کد خبر : 397113
تاریخ انتشار : شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ - ۲۱:۳۰

ماجرای شهادتین دکتر مصدق در مخالفت با سلطنت رضاخان چه بود؟

ماجرای شهادتین دکتر مصدق در مخالفت با سلطنت رضاخان چه بود؟

باشگاه خبرنگاران جوان – یکی از مهم‌ترین سخنرانی‌های تاریخ ایران معاصر سخنرانی دکتر محمد مصدق در مخالفت با سلطنت رضاخان پهلوی بود که با ذکر شهادتین در ابتدای سخنرانی مصدق آغاز شد. بیش از یک و نیم قرن سلطنت سلسله قاجار که با حرکت نظامی آغامحمدخان قاجار آغاز شده بود، خیلی از نخبگان و مردم

باشگاه خبرنگاران جوان یکی از مهم‌ترین سخنرانی‌های تاریخ ایران معاصر سخنرانی دکتر محمد مصدق در مخالفت با سلطنت رضاخان پهلوی بود که با ذکر شهادتین در ابتدای سخنرانی مصدق آغاز شد.

بیش از یک و نیم قرن سلطنت سلسله قاجار که با حرکت نظامی آغامحمدخان قاجار آغاز شده بود، خیلی از نخبگان و مردم را به این واداشته بود که با ادامه سلطنت این خاندان، کشور راه به جایی نخواهد برد. انقلاب مشروطه با وجود تلاش‌های زائد الوصف مخالفانش تا حدی واکنشی جدی به این مسئله بود اما نتوانست موضوع را به کلی حل کند. وضعیت تحولات دنیا هم روز به روز متغیر می‌شد. همه در لزوم تغییر متفق القول بودند اما کسانی که گذر زمان نشان داد، تحلیل و درک سیاسی دقیق‌تری داشتند، از اینکه کشور از این چاله به چاله‌ای دیگر و بلکه چاهی عمیق‌تر بیفتد همه را برحذر می‌داشتند.

در نهم آبان سال ۱۳۰۴، گروهی از نمایندگان مجلس پنجم ماده واحده‌ای را به مجلس شورای ملی ارائه کردند که هدف آن انتقال قدرت از سلسله قاجار به دودمان پهلوی بود. در متن این ماده واحده تصریح می‌شد که مجلس به منظور تأمین سعادت و رفاه ملت ایران، خلع خاندان قاجار را اعلام کرده و اداره موقت کشور را در چارچوب قانون اساسی و قوانین موجود به رضاخان پهلوی واگذار می‌کند.

اعلام این طرح، بلافاصله موجی از موافقت‌ها و مخالفت‌ها را برانگیخت. اکثریت نمایندگان که به سیاست‌ها و اقدامات آن روز رضاخان تمایل داشتند، حمایت خود را از طرح ابراز کردند؛ اما اقلیتی از اعضا با درک دقیق‌تر چالش‌ها و اهداف پنهان او، از همان آغاز به مخالفت برخاستند. یکی از مهم‌ترین سخنرانی‌های تاریخ ایران معاصر سخنرانی دکتر محمد مصدق در مخالفت با سلطنت رضاخان پهلوی بود که با ذکر شهادتین در ابتدای سخنرانی مصدق آغاز شد. اما قبل و بعد از این سخنرانی چه صحبت‌هایی شد؟

در مجلس چه گذشت؟

مجلس در نهم آبان سال ۱۳۰۴ سه ربع ساعت قبل از ظهر به ریاست آقای تدین نایب رئیس تشکیل گردید. پس از بحث‌های مقدماتی نایب رئیس مجلس متن پیشنهادی را که از طرف عده زیادی از نمایندگان امضا شده و تقدیم مقام ریاست مجلس شده بود را قرائت کرد:

نایب رئیس – قرائت می‌شود (به شرح ذیل قرائت شد)

نظر به اینکه عدم رضایت از سلطنت سلسله قاجاریه و شکایاتی که از این خانواده می‌شود بدرجه رسیده که مملکت را به مخاطره می‌کشاند.

نظر به اینکه حفظ مصالح عالی مملکت مهم‌ترین منظور و اولین وظیفه مجلس شورای ملی است و هر چه زودتر به بحران فعلی خاتمه باید داد.: امضاءکنندگان باقید دو فوریت پیش نهاد می‌کنیم مجلس شورای ملی تصمیم ذیل را اتخاذ نماید.

ماده واحده – مجلس شورای ملی بنام سعادت ملت انقراض سلطنت قاجاریه را اعلام نموده و حکومت موقتی را در حدود قانون اساسی و قوانین موضوعه مملکتی به شخص رضا خان پهلوی واگذار می‌نماید. تعیین تکلیف حکومت قطعی موکول به نظر مجلس مؤسسان است که برای تغییر مواد ۳۶ و۳۷ و۳۸ و۴۰ متمم قانون اساسی تشکیل می‌شود.

مدرس- اخطار قانونی دارم.

نایب رئیس- راجع به همین پیش نهاد است.

مدرس- بلی

نایب رئیس- ماده‌اش را بفرمائید.

مدرس – ماده‌اش این است که خلاف قانون اساسی است.

نایب رئیس – در موقعش صحبت بفرمائید

مدرس – اخطار قانونی است که خلاف قانون اساسی است و نمی‌شود در اینجا طرح کرد (در حال خروج) صد هزار رأی هم بدهید خلاف قانون است

نایب رئیس – آقای اخگر

اخگر – موافقم.

نایب رئیس – آقای مصدق السلطنه.

دکتر محمدخان مصدق – در خود موضوع عرضی دارم

نایب رئیس – آقای داور

داور – موافقم….

نایب رئیس – رأی می‌گیریم به فوریت اول آقایانی که تصویب می‌کنند قیام فرمایند.

(اکثراً قیام نمودند)

نایب رئیس- تصویب شد. رأی می‌گیریم به فوریت قسم ثانی آقایانی که موافقند قیام فرمایند.

(عده کثیری برخاستند)

نایب رئیس – تصویب شد. آقای مصدق السلطنه (اجازه)

(حاضر نبودند)

نایب رئیس- آقای تقی زاده (اجازه)

تقی زاده – بنده می‌خواهم پیش از مطلب عرض کنم. چه مسائل متعارفی جاریه و چه مسائلی اساسی که در مجلس شورای ملی مطرح می‌شود خوب است در این هوا وفاقی که دیده می‌شود (مثلاً در ابتدای مجلس گفته شد که باید استعفای رئیس خوانده شود. یکی گفت باید خوانده نشود. و یکی گفت مقصود این است که فلان بشود) ما همه وکیل و برادریم و از طرف ملت وکیل شده‌ایم با همدیگر غرضی نداریم – خدا را شاهد می‌گیریم بنده که نه در این باب و نه در باب‌های دیگر با احدی از آقایان و کلانه می‌خواهم احداث مشکل کرده باشم و نه می‌خواهم جلو راه حل را بگیرم. اما بنده اینجا ایستاده‌ام می‌خواهم عرض کنم اگر آقایان اجازه بدهند و صلاح بدانند در مملکت‌های دیگر می‌گویند مجلس ملی در این مملکت گفته می‌شود. مجلس شورای ملی بدر مجلس مشورت می‌شود در کار یکی این‌طور بنظرش می‌رسد و یکی طور دیگر. هر در صلاح و صرفه مملکت را می‌گویند.

ما هم آنچه بنظرمان می‌رسد می‌گوئیم. مطلب واضح است در خود اطراف کار نمی‌خواهم حرف بزنم در مملکت بحران پیدا شده. بعضی‌ها می‌خواهند این کار زودتر حل بشود و بعضی‌ها می‌خواهند فلان کار درست بشود. بنده اساساً ترجیح می‌دارم اگر آقایان عرایض مرا قبول می‌کردند که این کار به این تعجیل و با این فوری هیچ نشود که خدای نکرده اسم فشار رویش گذاشته شود. ما می‌دانیم همه ماها به موجب قانون اساسی امنیت داریم و دولت دولت امنیت است و ما به این دولت اینقدر محبت و اینقدر خیرخواهی که داشته‌ایم بزرگترین دلیل شخصی بنده امنیتی است که ایجاد کرده و نه از و کلاً و نه از تماشاچی یک فرد واحد پیدا نمی‌شود یک در هزار یا یک در میلیون به بنده بگوید که من خیر خواه دولت حالیه نیستم. خدا را شاهد می‌گیریم الان که در اینجا حرف می‌زنم و پیش از اینکه حرف بزنم اشخاص متفرقه –وکیل و اشخاص مسئول به من گفتند حرف نزنید حرف زدن صلاح نیست برای اینکه خطر دارد.

اخگر – این‌طور نیست.

تقی زاده – بنده خودم میدانم که این‌طور نیست. بنده الان اینجا حرف می‌زنم ظهر هم می‌روم منزل نهار می‌خورم عصر هم می‌آیم و هیچ این طور نیست. یک سال دیگر با این اشخاص کار می‌کنم با کمال محبت و فداکاری و خدا را شاهد می‌گیرم که این حرفی را می‌گویم محض خیر خواهی مملکت و خیرخواهی همان شخص است که زمام امور مملکت را در دست دارد و من خیر او را می‌خواهم و از جان خودم بیشتر او را می‌خواهم. حالا شرح نمی‌دهم که اوضاع چه چیز است که یکی بگوید صحیح است یکی بگوید صحیح نیست ولی ترجیح می‌دادم که رجوع شود بیک کمیسیون. چون ممکن است راه حل بهتر و قانونی‌تری پیدا شود که هیچ خدشه و سوسه در کار نباشد. ولی از قراری که می‌شنوم این مقبول نخواهد شد مطابق قوانین اساسی مملکت نیست و مطابق صلاح مملکت هم نیست. بیشتر از این حرف زدن هم صلاح نیست. همه می‌دانند آنجا که عیان است چه حاجت به بیان است.

(آقای تقی زاده خارج شدند)

نایب رئیس – آقای علایی (اجازه)

علایی – مخالفم

نایب رئیس – پس تأمل بفرمائید – آقای آقا سید یعقوب. (اجازه)

آقا سیدیعقوب – بنده خیلی میل داشتم که آقای تقی زاده تشریف نبرند و عرایض بنده را بشنوند و حقیقتاً همانطور که بیان کردند –بنده هم همین حسن عقیده را درباره ایشان دارم ولی یک مسئله را در اینجا اظهار کردند که لازم است جواب عرض کنم. این مسئله در همین مملکت که سابقه دارد و این سابقه در حقیقت به منزله یکی از مواد قانون اساسی برای ما واقع شده و الان بنده مراتب را به عرض آقایان نمایندگان محترم می‌رسانم. بعد از آنکه مجلس شورای ملی را توپ بستند و آن ترتیبی که میدانید پیش آمد و استبداد صغیر واقع شد که مجلس اول قانون اساسی و متمم آن نوشته شده و در جزو اول قانون اساسی نوشته شده بود نمایندگان مجلس شورای ملی باید دویست نفر باشند انتخاب هم به طور طبقاتی بود بهمان ترتیبی که وکلای دوره اول که جزاهم اله عبدالاسلام خیرا که به عقیده بنده بهترین وکیل بودند و بهترین خدمات را برای مملکت نمودند و این قانون اساسی را در مقابل قوه قاهره و جبر و استبداد در درباری‌ها نوشتند انتخاب شدند.

بنده حقیقتاً همیشه از زحمات وکلای آن دوره شکر گذاری می‌کنم زیرا قانون اساسی را با خلوص نیت و با یک روح آزادی خواهی برای ما گرفته‌اند. پس از آنکه مجلس توپ بسته شد و آزادی خواهان در تمام اقطار ایران منتشر شدند از مرکز و از آذربایجان از فارس و بالاخره از تمام مملکت صدای خواستن مشروطیت بلند شد تا اینکه خدا خواست و قوه ملی غلبه کرد و درباری‌ها ناچار شدند که در مقابل قوای ملی تسلیم شوند و مشروطیت را اعاده دهند. نه این بود که مشروطیت را مفتی به ما دادند بلکه آزادی خواهان حبس شدند و ایستادگی کردند تا اینکه آنها را وادار کردند که مشروطیت را بدهند آن وقت گفتند که حاضریم مشروطیت به ملت بدهیم و همین آقای تقی زاده که در دوره اول یکی از نمایندگان مبرز ما بودند چه فریادها برای این قانون اساسی می‌زدند و چه کارها کردند که حالا ما یک قدمش را در اینجا می‌خواهیم برداریم. داد و فریادهای آقای تقی زاده در روزنامجات پر است خلاصه در باغ شاه کمیسیونی تشکیل شد و آن کمیسیون رجوع کرد به انجمن آذربایجان (که حالا نماینده محترم آقای داور می‌خواهند به طور مفصل به عرض آقایان برسانند) انجمن‌های ایالتی و ولایتی تمام نقاط اختیار دادند به انجمن ایالتی آذربایجان و انجمن ایالتی آذربایجان هم اختیار داد به کمیسیون که در اینجا تشکیل شده بود و چهار پنج ماده از قانون اساسی را تغییر دادند.

بعضی از آن مواد راجع به انتخابات بوده به عقیده بنده خیلی مهم است زیرا آن مواد تأسیس حکومت ملی می‌کند و بنده حق حاکمیت ملت را در آن مواد قانون انتخابات میدانم. غرض این است مواد راجع به انتخابات را که پایه حکومت ملی بر آن است تغییر دادند بچه سابقه آنها را تغییر دادند؟ بواسطه اینکه چون در مملکت انقلاب شده بود و می‌خواستند به جوشش و انقلاب مملکت خاتمه بدهند. لذا به این عنوان آمدند و این کار را کردند در دوره دوم ناصر الملک که نایب‌السلطنه وقت بود پیشنهاد کرد نمایندگانی که برای دوره سوم انتخاب می‌شوند خوب است در موادی از قانون اساسی که راجع به حکومت ملی است یک انگشتی ببرند بنده در اینجا می‌خواهم وارد پرانتز بشوم و عرض کنم عقیده ناصر الملک این بوده که نمایندگانی که می‌آیند باید شریک در این مسئولیت باشند و نمایندگان با این حق منتخب شدند و آمدند و حاضر هم شدند که این مسئله را انجام دهند. نهایت جنگ بین‌المللی و آنکه همه می‌دانند پیش آمد و یازده ماه بیشتر از عمر مجلس تعطیل شد و آن انقلابات که همه می‌دانند پیش آمد و مجلس را خاتمه داد. ما که صد سال نیست مشروطه شده‌ایم نهایت پانزده سال است در این مدت پانزده سال هم قانون اساسی با این سوابقی که می‌بینید واقع شده پس سابقه قانونی در دست داریم در دوره اول که هیئت مؤسسان بود و خیلی خوب هیئتی هم بوده و از مبرزین ایران هم بودند و بسیار زحمت کشیدند. در دوره دوم آمدند و مواد قانون اساسی که راجع به انتخابات و حق حکومت و سلطنت ملی بوده و انتخابات را که به طور طبقاتی بوده تغییر دادند و به طور دو درجه کردند به آن شکلی که همه می‌دانند واقع شد.

امروز هم همین طور است. آتش را چقدر می‌شود در درخت خاکستر مستور کرد این آتش است که از تمام نقاط سر بدر آورده است و در کانون آزادی خواهان از آن وقتی که پا به مشروطیت گذاشته‌اند شعله کشیده و از اول داد و فریاد همه همین بود بنده که به تصدیق خود آقای مدرس یکی از انقلابی‌های درجه اول بودم از همان اول هم فریاد می‌زدم که باید خاتمه داد به این خانواده زیرا برای کار تازه مرد تازه لازم است. شاهزاده سلیمان میرزا و اشخاص دیگری هم هستند که در مشروطیت پیش‌قدم بودند با بنده رفتیم و آن چراغانی و آتش بازی را هم بهم زدیم. غرض اینست که از همان اول عقیده ما این بوده که این درخت خشکیده است و باید او را کند و درخت برومندی به جای آن غرس کرد که آن درخت برومند سایه‌افکن بشود و ملت از آن استفاده کند. این چیزی بود که به نظر ماها که فرنگ نرفته بودیم و در اینجا تحصیل کرده بودیم می‌رسید و عقیده داشتیم که این درخت خشکیده باید آن‌را کند و نهال تازه به جای آن کاشت منتهی ما چون مشرق زمینی و یک ملت اتکالی هستیم از این جهت مسئله را از امروز به فردا و از فردا به پس فردا می‌اندازیم. مسئله همین طور بوده تا دو سال قبل تاریخ آزادی خواهان ایران و انقلاب ایران را نگاه کنید و ملاحظه کنید کدام آزادی خواه و انقلابی در مملکت بوده که به عادت ایران علاقمند بوده و عقیده نداشت که این درخت را باید کند؟

مرحوم آقا سید جمال‌الدین افغانی که رئیس الاحرار است و مرحوم میرزا آقاخان کرمانی و دیگران که از ترشحات قلم آنها این همه مردم بیدار و هوشیار شده‌اند همه داد و فریاد می‌زدند که چاره نیست و ملتی که می‌خواهد زندگی کند باید حیات تازه پیدا کند و برای نیل به سعادت و پیدا کردن حیات تازه ناچار است که درخت کهنه را بکند و دور اندازد. نظر به این مسئله از همه جا آتش بلند شد تا اینکه الان از تمام مملکت سر بیرون آورده از آذربایجان و از فارس از کرمان از گیلان از محمره و طهران از همه جا آتش بلند است مگر نمی‌بینید چه خبر است حکومت با خود ملت و تعیین سلطنت با ملت است. اولین وظیفه مجلس خاتمه دادن به انقلاب است. کجا این مسئله بر خلاف قانون اساسی است؟ بهترین قدمی که مجلس می‌خواهد بردارد همین است که به انقلابات که امروزه در تمام مملکت هست خاتمه دهد و سعادت ملت را تأمین کند. پس در جواب فرمایش آقای تقی زاده که می‌فرمایند این مسئله بر خلاف قانون اساسی است با اینکه نهایت عقیده را بایشان دارم لازم است عرض کنم که این خلاف قانون اساسی نیست بلکه عین قانون است.

نایب رئیس – آقای علایی (اجازه)

علایی – آقایان همه می‌دانند که بنده شهوت کلام ندارم و ماجراجو هم نیستم و حتی‌المقدور میل دارم که قضایا به خون سردی گذشته باشد ولی در عین حال وجدان یک نفر وکیل هیچ اجازه نمی‌دهد که در مقابل یک جریانات خلاف قانونی سکوت اختیار کرده و تسلیم قضایا و حوادث شود. بنده به طور واقع و مختصر عرض می‌کنم که ماها هیچ اختیار نداریم که وارد در این مذاکره و طرح این مسئله بشویم زیرا رأی دادن به همچو طرحی را بنده به کلی مخالف قانون اساسی که ما حافظ آن هستیم میدانم و قطع نظر از اینکه مخالف قانون میدانم این پیشنهاد را مخالف صلاح مملکت هم میدانم زیرا یک بابی مفتوح خواهد شد که برای مملکت مضر خواهد بود.

(آقای علایی از مجلس خارج شدند)

نایب رئیس – آقای یاسائی (اجازه)

یاسائی – از آقایانی که در اینجا اظهار مخالفت نسبت به این طرح کردند همچو استنباط شد که ناظر هستند به حفظ قانون اساسی بنده خیلی میل داشتم که آقای علایی تشریف می‌داشتند و جواب بنده را می‌شنیدند حالا هم که تشریف ندارند البته به گوششان خواهد رسید بنده از سوابق قانون اساسی درست اطلاع ندارم که به چطور تدوین شده و اشخاصی که تدوین کرده‌اند چه جنبه‌ای داشته‌اند ولی بهر حال حالا در نزد ما قانون مقدسی است چیزی که هست این است که در ادوار گذشته مجلس شورای ملی یک قسمت از مواد آن را به موجب قانونی که از مجلس گذرانده است نقص کرده و حالا بنده آن مواد را می‌خوانم که آقایان بدانند که این یک سابقه نیست که حالا ما می‌خواهیم بگذرانیم. اصل چهار قانون اساسی است که بنده می‌خوانم.

(عده انتخاب شوندگان به موجب انتخاب نامه علیحده از برای طهران و ایالات فعلاً یکصد و شصت‌ودو نفر معین شده است)

بنابراین چه شده است که در قانون انتخابات ۱۳۶ نفر معین می‌شود بنده این را از آقایان سوال می‌کنم که چرا اینقدر شده؟ با اینکه در اصل چهارم قانون اساسی تصریح شده که عده نمایندگان صد و شصت‌ودو نفراست ولدی الاقتضا به دویست نفر هم می‌رسد مع‌ذلک صد و سی و شش نفر معین شده. اصل ششم می‌گوید:

(منتخبین تهران لدی الحضور حق انعقاد مجلس را داشته مشغول مباحثه و مذاکره می‌شوند رأی ایشان در مدت غیبت منتخبین ولایات با اکثریت مناط اعتبار و اجرا است)

این ماده کی اجرا شده؟ عملی هم نیست که دوازده نفر وکلای تهران بیایند و بنشینند و مقدرات مملکت را در دست بگیرند. در غیبت منتخبین ولایات کی عملی واقع می‌شود بلکه امروزه بر خلاف آن عمل می‌شود زیرا گفته می‌شود تا نصف بعلاوه یک از وکلا حاضر نشوند مجلس رسمیت ندارد پس بنده می‌خواهم عرض کنم که این مواد را به موجب قانون بعد نقض کرده‌اند و این ماده وجود خارجی ندارد یعنی قانون بعد آمده او را نقض کرده است. و در این موضوع هم نظری به از بین بردن قانون اساسی نداریم. از این جهت پیشنهاد کرده‌ایم که مجلس مؤسساتی تشکیل شود و راجع به سه چهار ماده که در خصوص حقوق سلطنت است تجدید نظر کند و تکلیف حکومت قطعی مملکت را در آتیه معین کند و تصور می‌کنم نگرانی آقایان مخالفین هم این‌قدرها مورد ندارد. زیرا مجلس مؤسسان ناچار از اشخاصی انتخاب خواهد شد که دارای حسن وطن پرستی خواهند بود و معلوم نیست حسن وطن پرستی کسانی که برای آتیه انتخاب می‌شوند کمتر از آقایان حاضر باشد البته اگر ما بتوانیم موادی که در قانون اساسی هست و عملی نشده است آنها را هم اختیار بدهیم به مجلس مؤسسان که در آنها تجدید نظر بکند به نظر بنده سعادت مملکت نزدیک‌تر است. مثلاً موادی در این قانون راجع به دیوان محاسبات هست که عملی نشده و در قانون عادی که بعد وضع شده بر خلاف آن رفتار شده و آن ماده قانون اساسی عملاً ملغی شده همینطور در ماده که می‌گوید: (دوره وکالت دو سال است) چه ضرر دارد حالا که مجلس مؤسسان تشکیل می‌شود این مواد را تغییر بدهند. این عقیده بنده است….

جمعی از نمایندگان – خبر این مواد ملغی نشده است

یاسائی – بهر حال به نظر بنده اشکالی ندارد که در این مواد هم تجدیدنظری بود. حالا هم این یک طرحی است که آقایان پیشنهاد کرده‌اند و بنده هم امضا کرده‌ام.

نایب رئیس – آقای داور (اجازه)

داور – موافقم.

نایب رئیس – آقای اخگر. (اجازه)

اخگر – موافقم.

نایب رئیس –آقای نظامی. (اجازه)

نظامی – موافقم.

نایب رئیس- آقای سهراب زاده (اجازه)

سهراب زاده – موافقم.

نایب رئیس- آقای دادگر. (اجازه)

دادگر- بنده هم موافقم.

نایب رئیس- آقای افشار. (اجازه)

افشار- موافقم بعد از یک مخالف.

نایب رئیس- آقای دست غیب. (اجازه)

دست غیب- بنده هم موافقم

نایب رئیس- آقای دکتر محمدخان مصدق. (اجازه)

ماجرای شهادتین دکتر مصدق در مخالفت با سلطنت رضاخان؛ در مجلس چه گذشت؟

دکتر محمد مصدق –بنده در سال گذشته در حضور آقایان محترم به کلام الله مجید قسم یاد کردم که به مملکت و ملت خیانت نکنم. آن ساعتی که قسم خوردم مسلمان بودم و حالا هم مسلمان هستم و از آقایان تمنا دارم به احترام این قرآن برخیزند.

(در این موقع کلام الله مجید را از بغل خود بیرون آورده و حضار قیام نمودند)

و در حضور همه آقایان بنده شهادت خودم را می‌گویم: اشهدان لا اله الا الله، اشهدان محمداً رسول الله، اشهدان علیاً ولی الله. من شخصی بودم مسلمان و به این کلام الله قسم یاد کرده‌ام و این ساعت هم این کلام الله خصم من باشد اگر در عقیده خودم یک اختلاف و تفاوتی حاصل کرده باشم.

من همان بودم که هستم و امروز هم اگر یک چیزی بر خلاف مصالح مملکت به عقل ناقص خودم ببینم. خودم را ناچار میدانم که برای حفظ مملکت و حفظ قومیت و بقای اسلامیت از اظهار عقیده خود داری نکنم.

بنده همه آقایانی را که در اینجا تشریف دارند غیر از آقایانی که از ملل متنوعه هستند همه را مسلمان و هواخواه مملکت و طرفدار اصلاحات می‌دانم و خودم هم نمی‌توانم از اظهار عقیده خودداری کنم آقایان می‌دانند که بنده حرفم از روی عقیده است و هیچ وقت تابع هوا و هوس و نظریات شخصی نیست.

امروز هم روزی نیست که کسی در اینجا نظریات شخصی به خرج دهد و اگر کسی پیدا شود که نظریات مملکتی و ملی و اسلامی خود را اظهار نکند بنده او را پست و بی شرف و مستحق قتل می دانم. اول لازم است که بنده یک عقیده نسبت به شخص آقای رئیس الوزراء [رضاخان] اظهار کنم، بعد نسبت به سلاطین قاجار و بعد هم عقیده خودم را درباره اصول قانون اساسی عرض کنم.

اولاً راجع به سلاطین قاجار بنده عرض می‌کنم. که کاملاً از آنها مأیوس هستم زیرا آنها در این مملکت خدماتی نکرده‌اند که بنده بتوانم اینجا از آنها دفاع کنم و گمان هم نمی‌کنم کسی منکر این باشد. همین سلطان احمد شاه قاجار بنده را در فارس گرفتار ۳ هزار و پانصدنفر پلیس جنوب کرد و پس از آنکه من استعفا دارم بعد از بیست و هفت روز نوشت که به تصویب جناب رئیس الوزراء آقای سید ضیاالدین استعفای شما را قبول کردم و فوری به طرف طهران حرکت کنید. مقصودش این بوده که من بیایم به طهران و مرا آقا سیدضیاءالدین بگیرد حبس کند. بنده مدافع این طور اشخاص نیستم.

بنده مدافع اشخاصی که برای وطن خودشان کار نکنند و جرأت و جسارت حفظ مملکتشان را نداشته باشند و در موقع خوب از مملکت استفاده بکنند و در موقع بد از مملکت غایب بشوند نیستم اگر دوست حقیقی و قوم خویش خودم هم باشد یا از آن بالاتر هم نباشد وقتی که این‌طور شد بنده مدافع او نیستم. اما نسبت به آقای رضاخان پهلوی بنده نسبت به شخص ایشان عقیده مند هستم و ارادت دارم و خودشان می‌دانند که در هر موقع آنچه ایشان عرض کردم در خیر ایشان و صلاح مملکت بود و خودشان هم تصدیق عرایض بنده را فرموده‌اند نه اینکه در حضور من فرموده باشند بلکه اشخاصی که با ایشان خیلی مربوط بوده‌اند به آنها فرموده‌اند ایشان یک مقامی دارند که از من و امثال من هیچ ملاحظه ندارند و اگر یک فرمایشی بخواهند در غیاب من بفرمایند در حضور من هم ممکن است بفرمایند. ولی احتیاطا عرض می‌کنم آن اشخاصی که فرمایشات ایشان را به من فرموده‌اند حکایت از این می کرده که خودشان هم دانسته‌اند که عرایضی که من عرض کرده‌ام از روی نظریات شخصی نبوده و مبنی بر مصالح مملکت و وطن خواهی بوده است و از این حیث ایشان به بنده معتقدند.

اما اینکه ایشان یک خدماتی به مملکت کرده‌اند گمان نمی‌کنم برای احدی پوشیده باشد وضعیت این مملکت و وضعیتی بوده که همه می‌دانیم که اگر کسی می‌خواست مسافرت بکند اطمینان نداشت یا اگر کسی مالک بوده امنیت نداشت و اگر یک دهی داشت بایستی چند نفر تفنگچی داشته باشد تا بتواند محصول خودش را حفظ کند ولی ایشان از وقتی که زمام امور مملکت را در دست گرفته‌اند یک خدماتی نسبت به امنیت مملکت کرده که گمان نمی‌کنم بر کسی مستور باشد. البته بنده برای حفظ خودم و خانه و کسان و خویشان خودم مشتاق و مایل هستم که شخص رئیس الوزراء رضاخان پهلوی زمامدار این مملکت باشد برای اینکه من یک نفر آدمی هستم که در این مملکت امنیت و آسایش می‌خواهم و در حقیقت از پرتو وجود ایشان ما در ظرف این دو سه سال این طور چیزها را داشته‌ایم و اوقاتمان صرف خیر عمومی و منافع عامه شده و هیچ وقت ما در چیزهای خصوصی وارد نشده‌ایم و بحمدالله از برکت وجود ایشان خیالمان راحت شده و می‌خواهیم یک کارهای اساسی بکنیم این هم راجع به آقای رئیس الوزراء.

اما راجع به این موضوع بنده باید عقیده خودم را عرض کنم. تغییر قانون اساسی یک تجدید نظر در قانون اساسی دو جنبه دارد یکی جنبه داخلی که باید فهمید تغییر قانون اساسی نسبت به امور داخلی چه اثری می‌کند. یکی هم جنبه خارجی که باید دید نسبت به امور خارجی و روابط بین‌المللی چه اثری خواهد داشت.

اما نسبت به جنبه داخلی اگر آمدیم گفتیم خانواده قاجاریه بد است بسیار خوب هیچکس منکر نیست و باید تغییر کند. البته امروز کاندیدای مسلم شخص آقای رئیس الوزراء است. خوب آقای رئیس الوزراء سلطان می‌شوند و مقام سلطنت را اشغال می‌کنند آیا امروز در قرن بیستم هیچکس می‌تواند بگوید یک مملکتی که مشروطه است پادشاهش هم مسئول است اگر ما این حرف را بزنیم آقایان همه تحصیل کرده و درس خوانده و دارای دیپلم هستند ایشان [رضاخان] پادشاه مملکت می‌شوند آن هم پادشاه مسئول هیچکس همچو حرف نمی‌تواند بزند و اگر سیر قهقرائی بکنم و بگویم پادشاه است رئیس الوزراء و حاکمه و همه چیز است این ارتجاع و استبداد صرف است.

ما می گوئیم که سلاطین قاجاریه بد بوده‌اند مخالف آزادی بوده‌اند مرتجع بوده‌اند. خوب حال آقای رئیس الوزراء پادشاه شد اگر مسئول شد که ما سیر قهقرائی می‌کنیم.

امروز مملکت ما بعد از بیست سال و این همه خونریزی‌ها می‌خواهد سیر قهقرائی بکند و مثل زنگبار بشود که گمان نمی‌کنم در زنگبار هم این‌طور باشد که یک شخص هم پادشاه باشد و هم مسئول مملکت باشد اگر گفتیم که ایشان پادشاه و مسئول نیستند آن وقت خیانت به مملکت کرده‌ایم برای اینکه ایشان در این مقامی که هستند مؤثر هستند همه کار می‌توانند بکنند در مملکت مشروطه رئیس الوزراء مهم است نه پادشاه.

پادشاه فقط می‌تواند بواسطه رأی عدم اعتماد مجلس یک رئیس الوزرائی را بفرستد که در خانه‌اش بنشیند. یا بواسطه تمایل مجلس یک رئیس الوزرائی را بکارد بگمارد خوب اگر ما قائل شویم که آقای رئیس الوزرا پادشاه بشوند آن وقت در کارهای مملکت هم دخالت کنند و همین آثاری که امروز از ایشان ترشح می‌کند در زمان سلطنت هم ترشح خواهد کرد. شاه هستند رئیس الوزراء هستند. فرمانده کل قوا هستند بنده اگر سرم را ببرند تکه تکه ام بکنند و آقای سید یعقوب هزار فحش به من بدهد زیر بار این حرف‌ها نمی‌روم بعد از بیست سال خونریزی.

آقای آقا سید یعقوب شما مشروطه خواه بودید. آزادی خواه بودید. ابتدا خودم شما را در این مملکت شما را دیدم که پای منبر می‌رفتید و مردم را دعوت ب آزادی می‌گردید حالا عقیده شما این است که یک کسی در مملکت باشد که هم شاه باشد هم رئیس الوزراء باشد هم حاکم؟ اگر این‌طور باشد که ارتجاع صرف است استبداد صرف است. پس چرا خون شهدا راه آزادی را بیخود ریختند؟

چرا مردم را به کشتن دادید؟ می‌خواستید از روز اول بیایید بگویید که ما دروغ گفتیم و مشروطه نمی‌خواستیم یک ملتی است جاهل و باید با چماق آدم شود. اگر مقصود این بوده بنده هم نوکر شما و مطیع شما هستم ولی چرا بیست سال زحمت کشیدیم و اگر مقصود این بود که ما خودمان را در عرض ملل دنیا و دول متمدنه آورده و بگوییم از آن استبداد و ارتجاع گذشتیم ما قانون اساسی داریم. ما مشروطه داریم ما شاه داریم ما رئیس الوزراء داریم. ما شاه غیر مسئول داریم که به موجب اصل ۴۵ قانون اساسی از تمام مسئولیت مبر است و فقط وظیفه‌اش این است که هر وقت مجلس رأی عدم اعتماد خودش را به موجب اصل ۶۷ قانون اساسی به یک رئیس دولت یا وزیری اظهار کرد آن وزیر می‌رود توی خانه‌اش می‌نشیند، آن وقت مجدداً اکثریت مجلس یک دولتی را سر کار می‌آورد.

خوب اگر شما می‌خواهید که رئیس الوزراء شاه بشود با مسئولیت، این ارتجاع است و در دنیا هیچ سابقه ندارد که در مملکت مشروطه پادشاه مسئول باشد و اگر شاه بشوند بدون مسئولیت این خیانت به مملکت است برای اینکه یک شخص محترم و یک وجود مؤثری که امروز این امنیت و آسایش را برای ما درست کرده و این صورت را امروز به مملکت داده است برود بی اثر شود هیچ معلوم نیست کی بجای او می‌آید.

اگر شما یک کاندیدایی دارید و کسی را پیش معین گردید بفرمائید ما هم ببینیم بعد از آنکه ایشان شاه غیر مسئول شدند آن رئیس الوزرائی که مثل ایشان بتواند کار کند و خدمت کند و بتواند نظریات خیرخواهانه ایشان را تعقیب کند کی است. اگر چنین کسی را آقای سید یعقوب به بنده نشان بدهند بنده نوکر شما چاکر شما مطیع شما هستم. من که در این مملکت هم چو کسی را سراغ ندارم و اگر بود تا حالا سر در آورده بود پس امروز که این یک نفر از بین تمام مردم سر در آورده و اظهار ملیت می‌کند و خدماتی هم کرده است.

بنده به عقیده خودم خیانت صرف می‌دانم که شما یک وجود مؤثری را بلا اثر بکنید. پس خوب است یک کسی که بتواند قائم مقام او بشود معلوم کنید بعد این کار را بکنید. اول چاه را بکنید بعد من منار را بدزدید. این نسبت با امور داخلی مملکت.

اما نسبت به امور خارجی. البته در امور خصوصی اگر یک اشخاصی یک کارهایی کردند و یک زحماتی کشیدند. اگر اشخاصی یک فداکاری‌هایی کردند آن را مفت و مسلم از دست نمی‌دهند البته در مجلس یک اشخاصی هستند که تجارت کرده باشند و اشخاصی هم که تجارت نکرده باشند وقتی که یک تاجری تجارتخانه خود را بیک اسم معروف کرد یا یک علامت صنعتی داشت که همه او را شناختند این تاجر آن اسم را تغییر نمی‌دهد برای اینکه آن اسم سبب شده است که مردم به آن اعتماد داشته باشند.

بنده من باب مثال عرض می‌کنم که در اینجا یک دواخانه بود معروف به شورین که خوب دوا می‌ساخت بعد از آنکه شورین آن دواخانه را فروخت و از این مملکت رفت و آن کسی که قائم مقام او شد اسم دواخانه را تغییر نداد چرا برای اینکه مشتریان این دواخانه اعتماد به آن اسم داشتند. اگر این شخص می‌گفت که دواخانه من دواخانه نیاطی است شاید مشتریان از بین می‌رفتند ولی یک چندی که گذشت و مردم با این دواخانه داد و ستد کردند دیدند که یوناطی هم مثل شورین است آن وقت اسمش را عوض کرد و دواخانه یوناطی گذاشت.

قانون اساسی ما از علامت صنعتی و اسم یک دارالتجاره‌ای کمتر نیست. قانون اساسی ما با یک حوادثی تصادف و مقابلی کرده که این حوادث در یک قرن در این مملکت پیدا نشده است. قانون اساسی ما وقتی با این حوادث مقاومت کرده و خودش را معروف جامعه مثل کرده اصولی را داراست که به موجب آن اصول تمام ملل اروپا می‌دانند که قانون اساسی یک اموراتی را به مجلس حق می‌دهد و همه مردم می‌دانند اگر یک دولتی پیدا شود و یک عهدنامه به بند دادن عهدنامه به موجب اصل ۳۴ قانون اساسی که می‌گوید: (بستن عهدنامه‌ها و مقاوله نامه‌ها اعطای امتیازات (انحصار) تجارتی و صنعتی و فلاحتی و غیره اعم از اینکه طرف داخله باشد یا خارجه باید به تصویب مجلس شورای ملی برسد باستثنای عهدنامه‌هایی که استثنا آنها صلاح دولت می‌باشد) همه مردم می‌دانند یعنی جامعه ملل می‌داند که باید به تصویب مجلس باشد و هم چنین اصل ۲۵ که می‌گوید (استقراض دولتی به هر عنوان که باشد خواه از داخله خواه از خارجه با اطلاع و تصویب مجلس شورای ملی خواهد شد این را هم همه خوانده‌اند و فهمیده‌اند اصل ۳۶ را هم که می‌گوید و ساختن راه‌های آهن یا شوسه، خواه به خرج دولت خواه به خرج شرکت و کمپانی اعم از داخله و خارجه مربوط به تصویب شورای ملی است.

همه می‌دانند قانون اساسی یک اصول را دارا است و یک معروفیتی پیدا کرده است که این معروفیت را بنده گمان نمی‌کنم در هر موقعی برای هر قانونی پیدا شود یعنی غالباً با یک مشکلاتی تصادف کرده و حتی آن اشخاصی که می‌خواستند با ما یک معامله بکنند با یک اصل قانون اساسی که رسیده‌اند دیده‌اند که یک قانون اساسی است و یک مجلس و یک تصویبی هم برای مجلس لازم است. بنابراین این قانون اساسی یک اصولی دارد که به واسطه معروفیتش به عقیده بنده حتی المقدور تا یک قضیه حیاتی و مماتی پیدا نشود نبایستی تغییر داد مگر با بودن یک شرایطی که لازم برای تغییر قانون اساسی است.

خدایا تو شاهد باش من خدا را به شهادت می‌طلبم که عقیده‌ام را می‌گویم و تغییر قانون اساسی را مخالف با صلاح ملت و مملکت و اسلامیت می‌دانم.

قانون اساسی را هر آدم مسلمان و هر آدم وطنخواهی و هر آدمی که به شخص رضاخان پهلوی ارادتمند است و عقیده دارد باید برای صلاح و نفع مملکت حفظ کند اگر قانون اساسی متزلزل شد. ممکن است مملکت به یک خرابی بیفتد که مطلوب نباشد آن وقت رضاخان پهلوی هم هر گونه حکومتی را دارا باشد مطلوب نیست بنده قانون اساسی را یک قانون الهی نمی‌دانم که قابل تغییر نباشد بلکه قانون اساسی را کار بشری می‌دانم و بشر هم او را باید تغییر بدهد ولی وقتی یک ضرورت نامی پیدا کند و تمام معایب و ممانعش سنجیده شود و عجله در کار نباشد و به اشخاصی که خیر خواه مملکت هستند مشورت شود ولی نه بیک عجله و شتابی که امروز اگر این شجره خبیثه بیخ نشود مملکت فلان می‌شود این را بنده ضروری و فوری نمی‌دانم.

حالا بنده هم می‌گویم ضروری است ولی فوری نمی‌دانم که شما یک قانون اساسی را که در موقع استقلال ما را حفظ می‌کند امروز که هزار طور ایراد هست تغییر بدهند بنده که صلاح نمی‌دانم و البته آقایان محترم هم مقصودشان این نیست که یک مواد قانون اساسی را بدهند که در سیاست بین‌المللی مؤثر باشد.

ولی عرض کنم که این طور تغییر ماده قانون اساسی یک سابقه می‌شود که قانون اساسی را به کلی سست و متزلزل می‌کند که هر ساعت یک نفر اداره کرد بیاید این اصولی را که بنده برای شما خواندم این اصولی که همه خیر ما را تأمین می‌کند تنزل بدهند در صورتی که مجلس رئیس نداشته باشد و یک وکلای بدون فکری فکر نکرده بیایند. اینجا رأی بدهند که ما می‌خواهیم قانون اساسی را تغییر بدهیم.

قانون اساسی یک چیزی نیست که یک کسی از توی خانه‌اش بیاید و بگوید می‌خواهم قانون اساسی را تغییر بدهم. قانون اساسی را باید فکر کرد و دید چطور باید تغییر داد و چه چیزش را می‌خواهید تغییر بدهید و در چه موقع می‌خواهید تغییر بدهید بعد هم بنده عرض کردم شما که می‌خواهید آقای رئیس الوزراء شاه بکنید ایشان یک وجود مؤثری هستند که می‌خواهید بلا اثر کنید خدایا ترا به شهادت می‌طلبم که آنچه گفتم عقیده خودم بود و این در خیر مملکت است می‌گویم و اینجا عتبه آقایان را می‌نویسم و مرخص می‌شوم.

(خارج شدند)

آقا سید یعقوب – بنده اخطار قانونی دارم

نایب رئیس – بفرمائید

آقا سید یعقوب – آقای مصدق السلطنه نسبت به هفتاد و هفت نفر که یک مسئله را که حافظ حقوق ملت بوده امضا کرده‌اند گفتند بی فکر چطور می‌شود که هفتاد و هفت نفر بی فکر باشد! بنده عرض کنم که ایشان یک عبارتی بیان کردند که خارج از نزاکت بود و مطابق نظامنامه باید توضیح بدهند

نایب رئیس – آقای داور (اجازه)

داور- بنده می‌خواهم اظهار تأسف بکنم از این مسئله که آقای دکتر مصدق در اینجا تشریف ندارند که جواب‌های بنده را بشنوند ایشان یک دلایلی بنظرشان رسید و گفتند از برای اینکه دهن آقایان را متوجه کرده باشند بنده هم این جواب‌ها را برای آقایان عرض می‌کنم قبل از ورود در صحبت ایشان بنده لازم دیدم که یک مختصر حاشیه راجع به مذاکره یکی از رفقای محترم خودتان آقای یاسائی بکنم ایشان گویا در ضمن نطقشان اظهار کردند که این اولین مرتبه نیست که در قانون اساسی تغییر داده می‌شود بنده خیال می‌کنم که مقصود ایشان هم این‌طور نبوده است که این کاری را که ما می‌کنیم واقعاً یک نفر قانون اساسی است و آن قسمت‌هایی که ذکر کردند بنده درش داخل نمی‌شوم فقط می‌خواستم این را عرض کنم که یک سو تفاهمی نشود.

آقای دکتر مصدق در هر کدام از تکه‌های صحبت‌هایشان قسمی خوردند و بعد گفتند که من مسلمانم و وطن خودم را دوست دارم بنده بدون قسم عرض می‌کنم که مسلمانم و گمان می‌کنم آقایانی هم که این ورقه را امضا کرده‌اند در اینکه مسلمان هستند نه خودشان شکی دارند نه دیگران.

ماجرای شهادتین دکتر مصدق در مخالفت با سلطنت رضاخان؛ در مجلس چه گذشت؟

بعضی از نمایندگان – صحیح است

داور – تمام گفتگوی ایشان در قسمت اول راجع به این بود که من بر خلاف مصالح مملکت نمی‌خواهم رأی بدهم البته هیچ وکیلی نباید حاضر شود که بر خلاف مملکت رأی بدهد منتهی تمام صحبت در تشخیص است که یک چنین پیشنهادی بر خلاف مصالح مملکت است و بنده هم خدا را شاهد می‌گیرم و عرض می‌کنم که این تغییر و این پیشنهاد موافق مصالح مملکت است مگر اینکه یک کسی پیدا شود و بگوید فکر من سیاست من به درجه قوی و عالی است که تمام مردم و وکلاء باید تابع نظر و فکر سیاست من بشوند و چون من تشخیص می‌دهم که این پیشنهاد بر خلاف مصالح مملکت است و وکلاء هر کس است هر جا هست و بهر شکل و لباسی هست تمام باید نظر مرا تعقیب کند.

والا از این شکل که بگذریم هر کس مطابق دستور خودش حق دارد یک مسئله را قضاوت کند ایشان این‌طور تشخیص دادند که این کار موافق مصالح مملکت نیست بنده عرض می‌کنم و معتقدم که مصالح مملکت در این کار است و اگر غیر از این نکنیم مصالح مملکت را زیر پا گذاشته‌ایم راجع به قاجاریه و رئیس الوزراء که اظهار عقیده فرمودند در این موضوع با هیچ وارد نمی‌شوم ولی دو پایه محکم در مذاکرات ایشان پیدا شد گفتند (از نقطه نظر داخلی و خارجی) بنده در این قسمت می‌خواهم چند کلمه جواب عرض کنم.

فرمودند شما می‌خواهید بیایید این خانواده را بردارید و آقای پهلوی را شاه کنید اولاً بنده نمی‌دانم در یک پیشنهادی که هفتاد امضا دارد این مسئله را از کجا پیدا کردند و بنده چون راجع به این پیشنهاد صحبت می‌کنم عرض می‌کنم در این پیشنهاد ابداً گفتگوی شاه کردن ایشان نبود بلکه حل قضیه و ترتیب این کار واگذار شده است بیک مجلس که مجلس مؤسسان است یک نکته را ایشان فرمودند که اساساً صحیح بود. فرمودند خوب وقتی که ایشان شاه شدند بایستی مسئول باشند یا نباشند اگر مسئول نباشند که این خیانت به مملکت است. بنده کاملاً موافقم و تصور نمی‌کنم که هیچکس در مملکت باشد که فکرش این قدر کوچک و عقب مانده باشد که تصور بکند دادن اختیاری به دست یک نفر بدون هیچ حدی و بدون هیچ قانونی یعنی یک نفر به قول ایشان شاه باشد. رئیس الوزراء باشد رئیس عالی قوا باشد وزیر جنگ باشد.

یک همچو چیزی نه تنها یک مسئله ایست که همه به او خواهند خندید بلکه یک مسئله ایست بقدری واضح و مسلم که هیچکس زیر این بار نمی‌رود بنده تعجب می‌کنم چطور ایشان که مدتی است در مجلس هستند و غالب ماها را می‌شناسند درجه فهم رفقای پارلمانی خودشان را آنقدر کوچک تصور کردند که ممکن است این‌طور فرض کند پس این قسمت فرضشان مورد نداشت فرمودند اگر ایشان بالاتر از این مقام رفتند که آن وقت وجودشان دارای اثر نخواهد بود.

گمان کنیم که اینجا یک قدری بی لطفی کرده باشند مخصوصاً ایشان که مدتی در ممالک خارجه زندگانی کرده‌اند و شاه‌های خوب و بد دیده‌اند ما همیشه یک دوال دیده‌ایم. ایشان در نقاط دیگر دنیا زندگی کرده‌اند و می‌دانند بعضی مملکت‌ها هست که شاه‌های خوب دارند و بعضی جاه‌ها شاه‌های نا لایق دارند بعضی جاه‌ها یک شخص فوق‌العاده لایقی سلطنت می‌کند و آن وقت خودشان می‌دانند که چقدر آن شاه فوق‌العاده غیر مسئول و خودش مؤثر است و البته یک شاهی که علاقه داشته باشد و میل داشته باشد مملکتش بزرگ شود و عظمت پیدا کند و در ردیف ممالک بزرگ عالم گذاشته شود و تشخیص هم بدهد که چطور باید این کار را کرده هر قدر که قانونا غیر مسئول باشد حتماً در عمل منتها درجه اثر را خواهد داشت.

در خارج کتبی راجع بخیلی از قضایای سیاسی بین‌المللی نوشته شده است از جمله اینکه فلان سلطان که در فلان مملکت بوده است وقتی که او آمده است سر کار این مسائل پیش آمده است وجود مؤثر او بوده است توانسته است این کارها را بکند خلاصه این در صورتی است که بفرمایند اگر ایشان شاه شوند و بدون مسئولیت جواب این بوده که عرض کردم.

حالا اگر ایشان یک شاهی باشند موافق قوانین ملل متمدنه و بطوری که مشروطیت ایران تصویب کرده در این صورت اگر چه قانون شاه را غیر مسئول قرار می‌دهد ولی در عمل قطعاً وجود آدم لایق و نالایق تفاوت دارد بعلاوه در اول این پیشنهاد یک عبارتی بوده که گمان می‌کنم ایشان بهش توجه نکردند نوشته نشده بود که ما می‌خواهیم فلان کس را شاه کنیم نوشته شده بود که ما می‌خواهیم این خانواده نباشد و بنا بر ضدیتی که از چند سال پیش از این در این مملکت شروع شده اول این خانواده را محدود کردند مگر مشروطیت ایران غیر از این بود که اول آمدند و گفتند مشروطه و حقوق برای ملت قائل شدند و از آن روز کم کم بخصوص در این دو سال اخیر این بحرانی که پیدا شده است اصل مقصود نظر این است که این‌ها نباشند.

ماجرای شهادتین دکتر مصدق در مخالفت با سلطنت رضاخان؛ در مجلس چه گذشت؟

پس نباید اول استدلال را برد روی یک قضیه‌ای که بعد باید بشود و یک فرض گرفت و آن فرض را اظهار کرد در ابتدای پیشنهاد نوشته شده یک ضدیتی با خانواده که امروز سلطنت دارند در این مملکت شروع شده و یک بحرانی در مملکت تولید کرده است. حالا بنده نمی‌خواهم داخل بعضی مسائل بشوم که از وقتی که این بحران شروع شده تا به حال چه قضایایی در مملکت اتفاق افتاده از خوزستان گرفته تا آن طرف مملکت اگر بگردید و ریشه اش را در بیاورید می‌بینید یک نواحی و مقاماتی هست که با وجود اینکه دور هستند هر روز اثراتشان یک چیزهایی است که ما می‌بینیم و هر روز مملکت را در یک زحمات فوق‌العاده می‌اندازیم.

در پیشنهاد ما صحبت این است که برای خاتمه دادن به این بحران این خانواده را منقرض بدانیم و فکر بعد را بگذرانیم برای یک مجلس که مجلس مؤسسان باشد و اختیار را از طرف ملت داشته باشد و تکلیف قطعی را معین کند که آیا باید شخص پهلوی یا شخص دیگری به این مقام برسد اگر حرفی در این موضوع باید زده شود باید در مجلس مؤسسان آن روزی که اگر یک کسی پیدا شد که در آن مجلس آقای پهلوی را کاندید کرد آن وقت آقای دکتر مصدق یا کس دیگر اگر آنجا بود باید بگوید که این بد است که ایشان هم شاه باشند هم مسئول و هم وزیر و بالاخره تمام این صحبت‌هایی که فرمودند آن روز وقتش است و امروز وقتش نیست!

حالا می‌رسیم به قسمت خارجی و بنده تصور می‌کنم که اگر به قانون انتخابات و به سابقه رجوع می‌کردند و اگر به نطق آقا سید یعقوب هم که در اول مجلس تذکر دادند مراجعه می‌کردند و البته در خاطرشان هست که این قانون اساسی را یک مرتبه دیگر در باغ شاه عده‌ای آمدند نشستند و تغییری دادند و آن اشخاص مردمی بودند که مصلحت مملکت را این‌طور تشخیص دادند و در آن روز آقای مشیرالدوله و آقای مؤتمن الملک و آقای مستوفی الممالک که امضاهاشان الان هست وقتی که نشستند نوشتند که نظر به پاره‌ای از مقتضیات جمعی از خیرخواهان گفتند که قانون انتخابات باید تغییر بکند و این با چهار اصل از قانون اساسی مخالفت داشت به این جهت ما آمدیم و رجوع کردیم به انجمن آذربایجان و بالاخره آن روزی که این کار را کردند یک تغییر مهمتری در قانون اساسی داده شد.

اگر امروز حق سلطنت از افراد یک خانواده باید گرفته شود آن روز حقوق ملی در قسمت انتخابات عوض شد و یک عده آمدند و حق یک عده دیگری را که ملت است از بین بردند. بنده هم از حرفی ندارم مصلحت مملکت را این‌طور تشخیص دادند و مجالس بعد هم قبول کردند ولی تعجب می‌کنم وقتی که امروز راجع به حقوق یک اشخاص صحبت می‌شود می‌گویند ما می‌دانیم که اینها خدماتی به مملکت نکرده‌اند ولی وقتی که صحبت از گرفتن اینها است یک حربه بنام قانون اساسی در پیش چشم همه جلوه دار می‌شود.

بنده عرض می‌کنم خوب آن روزی که قانون اساسی دست بهش خورد اگر بنا است آن اصلی که حقوق ما را در سیاست بین‌المللی حفظ می‌کند متزلزل بشود پس چطور شد که با تغییر قانون اساسی از آن روز تابه حال یک قراردادی نگذشت که بدون اطلاع مجلس باشد. گفتند ممکن است سابقه شود و اگر دست بزنند به این عمارت ممکن است آسایش گاه ملت بر هم بخورد بنده عرض می‌کنم آن روز هم به قانون اساسی دست زدند. کی دست زد؟ کسانی که وجیهان ملت بودند کجا دست زدند؟ در باغ شاه؟ کی؟ بعد از توپ بستن به همین مجلس.

پس چطور شد آن روز هیچ خطری بهشان نرسید؟ چطور شد که امروز ما می‌خواهیم حقوق یک خانواده را (که بدون استثنا هیچکس نیست که بگوید من طرفدارم) از دستشان بگیریم آن وقت اصل راجع به خارجه را باید پیش آورد؟ حقوق خارجه بر جای خودش هست و یقین دارم تا وقتی که ایران به کلی از شرافت بی بهره نشده. نمی‌گویم ده نفر یا بیست نفر – تا وقتی که ایرانی به کلی از شرافت بی بهره نشده است به آن اصلی که قراردادها و مقاولات را موکول می‌کند به تصویب مجلس هیچکس پیدا نمی‌شود که جرأت کند به آن اصل دست بزند.

جمعی از نمایندگان – صحیح ا ست

داور – پس در این صورت لازم نیست که ما بیائیم و برای دفاع از یک خانواده که بی لیاقتی آنها را تصدیق می‌کنیم وارد شویم و قضیه را بخونسردی تلقی کنیم و بنابراین بنده تصور می‌کنم آنچه باید در این موضوع گفته شود گفته شده و بیشتر از این هم مذاکرات لازم نیست.

نایب رئیس – آقای دولت آبادی مخالفید؟

دولت آبادی – بلی.»

در ادامه برخی دیگر از نمایندگان نیز به مخالفت با سلطنت رضاخان پهلوی سخنرانی می‌کنند و نهایتاً نایب رئیس برای این ماده واحده رأی گیری می‌کند که البته این نوع رأی گیری و تغییر قانون اساسی، بر خلاف اصول تغییر قانون اساسی مشروطه بوده است:

نایب رئیس – یک ماده است ولی لفظ ماده نداردبهتر اینست ماده واحده نوشته شود.

بعضی از نمایندگان-قرائت شود.

مجدداً به شرح ذیل قرائت شد.

پیشنهاد می‌کنیم مجلس شورای ملی تصمیم ذیل را اتخاذ نماید

مجلس شورای ملی بنام سعادت ملت انقراض سلطنت قاجاریه را اعلام نمود، و حکومت موقتی را در حدود قانون اساسی و قوانین موضوعه مملکت به شخص آقای رضاخان پهلوی واگذارمیکند تعیین تکلیف حکومت قطعی موکول به نظر مجلس موسسانت که برای تغییر مواد ۳۶ و۳۷ و ۳۸ و ۴۰ متمم قانون اساسی تشکیل می‌شود

محمد هاشم میرزا – اجازه میفرمائید

نایب رئیس- مذاکره دیگر نمی‌شود کرد فقط باسم ماده واحده است (اخذ آرا بعمل آمده نتیجه این‌طور حاصل شد عده حضار ۸۵ ورقه سفید علامت قبول ۸۰)

نایب رئیس – عده حضار ۸۵ تصمیم مجلس و ماده واحده به اکثریت ۸۰ رأی تصویب شد.

اسامی رأی دهندگان – آقایان: آقامیرزا شهاب. آقا سید یعقوب. کی استوان. شوشتری. ابراهیم ضیاء‌هایم. عراقی. یحیی خان زنگنه. آقا شیخ جلال. نجات. یاسائی. حاج میرزا علیرضا. حاج شیخ عبدالرحمان. مرتضی قلی خان بیات. آقا سید کاظم. لطف الله خان لقوانی. ارباب کیخسرو میرزا سلیم خان ایزدی. دست غیب. فتح الله میرزا. محمد تقی خان اسعد. حاج میرزا عبدالوهاب. میرزا محمد خان معظمی. حبیب الله خان شاداو. حاج میرزا اسدالله خان. میرزا یدالله خان. میرزا عبدالله خان معتمد. دیوان بیگی سهراب زاده. آقا شیخ هادی طاهری. مفتی. حاج سید محمد سلطانی. شریعت زاده. محمد ولی خان اسدی. صدرائی. افشار. فرج الله خان آصف حائری زاده. طباطبایی دیبا. داور. شیروانی. ابوالحسن خانبیرنیا. کازرونی. محمد هاشم میرزا افسر. حیدر قلی میرزا حشمتی دامغانی. میرزا اسمعیل خان اصانلو. سید ابوالفتح. میرزایی. آقا شیخ فرج الله. دکتر امیر خان اعلم. حاج حسن آقا ملک شیخ محمد علی طهرانی. میرزا یوسف خان عدل. میرزا رضا خان حکمت. الموتی. آقاسید جواد محقق. آقا رضا مهدوی. میرزا صادق خان اکبر. دکتر حسین خان بهرامی. سیف الله خان اسکندری. سیدعبدالحسن صدر. اسماعیل خان قشقائی. دکتر آقایان. عظیمی. سهراب خان. رهنما، میرزاحسین خان دادگر. سلطان ابراهیم خان افخمی. میرزا جواد خان. زاهدی. میرزا محمود خان وحید. حبیب الله خان کمالوند. اخگر. ناصر ندامانی. سید احمد خان اعتبار. میرزا سید حسن کاشانی. سلیمان میرزا. حاج آقا رضا رفیع.

نایب رئیس – لازم میدانم برای رفع هر گونه سو تفاهم اصل پنجاهم قانون اساسی رابعرض آقایان برسانم در اینجا تصریح شده که مدت دوره تقنینیه دو سال است بنابراین تصمیم امروزه مجلس موجب انحلال شود مستلزم نقص اصل پنجاهم قانون اساسی خواهد بود و منافاتی هم با تشکیل مجلس مؤسسان نخواهدداشت.بنابراین اگر آقایان تصویب بفرمایند جلسه را ختم کنیم (از طرف نمایندگان – صحیح است)»

سیر تحولات بعدی و سرنوشتی که برای فردی مثل علی اکبر خان داور در دوران سلطنت رضاشاه پدید آمد، نشان داد که چه کسانی در مجلس آن روز درک و بینش سیاسی دقیق‌تری داشتند.

منبع: مهر

منبع خبر


مسئولیت این خبر با سایت منبع و جالبتر در قبال آن مسئولیتی ندارد. خواهشمندیم در صورت وجود هرگونه مشکل در محتوای آن، در نظرات همین خبر گزارش دهید تا اصلاح گردد.

مطالب پیشنهادی از سراسر وب

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

کد امنیتی *

advanced-floating-content-close-btn
advanced-floating-content-close-btn

پنجره اخبار