همشهری آنلاین-رابعه تیموری:نیم قرن پیش که پخت و فروش هل و گلاب کار و کسب علی آقا شد، فروشگاههای هل و گلاب فروشی در کوچه و خیابانهای میدان وحدت اسلامی تا محله هرندی ردیف شده بودند، اما حالا در پایتخت درندشت، او تنها کاسبی است که هنوز به پخت و فروش این دسر اصیل ایرانی با ریزهکاریهای سنتیاش مشغول است؛ شاید حالا لذت چشاندن این طعم پرخاطره به مردم تهران علی آقا را به کسب کمدرآمدش پایبند کرده باشد، اما انتخاب این شغل در روزهای جوانیاش داستان دیگری دارد:

رویخی یا همان هل و گلاب
پیش از آن که روکش پارچهای زین موتورسیکلت قدیمیاش را مرتب کند و کرکره مغازه را بالا بزند، به چاق سلامتی مشتری جوانش، لبخند روی صورت مهربان محجوبش پهن میشود: «سلام بابا! امروز معطل ماندیها!» انگار از این مشتریهای پروپاقرص کمندارد که قبل از رفتن به باشگاه و محل کار، برای خوردن هل و گلاب به او سری میزنند. مغازه نقلی و پاکیزهاش از سالها پیش بیتغییر مانده و تبدیل شدن نیم کاسههای چینی سرو هل و گلاب به ظرفهای پرسی یک بار مصرف تنها تفاوتی است که در دم و دستگاه مختصرش به چشم میخورد.
وقتی در کشویی یخچال ویترینی مغازه را باز میکند، عطر ملایم دانههای هل و غنچههای گل محمدی که روی سطلهای لبریز از دوشاب انگور غلت و واغلت میخورند، بلند میشود. ملات معجونهای نیمبند علی آقا به مسقطی بیشباهت نیست، اما حتی وقتی نشاستههای سرد روی شیرههای انگور قوام آمده را میپوشاند، باز هم رویه سفید رنگ آن به اشاره نوک قاشقی از هم میپاشد: «هل و گلاب مانند مسقطی شکر ندارد که سفت شود. قدیم که در مغازه یخچال نداشتیم، دیگ نشاسته گندم قوام آمده را روی کاسههای پر از یخ میگذاشتیم تا خنک بماند و آب نشود. آن زمان مردم به هل و گلاب «رویخی» هم میگفتند و قیمت هر نیم کاسه چینی رویخی، یک تومان و ۵ زار بود.»
از سنگسر تا تهران
جبر روزگار علی آقای ذاکری را به انتخاب این کسبوکار واداشته است: «پدرم در سنگسر سمنان به چوپانی مشغول بود و من و دو برادرم کمک حالش بودیم، کلاس ششم را که خواندم، همراه یکی از برادرانم به تهران آمدم تا کار و کاسبی پردرآمدتری داشته باشم. اوایل در خشکشویی کار میکردم، اما وقتی به بیماری واریس دچار شدم و نمیتوانستم تمام روز سرپا باشم، به پیشنهاد شهید حسین اسماعیلی که برادر همسرم بود، به فروش دسرها و نوشیدنیهای تابستانی و زمستانی مشغول شدم.»
آن روزها علی آقا شربتهای انجیر و برگه قیسی و آلو بخارا همدرست میکرد، اما حالا دیگر نه قوت انجیر و آلو و زردآلو خشک کردن برایش مانده و نه دلش میآید سود درستوحسابی روی قیمت اجناسش بکشد، فروش این نوشیدنیهای گرانقیمت به صرفه است. علی آقا هر پرس هل و گلاب را ٣٠ هزار تومان میفروشد و به ٢هزار تومان سود فروش هر پرس راضی است: «این روزها دیگر کسی به سود کمقانع نیست؛ همه هل و گلاب فروشیها وقتی دیدند منفعت کارشان بهزحمتش نمیارزد، این کار را رها کردند؛ ولی من راضیام. برکتش را خدا میدهد، من که عیالوار نیستم و تنها پسرم پی کار و زندگی اش رفته، روزی کمو زیاد من و همسرم هم، از همین کار درمی آید.»

هنرنمایی در جبهه
اگر علی آقا هم مانند برادرش در سالهای جوانی برای خودش شغلی اداری دستوپا میکرد، شاید برای اینروزها که هشتمین دهه عمر بابرکتش را پشت سر میگذارد، بیمه و پساندازی داشت: «در روزهای شروع جنگ، چند باری فرصتی پیش آمد که کار اداری داشته باشم، ولی در کار اداری دیگر وقتم در اختیار خودم نبود و نمیتوانستم هر موقع عملیات میشد به جبهه بروم.» در آن سالها تا خبر میرسید که عملیاتی در پیش است علی آقا کرکره مغازه را پایین میکشید و با یک ساک پر از برگه میوه به مناطق عملیاتی جنوب و غرب کشور میرفت. در آن جا او وقتی خط آرام بود و از راست و ریس کردن اسلحه و مهمات فارغ میشد، برای رزمندهها شربتهای رنگارنگ تابستانه و زمستانه درست میکرد.

فاش کردن فوتوفن به شرط و شروطها
در میهمانیهای خانوادگی تدارک دسر سفره بر عهده علی آقا است و با آن که او پختن نشاسته گندم تا سرد کردن آن و تهیه مخلوط شیره انگور و هل و گلاب را مقابل کدبانوهای پرهنر فامیل انجام میدهد، اما هنوز هیچکدامشان از راز قوام آمدن نشاستههای گندم معجونهای او سر درنیاوردهاند: «این کار قلق دارد؛ هر چقدر هم برای کسی توضیح بدهم فایدهای ندارد و یا سفت درمی آورند یا آبکی، اما اگر از جوانها کسی خواست این کار را ادامه دهد و برای خودش مغازه راه انداخت حاضرم بروم همانجا برایش درست کردم تا ریزهکاریهایش را یاد بگیرد.»
در میان مشتریان پروپا قرص هل و گلابهای پرخاطره علی آقا، ورزشکاران و چهرههای صاحب نام فراوانند، اما او بهتر از همه آنها جلال ملکی سخنگوی سازمان آتشنشانی را میشناسد که گاهی با چند آتش نشان دیگر به سراغش میآیند تا روزشان را قبراق و پرانرژی آغاز کنند. بسیار پیشآمده که باشگاهها و مراکز ورزشی به علی آقا سفارشهای کلی بدهند، اما او دیگر رمق ساعتها سرپا ماندن برای پخت و صاف کردن یک پاتیل نشاسته را ندارد و فقط سفارش سفرههای نذری هیئتها و مساجد را محض ثوابش قبول میکند.
بیشتر بخوانید:آشنایی با قنادیهای معروف و قدیمی تهران که هنوز پابرجا هستند

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0