کد خبر : 343002
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۲ مهر ۱۴۰۴ - ۱۸:۳۱

زن جوان در دادگاه: شوهرم یک گوشی مخفی داشت، وقتی زنگ خورد و جواب دادم، یک خانم گفت «یادت نره شب بیای خونه، منتظرتم»/ وقتی نامزد بودیم هم متوجه تماس دختران به او می‌شدم/ مرد: همسرم به خاطر بارداری‌ حال روحی خوبی ندارد و به من مشکوک است!

زن جوان در دادگاه: شوهرم یک گوشی مخفی داشت، وقتی زنگ خورد و جواب دادم، یک خانم گفت «یادت نره شب بیای خونه، منتظرتم»/ وقتی نامزد بودیم هم متوجه تماس دختران به او می‌شدم/ مرد: همسرم به خاطر بارداری‌ حال روحی خوبی ندارد و به من مشکوک است!

روزنامه ایران نوشت: چند روز قبل زوج جوانی در یکی از شعبه‌های دادگاه خانواده حاضر شدند تا با دریافت حکم طلاق از یکدیگر جدا شوند. وقتی قاضی شعبه از آنها خواست درباره علت این تصمیم صحبت کنند، زن جوان گفت: «دو سال قبل با این آقا آشنا شدم، فروشگاه لوازم اکسسوری و بدلیجات دارد و

روزنامه ایران نوشت: چند روز قبل زوج جوانی در یکی از شعبه‌های دادگاه خانواده حاضر شدند تا با دریافت حکم طلاق از یکدیگر جدا شوند.

وقتی قاضی شعبه از آنها خواست درباره علت این تصمیم صحبت کنند، زن جوان گفت: «دو سال قبل با این آقا آشنا شدم، فروشگاه لوازم اکسسوری و بدلیجات دارد و طبیعی است که مشتری‌هایش اغلب زنان و دختران هستند. هرچند با این موضوع مشکل داشتم اما اعتماد کردم و همسرش شدم. البته وقتی نامزد بودیم متوجه تماس‌ها و پیام‌های زنان و دختران به او می‌شدم اما می‌گفت مشتری‌هایم هستند و برای سفارش زنگ می‌زنند. با این حال به خودم گفتم وقتی او مرا برای ازدواج انتخاب کرده یعنی به من علاقه داشته و من هم باید به او اعتماد کنم. او حتی برای جلب اعتماد من صفحه اینستاگرام خصوصی‌اش را پاک کرده بود.

زن جوان که باردار بود در حالی که دستانش می‌لرزید، گفت: «جناب قاضی ای کاش به بابک اعتماد نمی‌کردم، من تاوان سادگی خودم را می‌دهم ولی خدا با من بود که دست او برایم رو شد. هفته پیش او از من خواست یکی دو ساعتی در مغازه جای او بایستم تا به کارهای بانکی‌اش برسد، من هم قبول کردم. اما در کمال ناباوری صدای زنگ یک تلفن همراه از داخل کشوی میز کارش بلند شد و وقتی آن را باز کردم، دیدم گوشی تلفن همراهی است که من تا حالا ندیده بودم. گوشی را جواب دادم، صدای دختر جوانی را شنیدم او که انگار درست صدای مرا نشنیده بود به تصور اینکه من بابک هستم با لحنی صمیمانه احوالپرسی کرد و گفت، «یادت نره شب بیا خونه منتظرتم» از شنیدن این جملات به قدری حالم بد شد که نتوانستم روی پاهایم بایستم. دقایقی بعد که حالم بهتر شد با همان شماره تماس گرفتم و فهمیدم او نمی‌دانسته بابک زن دارد چون او خودش را مجرد معرفی کرده بود. حالا هم دیگر نمی‌خواهم با یک مرد خائن زندگی کنم.

قاضی رو به مرد کرد و گفت: «حرف‌های همسرت را قبول داری؟»

مرد جوان گفت: «هرگز قبول ندارم، او به خاطر بارداری‌اش حال روحی خوبی ندارد و به من مشکوک است. آن خانم فقط مشتری مغازه است و من با او ارتباطی ندارم.»

بابک در واکنش به این حرف‌ها گفت: «من مرد هستم داخل گوشیم چیزهایی هست که نمی‌خوام همسرم از آن مطلع باشد، اینکه دلیل خیانت نیست.»

زن جوان با گریه گفت: «مردی که پنهانکاری کند؛ چه مالی، چه اخلاقی، چه کاری به درد زندگی نمی‌خورد، با اینکه باردار هستم و هزار و یک نقشه برای زندگی و آینده بچه‌ام داشتم اما ترجیح می‌دهم خودم تنها بچه را بزرگ کنم تا زیر دست پدری دروغگو مثل تو. آقای قاضی من مهریه‌ام را که 400 سکه طلاست می‌خواهم و باید تا آخرین سکه را بپردازد.» 

قاضی گفت: «دخترم عجله نکن برای طلاق وقت هست، شما بچه‌ای دارید که هنوز پا به این دنیا نگذاشته، عجله نکنید بهتر است ۲ ماه به کلاس‌های مشاوره بروید اگر مشکلتان حل نشد آن وقت حکم طلاق را صادر می‌کنم.»

منبع خبر


مسئولیت این خبر با سایت منبع و جالبتر در قبال آن مسئولیتی ندارد. خواهشمندیم در صورت وجود هرگونه مشکل در محتوای آن، در نظرات همین خبر گزارش دهید تا اصلاح گردد.

مطالب پیشنهادی از سراسر وب

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

advanced-floating-content-close-btn
advanced-floating-content-close-btn

پنجره اخبار