کد خبر : 330029
تاریخ انتشار : یکشنبه ۱۶ شهریور ۱۴۰۴ - ۱۱:۱۳

در گوشی همسرم پیام های عاشقانه اش را دیدم/ یک روز تعقیبش کردم و معشوقه اش …

در گوشی همسرم پیام های عاشقانه اش را دیدم/ یک روز تعقیبش کردم و معشوقه اش …

تلخ ترین لحظه زندگی آنجایی رغم می خورد که مرد یا زن بخواهند در حق هم خیانت کنند من سارا هستم زنی که با سختی های همسرش ساخت و تمام بداخلاقی هایش را تحمل کرد تا زندگی محل آرامشی برای فرزندان باشد اما همه چیز آنطور که میخواستم پیش نرفت چون رفته رفته رامین از من دور تر

تلخ ترین لحظه زندگی آنجایی رغم می خورد که مرد یا زن بخواهند در حق هم خیانت کنند من سارا هستم زنی که با سختی های همسرش ساخت و تمام بداخلاقی هایش را تحمل کرد تا زندگی محل آرامشی برای فرزندان باشد اما همه چیز آنطور که میخواستم پیش نرفت چون رفته رفته رامین از من دور تر می شد و سردی بین ما بیشتر و بیشتر میشد سارا درحالیکه اشک روی گونه هایش جاری شده بود گفت: بگذارید از از ابتدای زندگی ام برایتان بگویم ؛۱۲ سال پیش با معرفی یکی از آشنایان که بسیار از رامین تعریف می کرد با همسرم آشنا شدم و بعد از چندین بار ملاقات با همسرم و خانواده اش، ازدواج کردم که حاصل آن  2 فرزند پسر  ۹ ساله و ۵ساله است .

از همان ابتدای زندگی جر و بحث های ما زیاد بود و دخالت های خانواده همسرم هم بسیار زیاد بود و همیشه مشاجره های زیادی داشتیم، ولی به پیشنهاد یکی از دوستان چندین جلسه به یک روانشناس مراجعه کردیم و نسبتا روابط ما کمی بهتر شد ولی یک سالی است که مجددا همسرم گاهی با روابط سرد خود و عدم توجه به من، اعصاب مرا بهم ریخته و بسیار افسرده شدم، من هم کم کم توجهم به همسرم کم شده و صمیمیتی بین ما دیگر نبود، خیلی دیر منزل میامد و خیلی با هم گفتگو نداشتیم، من هم که حوصله او را نداشتم از خدام بود که دیر بیایید که کمتر با هم بحث و جدل کنیم، تنها وجه مشترکمان بچه ها بودند که همسرم وقتی که در منزل بود کمی با آنها وقت میگذراند.

روزها همینطور سپری می شد تا اینکه چند وقتی بود که همسرم کارهایی رو انجام میداد که به او شک کردم و هر جا می رفت گوشی خودش را یک لحظه زمین نمی گذاشت و هر جا می رفت با خود می برد، صحبت های مشکوک می کرد و ساعت ها چت می کرد و یک دفعه منزل را ترک می کرد.

خلاصه وقتی با یکی از دوستانم صحبت میکردم ،او گفت که همسرت احتمالا با کسی در ارتباط است، من که نمی خواستم این واقعیت را قبول کنم بهانه های مختلف می آوردم، خلاصه به پیشنهاد دوستم کاراگاه بازی های من شروع شد تا بتوانم سر از کارهای همسرم در بیاورم، وقتی در کوچکترین موقعیت ها توانستم گوشی همسرم را با مکافات چک کنم ،به رابطه او با خانمی پی بردم و یک روز که سراسیمه از منزل بیرون زد به دنبال او من هم رفتم و متأسفانه دیدم که با خانمی قرار گذاشته است، از ناراحتی و با چشمانی گریان به خانه برگشتم تمام تنم می لرزید اصلا نمی‌توانستم فکر کنم دلم میخواست بمیرم انگاردر کابوس بودم دلم میخواست کسی مرا بیدار کند خودم را آنقدر کتک زدن و بعد رفتم سراغ قرص های که داشتیم میخواستم زندگی ام تمام شود اما در بیمارستان بهوش آمدم 

جریان را خانواده ام فهمیدند از اعترافات همسرم متوجه شدم که در فضای مجازی با آن خانم آشنا شده است، بین دو راهی مانده ام و نمی دانم چه کار کنم؟بخاطر بچه هایم بسیار ناراحتم …..

منبع خبر


مسئولیت این خبر با سایت منبع و جالبتر در قبال آن مسئولیتی ندارد. خواهشمندیم در صورت وجود هرگونه مشکل در محتوای آن، در نظرات همین خبر گزارش دهید تا اصلاح گردد.

مطالب پیشنهادی از سراسر وب

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

advanced-floating-content-close-btn
advanced-floating-content-close-btn

پنجره اخبار