سینمای بیپناه اروپا/ چرا جشنوارۀ کن به جای دفاع از سینمای آرتهاوسیِ اروپا پناهی را تحویل میگیرد؟
باشگاه خبرنگاران جوان – اکنون که به انتهای سال میلادی نزدیک شدهایم، آثار مهم سینمای اروپا و آمریکا یکی پس از دیگری در معرض قضاوتمان قرار میگیرند. در قالب اظهارنظری کلی میتوان ادعا کرد که اوضاع و احوال سینما در سال ۲۰۲۵ حداقل از منظر کیفی، فنی و حتی تماتیک قابل دفاعتر از سال قبل

باشگاه خبرنگاران جوان – اکنون که به انتهای سال میلادی نزدیک شدهایم، آثار مهم سینمای اروپا و آمریکا یکی پس از دیگری در معرض قضاوتمان قرار میگیرند. در قالب اظهارنظری کلی میتوان ادعا کرد که اوضاع و احوال سینما در سال ۲۰۲۵ حداقل از منظر کیفی، فنی و حتی تماتیک قابل دفاعتر از سال قبل بهنظر میرسد. «ارزش عاطفی» اثر جدید فیلمساز شناخته شده نروژی، «یواخیم تریر» یکی از همین آثار مهم و قابل توجه جشنوارهای در سال رو به پایان میلادی به حساب میآید. این فیلم رقیب اصلی «یک تصادف ساده» جعفر پناهی برای کسب جایزه اول فستیوال فیلم کن، یعنی «نخل طلا» بود که در نهایت قافیه را به یکی از اصلیترین محصولات صنعتِ مخالفت باخت و تنها موفق به دریافت جایزه بزرگ این جشنواره شد. در ادامه نقبی به ترجیح پناهی نسبت به تریر خواهیم زد، اما در همین ابتدا باید این سوال را مطرح کنیم که چه فاکتورهایی باعث شده تا «ارزش عاطفی» بهعنوان فیلمی قابل توجه جدی گرفته شود؟
وقتی خبر از ساخت «ارزش عاطفی» به بیرون درز کرد بسیاری انتظار داشتند که فیلم مورد قبول جشنوارههای ریز و درشت اروپایی قرار بگیرد و زیباییشناسی آرتهاوسی آن به چشم خورههای سینما، منتقدین و داوران بیاید. «ارزش عاطفی» از حیث ساختار روایی و ساختمان بصری جایی میان ملودرامهای هالیوودی و آثار «اینگمار برگمان» قرار میگیرد و میان تأکید بر قصهگویی به سیاق محصولات کلیشهای هالیوودی و مود شخصی برگمان در فیلمهای شالودهشکن مدرنیستی در نوسان است و نمیتواند از خیر تعلقاتش رها شود؛ این رهانشدگی نفس فیلم را میگیرد و آن را تبدیل به اثری یکبارمصرف میکند.
بگذارید با اشاره به پلات داستانی ارزش عاطفی از کلیگویی عبور کنیم و دست روی جزئیات بگذاریم. «گوستاو بورگ» (استلان اسکاشگورد) کارگردان مطرح سینما با شنیدن خبر درگذشت همسر سابقش برای بازپس گرفتن خانه قدیمی خانوادگی از فرزندانش به اُسلو سفر میکند، اما تصمیم میگیرد تا براساس زندگی پرحادثه مادرش – که در دوران اشغال نازیها عضو جنبش مقاومت نروژ بوده – پس از سالها پشت دوربین برود و با طرح و ایدهای از خود فرایند ساخت فیلم جدیدش را آغاز کند. گوستاو از دختر بزرگش، «نورا» (رناته رینسوه) میخواهد تا در نقش مادر رنجدیدهاش به ایفای نقش بپردازد، ولی نورا که خود یک بازیگر شناختهشده تئاتری است از این پیشنهاد استقبال نمیکند تا گوستاو برای جایگزین کردن وی در پروژه به سراغ ِ «ریچل کمپ» (اِل فانینگ) برود.
فیلم روی تروماها و خاطرات خانوادگی دست میگذارد تا بر این اساس و به یمن وجود جادوی سینما، مشکلات و موانع را یکی پس از دیگری از سر راه بردارد و رابطه پدر و دخترانش را ترمیم کند. تم بازگشت به خانواده و عبور از فردمحوری در میانه وضعیت بلبشویی که سینمای اروپا گرفتار آن شده قابل تأمل است، اما اهمیت این مضمون باید در یک قالب تماماً سینمایی قرار بگیرد تا توسط دیگری ارزشمند تلقی شود. در واقع مسئله اصلی در مدیوم سینما، حتی در بُعد آثار ضدساختار چگونگی بیان سوژه است و اگر اثر نتواند از پس آن بربیاید در مرحله کانسپت متوقف میشود و برای رمزگشایی از کدهای موجود چارهای جز ارجاع به ذهنیت مخاطبانش ندارد.
«ارزش عاطفی» فارغ از قابهای هندسی، جلوههای اپتیکی و ارجاع به گذشته از طریق فلاشبک و تلاش برای شخصیتپردازی از معماری بیرونی سکونتگاه خانوادگی گوستاو چندان تلاشی برای قوام بخشیدن به ایدههای رواییاش نمیکند تا فهم آدمهای درون قاب بدون ِ پیشفرضها ممکن نباشد. دختران ِ گوستاو در بیشتر لحظات فیلم رابطهای عادی با وی برقرار میکنند و حتی نوع بازیشان در بزنگاههای عاطفی هم نمایانگر مسئلهای خاص و پیچیده با پدرشان نیست که حال بازگشت او و تلاش برای ارتباط مجدد با نورا و اگنس بخواهد چیزی نزدیک به ناممکن تلقی شود. پس ترمیم مشکلات پیشین که در نتیجه فقدان حضور گوستاو در خانه به وجود آمده و تلاش وی برای دعوت از نورا بهمنظور بازی در فیلم نباید امری غامض و پیچیده بهنظر برسد.
همانطور که پیشتر اشاره شد، فیلم مابین ِ راهکارهای هالیوودی در ملودرامهای روانشناسانه و سینمای روشنفکرانه و آرتهاوسی برگمان در رفتوآمد است. برای نمونه ساخت رابطه مجدد گوستاو و نورا با کمک گرفتن از الگوهای هالیوودی به نتیجه میرسد و در لحظاتی که آمبیانس محیط به صدای غالب درون کادر تبدیل میشود بیشباهت به آثار برگمان نیست و به همین خاطر است که تریر در بیان حرفش با لکنت و مشکل مواجه میشود. گوستاو به اسلو بازمیگردد تا خاطرات بد گذشته را جبران کند و به یک پدر نمونه بدل شود، اما تصویر و نوع نگاه فیلمساز به این شخصیت نهتنها از گوستاو یک پدر بیمسئولیت و بیفکر نمیسازد، بلکه چند سوال مهم را در ذهن پدید میآورد. گوستاو مرد خوب، منطقی و بااحساسی است پس باید لاجرم در پسزمینه روایت دنبال نقطه سیاه زندگیاش گشت.
فیلم هیچ اشارهای ولوضمنی، بهجز تروماهای مادر گوستاو نمیکند تا خلأ حضور پدر در خانواده و تأثیر آن روی نورا و اگنس مشخص شود. از سوی دیگر، دختران خانواده نیز نهتنها مشکلات حاد روحی و روانی ندارند، بلکه در آرامش به زندگی عادی خود میرسند. مشکلاتی اعم از تلاش نورا برای خودکشی به سبک و سیاق مادربزرگش هم نه در قالب تصویر و نه در شیوه بازی بیانگرانه و بیرونی نورا (رناته رینسوه) دیده نمیشود تا حاکی از اختلالات جدی در شخصیت او باشد. باری، ارزش عاطفی در کن صرفاً به دلیل معیارهای غیرسینمایی از «یک تصادف ساده» شکست میخورد، چون اروپاییها و آمریکاییها برخلاف دوستداران ایرانی و شرقیشان هنر را برای هنر نمیخواهند و در وقت لزوم پشت سیاست و اهداف استراتژیک نظم مسلط غربی بهمنظور هدف قرار دادن دشمن یا همان دیگری متحد میشوند؛ بهگونهای که حاضرند در این راه آثار قابل نقد و دفاع خویش را پای پناهی و پروژههایش قربانی کنند.
منبع: فرهیختگان
مسئولیت این خبر با سایت منبع و جالبتر در قبال آن مسئولیتی ندارد. خواهشمندیم در صورت وجود هرگونه مشکل در محتوای آن، در نظرات همین خبر گزارش دهید تا اصلاح گردد.
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0