به گزارش همشهری آنلاین، معصومه ندیری-مدیر عامل مؤسسه جامعهشناسی اقتصادی راه: مرزها صرفاً خطوط توافقی جداکننده نیستند. معمولاً درک ما از مرز اینگونه است که آنها جایی سرحدی هستند که خاک یک کشور تمام و خاک کشوری دیگر آغاز میشود. این معنای فیزیکی از مرز با معنای سیاسی مرز انطباق ندارد. مرزها بیش از اینکه یک خط فیزیکی جداکننده باشند، حائز معنای سیاسی هستند. به همین سبب مرزها همواره موضوع تنش برانگیزی بودهاند. حدوداً دو دهه پیش در زمانی موسوم به عصر جهانیشدن، مرزهای سیاسی و ملی به شدت کمرنگ شده بودند. مثلاً در جایی مثل اتحادیه اروپا، ممکن بود یک کامیون تجاری، یک توریست یا حتی شهروندی که برای کار از خانه خارج شده است، از مرز یک کشور عبور کند بدون اینکه متوجه این موضوع شود. ذیل سایه گفتار اقتصاد که تجارت جهانی را سبب اتصال و همزیستی مسالمتآمیز همه تنوعات بشری میپنداشت، مرزها به خصوص مرزهای بین کشورها بیمعنا شده بودند. این وضعیت چندان داومی نیاورد، به زودی مشخص شد همسرنوشتی و بیمرزی، میتواند تهدیدکننده منافع مادی یا معناهای انسانی جوامع باشد.
ببرهای شرق آسیا، باید تاوان بحران اعتباری و مالی غربیها را میدادند و یا آمریکاییها طبق محاسباتشان میفهمیدند که «بیوطنی سرمایه»، به رشد متوازن جهانی کمک نکرده است، بلکه چین را وطن کارخانههای جهان کرده و آمار بیکاری را در آمریکا افزایش داده است. مکانیزم بازار هم نتوانسته است در نهایت برای رشد بیکاری و جرم و جنایت در آمریکا کاری کند. با ظهور داعش، معنای یک حکومت بدون قلمرو و مرز و ملت، بسیار مورد مداقه قرار گرفت و معلوم شد، یک نیروی سیاسی ادارهکننده چگونه اگر تعلق سرزمینی و ملی نداشته باشد، میتواند برای صلح، زندگی، اقتصاد و سیاست خطرناک باشد. رأیآوردن ترامپ با شعارهای ملیگرایانه در دولت اولش، بازگشت فاشیسم در ایتالیا و طرح یک کمربند یک جاده چین، همگی یکبار دیگر معنای سیاسی مرزها را احیا کردند و نشان دادند مرزها چهقدر واقعی و حتی ضروری هستند و به تعبیر اتین بالیبار جایی هستند که سیاست و تصمیم از آنجا آغاز میشود و در پهنه قلمرو یک ملت جاری میشود. براین اساس مرزها، بسیار سیال هستند و با هر تصمیمی جابجا میشوند و تا هزاران کیلومتر آن طرفتر مردمان و حاکمان را با خود میکشند.
در سیاست خارجی ایران، دو گفتار از منافع ملی وجود داشته است که مبتنی بر درک متفاوتی از مرز بوده است. یکی از این گفتارها منفعت ملی را امری مشخص و پیشاپیش محقق میداند که کافی است ما به سمت آن حرکت کنیم. این گفتار از منفعت ملی، معنای سیاسی مرز و نسبت آن را با منفعت انکار میکند. ممکن است به سیاستمدار بگوید برای حفظ منافع ملی ایران نباید از مرزهای کشور فراتر برود. تنها مرزی که این گفتار میشناسد، مرزهای فیزیکی است. به همین خاطر در دفاع ملی، صرفاً تمامیت ارضی را درک میکند و اگر لازم باشد ممکن است برای حفظ بقیه مناطق، بخشی از همین مرز فیزیکی را هم از دست بدهد. این همان چیزی است که ایلچی خان شیرازی در از دست دادن گنجسر ( زنگزور کنونی) در زمان عباس میرزا بر سر ایران آورد. چند ماه پیش، سقوط سوریه، معنای سیاسی و سیالیت مرزها و منافع ملی را برای ایرانیان آشکار ساخت. وقتی دیگر نمیتوان برای تجارت در جاده بوکمال تصمیمی گرفت، وقتی نمیتوان برای ایرانیان از طریق دریای سیاه خلق منفعت کرد، دیگر حکمرانی و قدرت ملی ایرانیان در آن منطقه از دست رفته است. سقوط سوریه نشان داد که سوریه مرز ایرانیان بوده است نه کشوری در دور دست. ثابت کرد هر قدر مرزهای سیال یک کشور گستردهتر باشد، منافع ملی و قدرت ملی آن کشور نیز گسترش مییابد.
در این معنا زنگزور، جایی بیرون از مرزهای ایران نبود. بلکه قلمرو حاکمیتی و محل منفعت ملی و اقتصادی ملت ایران بوده است. همینقدر که اکنون دیگر نمیتوان به سادگی فرضاً تجارت هوایی بر فراز این جاده بزرگ را به دست آورد، نشان میدهد دیگر آنجا قلمرو ما نیست بلکه قلمرو دیگری شده است. اکنون کسی که بر زنگزور حکم میراند، بر مسائل ساده تا سرنوشت جادههای ایران از جمله چابهار – انزلی نیز حکم میراند. زنگزور یک مرز بود و مرز جایی نیست که قلمرو یک کشور به آن ختم میشود بلکه جایی است که تصمیمات از آن آغاز و درسراسر قلمرو و مردمانش و سرنوشتش جاری میشود.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰