یادداشتهای علم، سه شنبه ۱۶ آبان ۱۳۵۱: هویدا از غلطی که کرد، سخت پشیمان شد

سرویس تاریخ «انتخاب»: اسدالله علم (۱ مرداد ۱۲۹۸ بیرجند – ۲۵ فروردین ۱۳۵۷ نیویورک)، یکی از مهمترین چهرههای سیاسی دوران محمدرضا شاه، وزیر دربار از ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۶ و نخستوزیر ایران از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۲ بود. «انتخاب» هر شب یادداشتهای روزنوشت علم را منتشر میکند. ۱۶ آبان ۱۳۵۱: صبح شاهنشاه پایین

سرویس تاریخ «انتخاب»: اسدالله علم (۱ مرداد ۱۲۹۸ بیرجند – ۲۵ فروردین ۱۳۵۷ نیویورک)، یکی از مهمترین چهرههای سیاسی دوران محمدرضا شاه، وزیر دربار از ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۶ و نخستوزیر ایران از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۲ بود.
«انتخاب» هر شب یادداشتهای روزنوشت علم را منتشر میکند.
۱۶ آبان ۱۳۵۱: صبح شاهنشاه پایین آمدند. دیدم خیلی خوشحال نیستند، باعث تعجب شد. باری با هلیکوپتر به تخت جمشید رفتیم. جلوی چادر نخست وزیر و دکتر اقبال حضور داشتند. شاهنشاه سؤال فرمودند: صورت مذاکرات نفت را خواندید؟ نخست وزیر عرض کر: خیر! از اقبال پرسیدند: مگر به دست شما نرسیده است؟ عرض کرد: خیر! برگشتند از من سؤال فرمودند: که مگر دیشب نفرستادی؟ عرض کردم خیر! حالا در دست من است، میدهم بخوانند. خیلی متغیر شدند که من گفتم: دیشب بفرست، چرا نفرستادی؟ دیگر فرصت نشد عرض کنم، فکر کردم فوریت ندارد، ولی تعجب کردم که معنی این تغیر چیست؟
باری جلسه برگزار شد. سر ناهار رفتم. شاهنشاه با من سرسنگین بودند. باز هم باعث تعجب شد. ولی، چون پهلوی دستشان نشسته بودم، سر صحبت را باز کردم. بالاخره مطلب دستم آمد که از … راضی نیستند! واقعاً من بدبخت چه گرفتاریها دارم. گنه کرد در بلخ آهنگری… ولی چه کنم؟ شاه را دوست دارم و علاوه بر دوست داشتن او را قدرتی مفید و مؤثر به حال کشور میدانم که بدون وجود او این پیشرفتها با این دموکراسیهای شرقی پیشرفت نداشت و ندارد. یعنی یک قدرت [نیکخواه]benevolent است و حقیقتاً در ایران و بزرگی ایران مسحور است و وجود او هم [ضروری]است. به این جهت همه زحمتها را میکشم که خوشحال و سالم و زنده نگاهش دارم تا آن جا که در دست بشر میتواند باشد، این زحمتها را هم باید بکشم.
من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان
قیل و مقال آدمی میکشم از برای تو
از من سر ناهار سؤال فرمودند: اخبار چیست؟ عرض کردم: صبح بی بی سی را گوش کردم. راجع به نطق شاهنشاه در خارک خیلی به صورت خوب بحث مفصل کرد که ایران نظرات بلندی دارد که تا اقیانوس هند منبسط میشود و از عهده آن هم بر میآید و این [دغدغه]concern شاه از جهت نفوذ شوروی در خلیج فارس و نفوذ هند و شوروی در اقیانوس هند است. همچنین ادوارد هیث، نخست وزیر انگلیس، اعلان کرد حالا که به توافق با روسای سندیکاها و صاحبان صنایع نرسیدم، راجع به کنترل قیمتها و جلوگیری از انفلاسیون رأساً دولت اقدام خواهد کرد. کابینه خود را هم [ترمیم]کرد. نخست وزیر که دست راست شاه نشسته بود، دید مدتی است من با شاه صحبت میکنم. خواست خودشیرینی کند، روزنامههای صبح را جلوی شاه گذاشت – منظورش این بود که من کمتر با شاه صحبت کنم. ملاحظه فرمودند و یک بار آتش گرفتند، زیرا تمام فرمایشات شاه را غلط نوشته بودند. پرسیدند: مخبرین جراید چرا این طور نوشتهاند؟ نخست وزیر گفت: البته، البته، آنها را تعقیب میکنم. غافل از این که مخبر جریدهای آن جا نبود. فقط وزارت اطلاعات اخبار را داده است و جراید هم نوشتهاند. نمیدانم شاهنشاه میدانستند یا نه؟ ولی من دیگر بد جنسی نکردم و چیزی نگفت ولی به هر صورت نخست وزیر از غلطی که کرد سخت پشیمان شد و تا آخر ناهار دیگر اوقات شاه تلخ ماند.
بعد از ظهر مجلس بسیار بدی بود. اختلافات عجیبی بین بعضی از وزرا و سازمان برنامه ظهور کرد که مایه تأسف بود. مثل این که دو دولت هستند و معلوم شد قبلاً با هم هیچ توافقی نداشتند و حتی یک بار هم این برنامه را دستجمعی ندیدهاند؛ که بعد در حضور شاه مطرح نمایند. شاهنشاه به همه اوقات تلخی شدید کردند و مجلس بسیار بد خاتمه یافت.. ظهر من اجازه گرفتم که تهران بروم، چون باید در مجلس ضیافت. سفارت شوروی [به مناسبت سالروز انقلاب اکتبر]شرکت کنم شاهنشاه خواستند به شورویها خیلی محبت فرموده باشند، امر فرمودند: من و وزیر خارجه و وزیر مشاور از شیراز به خاطر این کار تهران برویم. بعد از ظهر به تهران آمدم. در مجلس ضیافت سفارت شوروی شرکت کردیم و خیلی منت بر سر آنها گذاشتیم. آنها هم پذیرفتند…
مطالب پیشنهادی از سراسر وب |
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰