کد خبر : 288013
تاریخ انتشار : چهارشنبه 31 اردیبهشت 1404 - 10:42
دسته‌بندی نشده
1 بازدید

بوستان سعدی؛ درسی از شیخ اجل: «چرا نباید غیبت بکنیم؟»

بوستان سعدی؛ درسی از شیخ اجل: «چرا نباید غیبت بکنیم؟»

غیبت‌کردن می‌تواند شان انسان را پایین بیاورد. در بسیاری از مواقع با غیبت‌کردن علاوه بر این که آسیبی به طرف مورد غیبت وارد نمی‌کنیم، شخصیت خودمان را هم زیر سوال خواهیم برد. فرادید| سعدی بوستان و گلستان را در اردیبهشت‌ماه سال ۶۵۵ و ۶۵۶ هجری سرود و دو تا از حکمت‌آموزترین و در عین حال شیرین‌ترین


غیبت‌کردن می‌تواند شان انسان را پایین بیاورد. در بسیاری از مواقع با غیبت‌کردن علاوه بر این که آسیبی به طرف مورد غیبت وارد نمی‌کنیم، شخصیت خودمان را هم زیر سوال خواهیم برد.






فرادید| سعدی بوستان و گلستان را در اردیبهشت‌ماه سال ۶۵۵ و ۶۵۶ هجری سرود و دو تا از حکمت‌آموزترین و در عین حال شیرین‌ترین آثار ادبیات فارسی را به وجود آورد. شاید همین شیرینی و پندآموزی این دو اثر سعدی است که باعث شده است که استاد اصغر دادبه معتقد باشند که مدخل آشنایی با ادبیات فارسی باید بوستان و گلستان سعدی باشد.

به گزارش فرادید، تنوع داستان‌ در آثار سعدی بسیار زیاد است. او هر بار داستان جدیدی برای گفتن دارد و الحق که هر بار به زیباترین شکل ممکن این کار را انجام می‌دهد. لطف سخن او باعث می‌شود که مخاطب علاوه بر یادگیری لذت هم ببرد. بوستان نخستین اثر سعدی است و سعدی این منظومه عظیم را در سفر نوشت و یکی از ماندگارترین آثار ادبیات فارسی را به آحاد مرد جهان هدیه کرد.

باب هفتم: در عالم تربیت

غیبت‌کردن می‌تواند شان انسان را پایین بیاورد. در بسیاری از مواقع با غیبت‌کردن علاوه بر این که آسیبی به طرف مورد غیبت وارد نمی‌کنیم، شخصیت خودمان را هم زیر سوال خواهیم برد.

بد اندر حق مردم نیک و بد

مگوی ای جوانمرد صاحب‌خرد

که بَد‌مرد را خصمِ خود می‌کنی

وگر نیک‌مردست بد می‌کنی

تو را هر که گوید فلان کس بد است

چنان دان که در پوستین خوَد است

که فعل فلان را بباید بیان

وز این فعل بد می‌برآید عیان

به بد گفتن خلق چون دم زدی

اگر راست گویی سخن هم بدی

زبان کرد شخصی به غیبت دراز

بدو گفت داننده‌ای سرفراز

که یاد کسان پیش من بد مکن

مرا بدگمان در حق خود مکن

گرفتم ز تمکین او کم ببود

نخواهد به جاه تو اندر فزود

کسی گفت و پنداشتم طیبت است

که دزدی بسامان‌تر از غیبت است

بدو گفتم ای یار آشفته هوش

شگفت آمد این داستانم به گوش

به ناراستی در چه بینی بهی

که بر غیبتش مرتبت می‌نهی؟

بلی گفت دزدان تهور کنند

به بازوی مردی شکم پر کنند

ز غیبت چه می‌خواهد آن ساده مرد؟

که دیوان سیه کرد و چیزی نخورد!

+

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

advanced-floating-content-close-btn
advanced-floating-content-close-btn
advanced-floating-content-close-btn