی مدرن و میل به کمال است. کورالین باید بیاموزد که زندگی واقعی، با تمام کسلیها و ناکامیهایش، ارزشمندتر از هر بهشتِ ساختگی است. این اثر، تنها یک داستان ترسناک برای کودکان نیست؛ یک اثر حماسی درباره شجاعت، زیرکی و پذیرشِ ناقص بودن زندگی است.
پارانورمن (۲۰۱۲)
لایکا بار دیگر ثابت کرد که استاپموشن میتواند طیف وسیعی از ژانرها را دربرگیرد. «پارانورمن» یک کمدی ترسناک نوجوانانه است که هوشمندانه به مفاهیم سنگینی مانند زورگویی، سوءتفاهم و زنجیرههای تاریخیِ کینه میپردازد. نورمن، پسری است که توانایی دیدن ارواح را دارد، قدرتی که او را در مدرسه به یک فرد منزوی تبدیل میکند، اما درنهایت تنها راه نجات شهرش از یک نفرین باستانی است.
فیلم با ترکیب طنز دیدنی و ترسهای کلاسیک فیلمهای زامبی، به درونمایههای خود جان میبخشد. اما آنچه «پارانورمن» را متمایز میکند، قلبِ تپنده آن است. این فیلم با درک عمیق از دردِ متفاوت بودن ساخته شده است. در پایان، فیلم به ما میآموزد که ترسِ واقعی، از مردگان از گور برخاسته نیست، بلکه از تعصب و ترسِ خود ما از یکدیگر سرچشمه میگیرد. «پارانورمن» داستانی درباره همدلی است و این که شجاعت، نه در نترسیدن، بلکه در مقابله با ترس برای انجام کار درست، معنا پیدا میکند.
والاس و گرومیت: نفرین موجود خرگوشی (۲۰۰۵)
«والاس و گرومیت» تجسم روحیه اصیل، انگلیسی و ابدی هنر استاپموشن است. این اثر ساختهی نابغهی بیچونوچرای این صنعت، نیک پارک، و استودیوی آردمن، تنها یک ماجراجویی پلیسی نیست؛ بلکه تجلیلی است مسحورکننده از سادگی، نوستالژی و رابطهی عمیقاً انسانی بین یک مخترع عاشق پنیر و سگ باهوش و وفادارش.
جهان والاس و گرومیت، جهانی است از حومهی شهری انگلیسی با کلبههای سنگی، فضاهای سبز بارانی و یک فناوری مبتنی بر اهرم و قرقره که همگان را به یاد اختراعات عجیب میاندازد. زیباییشناسی این فیلم، نه در تاریکی گوتیک، که در گرمای دستساز بودنش نهفته است. شما برآمدگیهای اثر انگشت بر روی خمیر شخصیتها را میبینید، و این برجستگیها به آنها حالتی واقعی و دلچسب میبخشد. والاس، با خوشبینی سادهلوحانهاش، و گرومیت، با وفاداری و هوشمندیِ بیکرانش که اغلب از صاحبش بیشتر است، یکی از بزرگترین دوستیهای تاریخ سینما را خلق کردهاند.
«نفرین موجود خرگوشی» که نخستین فیلم بلند این همکاران دوستانه است، آنها را درگیر یک توطئهی هیجانانگیز مرغداری میکند. اما هیجان واقعی فیلم، در طنز ظریف، موقعیتهای کمدی فیزیکی خیرهکننده و دیالوگهای به یادماندنی والاس نهفته است. این فیلم اثبات میکند که برای خلق یک شاهکار، نیاز به داستانهای پیچیده فلسفی یا شخصیتهای تراژیک نیست؛ گاهی کافی است یک فنجان چای داغ، یک تکه نان تست، یک سگ دانا و ماجرایی در حیاط خلوت داشته باشید. والاس و گرومیت به ما یادآوری میکنند که بزرگترین شگفتیها، اغلب در سادهترین و صمیمیترین لحظات زندگی پنهان شدهاند.
عروس مرده (۲۰۰۵)
تیم برتون در این اثر، عاشقانهای گوتیک و شاعرانه خلق کرد که همچون ادامهای طبیعی از «کابوس قبل از کریسمس» احساس میشود. «عروس مرده» داستان ویکتور را روایت میکند که بهطور تصادفی با یک عروس مرده از دنیای ارواح ازدواج میکند و در کشمکش بین تعهد و عشق واقعی گرفتار میشود.
فیلم با استفاده از کنتراست بصری شگفتانگیز، دنیای مردگانِ رنگارنگ و پرجنبوجوش را در مقابل دنیای زندگانِ سرد و بیرنگ قرار میدهد. این یک انتخاب نمادین درخشان است: زندگیِ واقعی میتواند از مرگ نیز مردهتر باشد اگر عشق در آن جریان نداشته باشد. موسیقی دنی الفمن بار دیگر درخشان است و به داستان حالوهوایی حماسی و غمانگیز میبخشد. «عروس مرده» در نهایت داستانی درباره وفاداری، ایثار و این حقیقت است که عشق حقیقی چه در زندگی و چه در مرگ همیشه انتخاب میکند، نه اجبار.
سخن پایانی
این ده اثر، تنها نمونهای کوچک از قدرت بیانتها و جادوی منحصربهفرد هنر استاپموشن هستند. در هرکدام از این فیلمها، ما نه فقط شاهد یک داستان، که شاهد عشق، صبر و دستان هنرمندانی هستیم که فریم به فریم، جان را در کالبد عروسکها و مواد بیجان میدمند.
آنها به ما یادآوری میکنند که سینما در ذات خود، یک هنر فانتزی سازی است، اما احساساتی که این آثار برمیانگیزند این حس تنهایی، امید، عشق و شجاعت کاملاً واقعی هستند. در جهانی که به سوی انتزاع دیجیتال پیش میرود، استاپموشن سنگرِ اصالت، انسانیت و آن لمسِ جادویی است که تنها از دل کارِ دست برمیآید.
منبع: گیمفا
مسئولیت این خبر با سایت منبع و جالبتر در قبال آن مسئولیتی ندارد. خواهشمندیم در صورت وجود هرگونه مشکل در محتوای آن، در نظرات همین خبر گزارش دهید تا اصلاح گردد.
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0