کد خبر : 330853
تاریخ انتشار : دوشنبه ۱۷ شهریور ۱۴۰۴ - ۱۱:۵۷

بند انگشتی که بند دلم را پاره کرد | پسرم می‌خواست کارافرین شود

بند انگشتی که بند دلم را پاره کرد | پسرم می‌خواست کارافرین شود

همشهری آنلاین – سمیرا باباجانپور : دیدن مادری که در داغ فرزند گریه می‌کند جگرسوز است، طاقت‌فرساست. اما پدری که اشک می‌ریزد و شانه‌هایش می‌لرزد، ویرانگر است. در معراج شهدا، آن‌جا که سید محمد مکتبی دستان پسرش را در دست می‌گیرد تا از بند انگشتش او را شناسایی کند و آن لحظه که همه امیدهایش

همشهری آنلاین – سمیرا باباجانپور : دیدن مادری که در داغ فرزند گریه می‌کند جگرسوز است، طاقت‌فرساست. اما پدری که اشک می‌ریزد و شانه‌هایش می‌لرزد، ویرانگر است. در معراج شهدا، آن‌جا که سید محمد مکتبی دستان پسرش را در دست می‌گیرد تا از بند انگشتش او را شناسایی کند و آن لحظه که همه امیدهایش برای زنده بودن حمیدرضا فرو می‌ریزد، تراژدی جنگ آشکار می‌شود؛ آن روی جنگ که پدر و مادرها را یک‌شبه پیر و کمرها را خم می‌کند. پدر تنها پسرش را از دست نداده است؛ حمیدرضا رفیقش بود، همراه و همدلش. حالا او نشسته بر بالین تک‌پسرش و ناباورانه بر صورت به خون غلتیده او خیره مانده.

بند انگشتی که  بند دلم را پاره کرد  | پسرم می‌خواست کارافرین شود

ساعت۱۲ ظهر ۲۵ خرداد، سید حمیدرضا مکتبی مثل هر روز در چارچوب آهنی در خانه می‌ایستد و از مادر و پدر خداحافظی می‌کند. سید محمد مکتبی می‌گوید: «خداحافظی کردیم؛ یک خداحافظی معمولی، مثل هر روز. او ساعت ۱۲ می‌رفت و تا ساعت ۸ شب در محل کارش می‌ماند. حوالی ساعت ۳عصر خبر بمباران پلیس فاتب تهران را شنیدم. آن شب حمیدرضا خانه نیامد. اینکه بعضی شب‌ها خانه نیاید طبیعی بود؛ گاهی شیفت بودند. فردا که خبری از او نشد، نگران شدیم. از این بیمارستان به آن بیمارستان. از بین پیکرهایی که از مقر پلیس فاتب بیرون آورده بودند تنها ۳ پیکر شناسایی نشده بود و هیچ‌کدام حمیدرضا نبود. فردایش دوباره پیکرهایی را نشانم دادند. گویایکی از آن‌ها پسرم بود؛ من نشناختمش. صورت حمیدرضا به شدت آسیب دیده بود. سرانجام از روی اثر انگشتش پیکر پاکش شناسایی شد. اما باید مطمئن می‌شدم. گفتم دستانش را نشانم بدهید. پسرم یک نشانه داشت. بند انگشت کوچکش از نوزادی کمی انحراف داشت. بند انگشت را که دیدم، بند دلم پاره شد.»

خاطرات ناب روزهای با تو بودن

بند انگشتی که  بند دلم را پاره کرد  | پسرم می‌خواست کارافرین شود

پدریک عکس نشانم می‌دهد؛ یک کیک تولد که رویش نوشته شده: «آه پدر». سید محمد مکتبی می‌گوید: «۵ روز قبل از شهادتش تولدم بود. حال و احوال خانواده برای حمیدرضا خیلی مهم بود. محال بود مناسبت‌های خانوادگی را فراموش کند. هر کار کوچکی را خلاقانه و به‌یادماندنی می‌کرد. سریال طنزی می‌دیدیم که پسر پدرش را «آه پدر» خطاب می‌کرد و او کیک تولد امسالم را با این نوشته به خانه آورد.»

پدر آنچنان با شور از حمیدرضا صحبت می‌کند که گویی همه این اتفاق‌ها یک خواب است؛ شاید هم یک کابوس. اعظم مزینی، مادر شهید می‌گوید: «در خانه‌مان عادت داشتیم وقتی کسی ایستاده بود خطاب به او بگوییم:تو که روی دو تا پا ایستادی فلان چیزو بیار! یک شب که به خانه آمد، به محض اینکه احساس کرد قرار است این جمله معروف خانواده را بگوییم، سینه‌خیز از همان جلوی در تا اتاقش رفت و چقدر آن شب خندیدیم.»

خالق خلاق بازی‌های مجازی

حمیدرضای۲۹ ساله، ۸ ماهی از خدمتش گذشته بود که شهید شد.مادر می‌گوید: «مدرک کارشناسی را در رشته مهندسی تعمیر و نگهداری هواپیما به پایان رساند. به واسطه تخصصش در فرودگاه مشغول به کار شد. کارشناسی ارشد را که تمام کرد، راهی خدمت شد. حمیدرضا در کنار همه این کارها از همان نوجوانی عاشق بازی‌های کامپیوتری بود. سال‌های آخر دانشگاه بحث طراحی بازی برایش جدی شد و موفقیت‌های متعددی در این زمینه کسب کرد. مطمئنم اگر این اتفاق نمی‌افتاد، بعد از سربازی حتماً کارآفرینی گسترده‌ای را در زمینه طراحی بازی راه‌اندازی می‌کرد.»

تکرار حکیمانه تاریخ

بند انگشتی که  بند دلم را پاره کرد  | پسرم می‌خواست کارافرین شود

شهید سید حمیدرضا مکتبی همنام دایی شهیدش بود؛ حمیدرضا مزینی که سال ۱۳۶۲ شهید شد. اعظم خانم می‌گوید: «پیکر برادرم سال ۱۳۷۲ پیدا شد. سال ۱۳۷۵ وقتی پسرم به دنیا آمد نام برادرم را برایش انتخاب کردیم. چقدر این نام برازنده‌اش بود و چه حکیمانه تاریخ دوباره تکرار شد. تنها فکر اینکه جای پسرم رفیع و بهتر از این دنیای فانی است، قلبم را آرام می‌کند.»

حمله پهپادی اسرائیل به اندیمشک، ۳ نفر را آسمانی کرد

منبع خبر


مسئولیت این خبر با سایت منبع و جالبتر در قبال آن مسئولیتی ندارد. خواهشمندیم در صورت وجود هرگونه مشکل در محتوای آن، در نظرات همین خبر گزارش دهید تا اصلاح گردد.

مطالب پیشنهادی از سراسر وب

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

advanced-floating-content-close-btn
advanced-floating-content-close-btn

پنجره اخبار