به گزارش همشهری آنلاین، فرهیختگان نوشت: جنگ شناختی دشمنان علیه مردم ایران از پاییز سال ۱۴۰۱ کلید خورد. هدف اصلی هم چندپاره کردن و تضعیف ایران بود. اتاقفکرهای غربی با هدف تضعیف اعتماد مردم و ایجاد چنددستگی این جنگ شناختی را به راه انداختند، ولی در ادامه دست شبهرسانههای مواجببگیر غرب، برای مردم رو شد و این پروژه به دست خود مردم به شکست کشانده شد. اما دشمنان این پروژه را متوقف نکردند. ایجاد شکاف و چنددستگی در جامعه ایران همچنان در دستور کار قرار داد.
برداشت و تحلیل غلطی که صهیونیستها و آمریکاییها از مردم ایران داشتند، موجب شد تصور کنند با شروع تجاوز به ایران، مردم آنها را همراهی خواهند کرد، اما این بار هم محاسبات خطا از آب درآمد و انسجام اجتماعی مردم، در سطح گستردهای ایجاد شد. با گذشت سه سال از اتفاقات سال ۱۴۰۱ همچنان جای طرح این سؤال است که چه رخدادهایی موجب شد که حوادث سال ۱۴۰۱ به وقوع بپیوندد و چه باید کرد تا این حوادث مجدد تکرار نشود.
در گفتوگو با ناصر ایمانی، کارشناس مسائل سیاسی به بررسی این موارد پرداختهایم که در ادامه مشروح این گفتوگو را از نظر میگذرانید.
حوادث ۱۴۰۱ به دشمن آدرس غلط داد
ایمانی در پاسخ به این سؤال که چه شد پروژه و طراحی دشمن در سال ۱۴۰۱ شکست خورد، گفت: «این حوادث دو جنبه داشت. یک جنبه مسائل داخلی بود، یعنی علل بهوجود آمدن این وقایع و احساسات مردمی که به صحنه آمدند، دلایل و نقش جریانهای مختلف و فرهیختگان جامعه در این داستان و همینطور نقش حاکمیت و دولت. جنبه دیگر، مسائل خارجی است. واقعیت این است که این حوادث داخلی کشور، پیام بسیار بدی را در خارج منعکس کرد. بسیاری از چهرههای اپوزیسیون و دولتهای خارجی که با ایران در حالت تخاصم بودند، در رأس آنها ایالات متحده آمریکا، بیشترین سوءاستفاده را از این وقایع کردند. حتی میتوان با قاطعیت تحلیل کرد برخی حوادثی که بعد از این اتفاقات سال ۱۴۰۱ در ایران رخ داد ــ برخی تحولات خارجی و ضربههایی که کشور خورد ــ شاید بتوان گفت منشأ آنها همین وقایع سال ۱۴۰۱ بود. این اتفاقات پیام غلطی را به خارج از ایران منتقل کرد؛ اینکه همه مردم نسبت به حاکمیت ناراضیاند و کشور در آستانه شورش عمومی قرار دارد. صدالبته چهرههای اپوزیسیون و رسانههای وابسته به غرب هم در این آتش بسیار دمیدند. در این موضوع تردیدی نیست و شواهد آن فراوان است. این حوادث آدرس غلطی به قدرتهای غربی داد و آنها تصور کردند در ایران اتفاقی بزرگ افتاده است. همین تصور باعث شد کشور ضربههایی از سوی آنها متحمل شود، درحالیکه موضوع، صرفاً تحولی داخلی بود و اعتراضی بود از سوی بخشی از مردم نسبت به برخی برداشتها. اما این پیام متأسفانه بد منتقل شد و آنها هم سوءاستفاده کردند.»
خطای شناختی دشمن از مردم ایران جرئت تجاوز به آنها داد
ایمانی به این نکته اشاره کرد که در جریان بخشی از اتفاقات سال ۱۴۰۱ بخشی از مردم به دنبال آسیب زدن به اصل حکمرانی نبودند، کمااینکه در هنگام شروع تجاوز علیه ایران، یکپارچه متحد شدند و توضیح داد: «یک برداشت کلی که میتوان از این ماجرا داشت این است که بخشی از مردم ما نسبت به برخی رفتارها اعتراض داشتند. گاهی این اعتراضها مربوط به مسائل اجتماعی و فرهنگی است، مانند واقعه ۱۴۰۱؛ بعضی وقتها هم درباره مسائل اقتصادی یا موضوعات دیگر است. بالاخره بخشی از مردم معترض بودند. این اعتراض برخلاف آن چیزی که جریانهای غربی و دولتهای غربی در حالت تخاصم با ایران و اپوزیسیون خارجنشین تبلیغ میکردند، مربوط به اساس حاکمیت نیست. همان مردمی که معترض بودند و احتمالاً باز هم باشند، در موضوع دفاع از کشور در برابر هرجومرج یا هجوم خارجی کاملاً متحد میشوند. این موضوع یک دعوای داخلی است، اختلافی درون خانه است. همین مردم اگر ببینند کشور در معرض خطر، آشوب اجتماعی یا سیاسی یا حتی تهاجم خارجی است، رفتارشان کاملاً عوض میشود. دقیقاً همین پیام اشتباه بود که آمریکاییها و رژیم صهیونیستی را به خطا انداخت و منجر به حمله ناجوانمردانه در جنگ تحمیلی ۱۲روزه شد. عدم تفکیک این دو موضوع، آنها را به اشتباه انداخت؛ اختلافنظرهای مردم که گاهی به شکل اعتراضهای مردمی یا صحبتهای درون تاکسیها و محافل خصوصی یا حتی در مطبوعات مطرح میشود، به معنای آن نیست که مردم اجازه دهند کشور دچار آشوب یا حمله خارجی و دچار تجزیه شود. اینجا دیگر کاملاً مردم میایستند. حوادث سه سال پیش که حوادث گستردهای هم بود، این پیام اشتباه را منتقل کرد.»
پروژه ۱۴۰۱، به دست مردم شکست خورد
جنگ ۱۲ روزه ادامه همان نگاه خطای دشمن بود مبنی براینکه با شروع تجاوز مردم اعتراض میکنند و کار ایران یکسره خواهد شد، موضوعی که ایمانی به آن اشاره کرد و توضیح داد: «من فکر میکنم جنگ تحمیلی ۱۲روزه نیز یکی از نتایج همان حوادث سال ۱۴۰۱ بود، بدون اینکه مردمی که در آن سال به خیابانها آمدند و اعتراض کردند، چنین قصدی داشته باشند. درواقع اصلاً نمیخواستند چنین اتفاق خارجی برای کشور رخ بدهد و کشور در معرض خطر قرار بگیرد. نه مردم چنین چیزی میخواستند و نه چنین نیتی داشتند. اما بههرحال چون در کشور ما حساسیتهای زیادی وجود دارد و دشمنان فراوانی هم دارد، آنها سوءاستفاده خودشان را کردند. این سوءاستفاده آنقدر ادامه پیدا کرد که کمکم برای خودشان هم امر مشتبه شد. در شروع عملیات دشمن در ۲۳ خرداد، اساساً برنامهشان در ابتدا مسئله سایتهای هستهای یا حتی نظامی ما نبود. هدفشان این بود که ظرف ۴۸ تا ۷۲ ساعت مردم را دوباره به خیابانها بکشانند و از طریق یک شورش اجتماعی، کار ایران را یکسره کنند، نه فقط جمهوری اسلامی، بلکه کل ایران را. اما این اتفاق نه تنها نیفتاد بلکه بهتدریج عکس آن رخ داد. بنابراین، نخستین تصمیم کشورهای غربی و دشمنان در عملیات علیه ایران، این بود که ابتدا آشوب اجتماعی ایجاد کنند و از این طریق به اهداف خود برسند. این مسیر هم کمهزینهتر و هم سریعتر بود. اگر نتوانستند از این راه جلو بروند، آن وقت فکر میکنند برای اینکه آیا میتوانند از طریق عملیاتهای نظامی هوایی یا زمینی کار را ادامه دهند یا نه. ولی هدف اولیه آنها آشوب اجتماعی بود. متأسفانه ما در ایران با این مشکل روبهرو هستیم که ای کاش مردم میتوانستند بدون اینکه مورد سوءاستفاده دشمن قرار بگیرند، در خیابانها و البته بدون خشونت اعتراض خود را بیان کنند. اما این امکان فراهم نشد و بلافاصله مورد سوءاستفاده قرار گرفت.»
ایمانی در ادامه به این نکته اشاره کرد که عامل اصلی شکست دشمن در سال ۱۴۰۱ و در جنگ ۱۲ روزه مردم بودند و توضیح داد: «حتی در جنگ ۱۲روزه، آن چیزی که دشمن را وادار کرد بعد از ۱۲ روز آتشبس کند، صرفاً مسئله موشکهای ایران نبود، بلکه مسئله مردم هم بود. عامل اصلی مردم بودند به این خاطر که هدف اصلی عملیات دشمن، شکست نظامی ایران نبود، برنامهشان این بود که ظرف ۴۸ تا ۷۲ ساعت مردم به خیابانها بیایند، هرجومرج ایجاد شود، آشوب شکل بگیرد و از این طریق حکومت ساقط شود اما دیدند که نه تنها این اتفاق نیفتاد، بلکه عکس شد و باعث همبستگی و وحدت ملی گردید. این مسئله برای غرب بسیار تعجبآور بود. همین موضوع باعث شد دشمنان دریابند از طریق مردم نه تنها کاری از پیش نمیبرند بلکه نتیجه عکس میگیرند و به همین دلیل به سمت عملیاتهای صرفاً نظامی رفتند. بنابراین، هدف اصلی و اولیه دشمنان مردم بودند. به همین دلیل هم از هر تحول اعتراضی در داخل کشور متأسفانه سوءاستفاده میکنند. ای کاش اینطور نبود و مردم میتوانستند آزادانه و در چهارچوب قانون، بدون خشونت نسبت به مسائل مورد اعتراضشان واکنش نشان دهند. اما متأسفانه موقعیت کشور ما به گونهای است که این اعتراضهای مردمی بلافاصله مورد سوءاستفاده قرار میگیرد.»
جریان روشنفکری ما در حوادث مشابه سال ۱۴۰۱ به خانه خزیده است
ایمانی اشارهای هم به این موضوع کرد که جامعه روشنفکری ایران در مورد این وقایع، منفعل عمل میکند و توضیح داد: «نقش جریانهای روشنفکری ــ صرفنظر از جناح سیاسیشان ــ در تحولات جامعه ما در این چند سال اخیر، بهویژه در یکی دو سالی که مورد اشاره ماست، باید مورد توجه قرار گیرد. تصور من این است که جریان روشنفکری ما نه تنها نقش تاریخی خود را در دفاع از کشور و تمدن کشور و فرهنگ کشور و مردم این کشور انجام نمیدهد، بلکه در جهت عکس حرکت میکند و درواقع آسیب میزند. جریانهای روشنفکری روی افکار عمومی مؤثرند. نمیگویم چقدر، اما به هر حال مؤثرند. روشنفکران این کشور در این مقطع نقش بسیار مهم تاریخی برای کشور ما دارند که حتی به اعتقاد بنده در دوران مشروطیت، بعد از مشروطیت و اوایل آمدن سلسله پهلوی و حتی در سالهای پرتحول بعدی چنین وضعیتی نداشتیم. اما نقشی را که باید ایفا کنند، انجام نمیدهند. الان دوران ما بسیار حساستر از آن زمانهاست، اما جریان روشنفکری در کشور نه تنها نقش مثبتی در خودآگاهی مردم، خودباوری مردم، شناخت تحولات جهانی و جایگاه کشور ما و علت این تحولات و آثار خارجی آن بر کشور ندارد، بلکه در این زمینهها ضعیف عمل کرده است. مثلاً اینکه چقدر از این تحولات از خارج منتقل میشود، وضعیت جهان در چه شرایطی است؟ آیا فقط ایران در شرایط فعلی قرار دارد یا اساساً دنیا درگیر تحولات مهم اقتصادی، امنیتی و سیاسی است؟ اینها موضوعاتی است که جریان روشنفکری باید روشن کند، اما به نظر من نه تنها چنین نکرده و رسالت تاریخی خود را انجام نداده، بلکه برعکس عمل کرده است. البته این را هم بگویم که جریان روشنفکری در جهان هم عقبمانده عمل کرده است. یک موضوع صرفاً انسانی و وجدانی مثل مسئله غزه، حتی جریانهای روشنفکری جهان را بیدار نکرد، بلکه مردم عادی در کشورهای مختلف را بیدار کرد؛ آن هم صرفاً از بُعد انسانی، نه سیاسی. اما روشنفکران جهان و به تبع آنها روشنفکران ایران نسبت به این مسائل هیچ حساسیت و عکسالعملی نشان ندادند و این بسیار جای تأسف دارد. جریان روشنفکری ما به خانه خزید. البته منظور من همه روشنفکران نیست، بلکه کلیت این جریان را میگویم. آنها عکسالعملی نشان ندادند. شاید یکی از دلایلش این باشد که آبشخور فکری جریان روشنفکری ما در صد سال گذشته، جریانهای روشنفکری غرب بوده است و چون جریان روشنفکری غرب سکوت کرد، روشنفکران داخل کشور هم در مجموع درباره این موضوعات سکوت کردند. همه اینها را در جریان روشنفکری مثل ماجرای سال ۱۴۰۱ شاهد بودیم. در طول ۱۰ تا ۲۰ سال گذشته جریان روشنفکری کشور ما دچار عقبماندگی شدیدی شده است. یعنی در گذشته باقی ماندهاند. الان وقتی با یک جریان روشنفکری داخلی صحبت میکنیم، انگار شرایط ۲۰ سال پیش را بازگو میکند؛ نه در جهان و نه در ایران هیچ پیشرفتی در نگاهشان رخ نداده است، چه برسد به اینکه روشنفکران باید آیندهنگر باشند و نه اینکه در گذشته بمانند. متأسفانه ما همیشه بلافاصله میرویم سراغ اینکه «حاکمیت چه باید بکند؟» اما به نظر من، قبل از آن باید جریانهای روشنفکری داخلی، صاحبنظران، اندیشمندان، استادان و بزرگان جامعه تکلیف خود را روشن کنند. هر حکومتی با هر رویکردی که باشد، درنهایت این روشنفکران هستند که باید بهعنوان سرآمدهای جامعه نقش ایفا کنند. ما اغلب این مسئولیت را نادیده میگیریم و مستقیم سراغ حاکمیت میرویم.»
باید به این سؤال پاسخ دهیم که در تصمیمات نقش افکار عمومی چقدر جدی است؟
ایمانی در مورد اینکه حکمرانی میتواند چه اقداماتی برای جلوگیری از تکرار حوادث مشابه انجام دهد، گفت: «هم حوادث سال ۱۴۰۱ و هم حوادث جنگ تحمیلی ۱۲روزه نشان داد مجموعه تفکری که در حاکمیت وجود دارد نیاز به یک بازنگری جدی هم در سطح تفکر و هم در سطح سازمان حکمرانی دارد. سازمان حکمرانی هم باید متناسب با تغییر تفکرات تغییر کند. مجموعه تفکر حاکم بر حکمرانی ما باید به این پرسش پاسخ دهد که نقش افکار عمومی مردم و اقناع افکار عمومی مردم در رفتارها و تصمیمات حاکمیت چیست؟ ولو اینکه اعتقاد داشته باشیم مردم در یک زمینه اشتباه میکنند یا درکشان خطاست، باید جایگاه افکار عمومی مردم و مسئله اقناع آنها مشخص شود. اگر در مجموعه تفکر حاکم بر حکمرانی ما به این پرسش پاسخ درست داده شود، بخش عمدهای از مسائل حل خواهد شد. یک نمونه کوچک مسئله فیلترینگ است. من کاری به موافقت یا مخالفت با فیلترینگ ندارم. مسئله این است که اگر بخواهیم مصداقی صحبت کنیم، دستگاههای تصمیمگیر در حاکمیت باید به این سؤال پاسخ بدهند: آیا عموم مردم از فیلترینگ موجود راضیاند و اقناع شدهاند که مثلاً برخی از اپلیکیشنها باید فیلتر شوند و این یک ضرورت است؟ آن چیزی که دستگاههای مسئول این کار بر آن اعتقاد دارند این است که مثلاً باید برخی اپلیکیشنها به دلیلی فیلتر باشند؛ دلیلشان را هم فرض میکنیم موجه است. اما آیا مردم همین را قبول دارند؟ اگر عموم مردم این را قبول ندارند، در مقابل این عدم قبول باید چه رفتاری پیشه کرد؟ اقناع یا برخورد؟ اقناع یا عدم توجه به دیدگاههای مردم؟ این نکتهای بسیار کلیدی است. اگر ما بتوانیم این مسئله را خوب حلاجی کنیم، میتوانیم در مورد بسیاری از رفتارهایی که حکمرانی در جامعه دارد پاسخ درست پیدا کنیم. این اتفاق باید در مورد حکمرانی رخ دهد، مخصوصاً بعد از تحولات سه سال پیش و همینطور جنگ تحمیلی ۱۲ روزه.»
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0