ببینید؛ هادی حجازیفر در گفت و گو با امیرحسین قیاسی: تو دنیای گیم از بازیگری موفق ترم؛ فن سیاوش قمیشی هستم

هادی حجازیفر یکی از بازیگران مطرح سینما، تلویزیون و نمایش خانگی است که این روزها به عنوان بازیگر فیلم «ناتور دشت» را بر پرده سینماها دارد و مسابقه«صد» نیز با اجرای او روی آنتن شبکه سه است. هادی حجازیفر در برنامه اینترنتی امیرحسین قیاسی حضور یافته و با او به گفت و گو نشسته
هادی حجازیفر یکی از بازیگران مطرح سینما، تلویزیون و نمایش خانگی است که این روزها به عنوان بازیگر فیلم «ناتور دشت» را بر پرده سینماها دارد و مسابقه«صد» نیز با اجرای او روی آنتن شبکه سه است.
هادی حجازیفر در برنامه اینترنتی امیرحسین قیاسی حضور یافته و با او به گفت و گو نشسته است، درباره مسائل مختلف حرف زدهاند که گزیدهای از این حرفها رو میخوانید: (در نظر داشته باشید که این متن بر اساس نثر محاورهای است).
حجازیفر: ما خانوادگی زود (موهامون رو) سفید میکنیم، الان 49 سالمه ولی قبلا که بهم میگفتن «عمو هادی» یه ذره پریشونم میکرد ولی الان دیگه اوکیام باهاش …
در سریال پوست شیر یک تیم درجه یک داشتیم، کارگران، تیم بازیگری، نویسنده و .. کم پیش میاد تو همه چیز اینقدر خوب باشه …
قیاسی: نعیم تازه از زندان آزاد شده بود، پولی هم نداشت، همهاش داشت سیگار میکشید پول این سیکارها رو از کجا میآورد بکشه؟
حجازیفر: من به جمشید محمودی کارگردان کار این رو کفتم، گفتم آقا ما ببینیم این بالاخره یه پولی داره،مثلا همین پول سیگار و … (جمشید) گفت: نگران نباش فقط آدمهای مریض به این فکر میکنن، مخاطبهای مریض … (خنده)
تو سربازی میخواستم خودزنی کنم
لطف حسن معجونی و پیام دهکردی در تئاتر
قیاسی: کی رو خیلی دوست داری توی سینما؟
حجازیفر: هر دفعه که کار کردم، آدمهای درجه یکی رو پیدا کردم تو این سینما، مثلا آخرین آدمی که باهاش کار کرم حسن معجونی بود و من شیفته این آدم شدم، هم میتونه با نمک باشه و هم میتنه جدی و ترسناک باشه، تو نقشها دارم میگم.
من سر آخرین کاری که بودیم بی محابا تماشاش میکردم، به نظرم حسن معجونی هنوز تواناییهای شگفت انگیزش دیده نشده، هر بهونهای رو گیر میآوردم بغلش میکردم، اینقدر مهربونه، اینقدر هوای همه رو داره …
سال 1393 بین تئاترهای دانشجویی به نسبت شناخته شده بودم اما مردم و بسیاری از هنرمندان من را نمیشناختند. قرار بود نمایشی روی صحنه ببریم که برایش 15 میلیون تومان بهمان بودجه میدادند و آن موقع حتی همین را هم نداده بودند.

فکر میکردم حسن معجونی بهتر از هرکسی میتواند این نقش را بازی کند. تلفن کردم و گفت بیا کافه ایرانشهر حرف بزنیم. آن موقع وضع مالیام انقدر بد بود که حتی پول یک قهوه هم نداشتم. تمام مدت اضطرابم این بود که بروم آنجا و یک چیز گرون سفارش بدهد. اصلا نفهمیدم در آن جلسه چه گذشت. اگر آب سفارش میداد مشکلی نداشتم اما اگر به قهوه و یک تکه کیک میرسید پول نداشتم.
ایدهام را به حسن گفتم و خوشش آمد. گفتم فقط آقای معجونی به ما 15 تومن میدهند من فقط میتوانم یکسومش را برای شما بگذارم. گفت اصلا حرفش را نزن. من تعریفت را شنیدهام و از ایدهات هم خوشم آمده و پول نمیخواهم.
بعد هم بلند شد خودش حساب کرد. آن موقع ناراحت شده بودم که چرا فقط آب سفارش داده بودم، با خودم میگفتم کاش حداقل من هم قهوه سفارش داده بودم.
یکی حسن معجونی این کار رو کرد و یکی پیام دهکردی من یه تئاتری کار کرده بودم برای استادم که فوت کرده بودن و میخواستم نریشین رو پیام بخونه، اونموقع 200 هزار تومان میخواستیم بهش بدیم و پیام ربات عمل کرده بود… آوردنش، پله داشت استودیو، پاش اینقدر شده بود، سیاه، با عصا، اومد خوند نه تنها 200 هزار تومن نگرفت پول آژانس هم نگذاشت ما حساب کنیم
من یه جاهایی تلاش میکنم ادای اینهارو در بیارم، الان هم که اومدم اینجا یه جورهای اشباه اومدم تا از تو حمایت کنم و ادای حسن معجونی رو دربیارم (خنده)
قیاسی: من هم یه خاطرهای از آقای معجونی دارم، پارسال یه برنامهای تولید میکردم ازش خواستم بیاد برای اون برنامه، گفت:پول مول چقدر میدهند؟ من هم گفت بودجه مصوبمون اینقدره، گفت اوکیه ولی یه چیزهایی در مورد تو شنیدم که ترجیح میدم اصلا نیام، یعنی پولش هم اوکی بود ولی گفت نمیام … (خنده)

داداش بیا با هم یک نخ سیگار بکشیم
این دفع که از قشم میاومدم یه خانواده دیدم که خیلی به من لطف داشتن یه پسر هیکلی باهاشون بود و سه خانم که بعدا فهمید ییشون مادرش بود و اون دوتا هم خالههاش بودن، بعد گفتن این پسر ما یه درخواستی از شما داره، من فکر کردم که میخواد عکسی بگیره و … گفتم باشه، گفت میای بریم یه سیگار با هم بکشیم؟! گفتم یعنی چی؟ پوست شیر رو دیده بده این از اونجا آرزو داشته یه سیگار با ما بکشه گفتن دادش من ترک کردم
بعد از پوست شیر خیلیها میآمدند به من میگفتند فقط همراهشان یک نخ سیگار بکشم. میگفتم دو سال است ترک کردهام. من وسط «پوست شیر» سیگار را بعد از سی سال ترک کردم.
اگر دقت کنی از یک جایی به بعد دیگر پک عمیق نمیزنم و وقتی پک میزنم کات میخورد. یک جاهایی داشتم خفه میشدم. همزمان در چند تا سریال داشتم سیگار میکشیدم. از بعد «پوست شیر» تقریبا دیگر هیچجا من را با سیگار نمیبینید. از سال 75 تا وسط پوست شیر روزی یک بسته سیگار میکشیدم، خیلی سخت بود ولی ترک کردم.

تنها خلافی که کردم استامینوفن کدئین بوده
حجازیفر: من در تمام زندگیم حتی برای یک لحظه هم هیچ چیز دیگری رو امتحان نکردم، چون بسیار ازآدمهای عزیزی رو در زندم از دست دادم بابت این مسائل.
استامینوفن کدئین که بخورم سرگیجه میگیرم، تنها خلافی که کردم استامینوفن کدئین بوده … می تونی از دوستهای نزدیکم هم بپرسی …
نمیتونم به آدمی که اهل چیزی باشه اعماد کنم
قیاسی: پس چطور اومدی تو این برنامه؟
حجازیفر: (خنده) نکنه تو …
قیاسی: نه بابا … (خنده)
کامنت گذاشتم خب میزدی توی دهن رضا رشیدپور
قیاسی: عمو هادی، اینستاگرام کلا نداری؟
حجازیفر: نه داشتم ولی کلا بستمش، دیلیت اکانت کردم
قیاسی: چرا؟
حجازیفر: راه و روشش را بلد نبودم و هنوز شهرت را درک نکرده بودم. مثلا یکی توی یک پیج سینمایی به من فحش میداد، میرفتم با اکانت واقعیام مثلا مینوشتم پدرسگ تو چه صلاحیتی داری. نمیفهمیدم همه کامنتم را میبینند.
بچههای فیلمنیوز میگشتند کامنتهایم را دیلیت میکردند تا از من مراقبت کنند. میگفتن آقای حجازیفر این را نگویی بهتر است.
یه بار یکی اومده بود تو دایرکت اینقدر فحشهای فجیع داده بود، دیگه هر چی بخوای گفته بود بهم … من هم یک چهارم اون براش فحش نوشتم ولی فشردهتر… بعد اومده نوشته بود واقعا برای هنرمند مملکت متاسفم (خنده) گفم همینه که هست (خنده) باید یه تاسف هم برای خودش میگفت… یواش یواش دیدم دارد حاشیه ایجاد میشه …
یکبار هم مهدویان از رضا رشیدپور به خاطر اسپویل کردن داستان فیلم «لاتاری» در یک پست شکایت کرده بود و من هم کامنت گذاشتم خب میزدی توی دهنش. نیم ساعت بعد دیلیت کردم و …
دیدم 9 صبح خانم برومند هی داره بهم زنگ میزنه جواب دادم دیدم داره داد میزنه و میگوید:«تو آدم نمیشوی؟ نباید واکنش نشان دهی. تو دیگر معروف شدهای.» بعد فهمیدم اسکرین شات گرفتهاند وهمان تبدیل شده به خبر.
دیگر مصیبت شروع شد. هرچیز مینوشتم یک سری فحش میدادند یک سری تعریف میکردند. کمکم شده بودم محافظهکار. دیگر حس کردم اثر انگشتم را داشتم از دست میدادم.
حمایت مادرم در اینستاگرام
تو دنیای گیم از بازیگری موفق ترم
حجازیفر: به جای اینستاگرام وقتهای آزادم گیم بازی میکنم. از این نبردهای استراتژی… یه بازی استراتژی معروف هست من رتبه 2 رقمی دارم تو دنیا… با اسم خودم نیست، تو ایران رقیبی ندارم … روزی 3 ساعت رو بازی میکنم
دنبال وی پی ان مجانی میگشتم این بازی رو دیدم و نصبش کردم و رفتم بازی کردم دیدم امکان حمله وجود داره، منم حمله کردم دیدم یهویی همه فحش میدن … نگو من نمی دونستم و قانون اون بازی رو شکستم … و کلی فحش دادن دیگه شروع شد از اونجا گفتم من دهن همتونو سرویس میکنم (خنده)
الان حدود یک سال و نیمه این اکانت را دارم، حدود چهار، پنج میلیارد میارزه، اونجا ایرانیها کمکم کردن تا به اینجا رسیدم، چون شاخ شده بودیم برای بقیه و …
قیاسی: تو اونجا موفقتری یا تو بازیگری؟
حجازیفرر: تو انجا موفقترم، صادقانه موفقترم دیگه … من فقط تو جشنوارهای که زبان ترکیه میتونم حرف بزنم ولی اینجا (گیم) پوست همه رو کندم

داداش این شماره مربی کنترل خشمت رو میدی به ما …
یه دورهای رفتم کلاس کترل خشم. مجید صالحی زود عصبانی میشد و من گفتم مجید تو 2 تا بچه داری، خوب نیست اینقدر زود عصبانی بشی و اینها ، م یه کلاس کنترل خشم دارم میرم این شمارهاش و … مجید گفت آره دادش بده خوبه میرم و …
سه، چهار روز بعد یه اتفاقی افتاد سر فیلمبرداری که من بقدری عصبانی شدم، در حال حمله به اون همکار بودم ، میدونستم که نباید حمله کنم ولی داشتم حمله میکردم و فحش و …
مجید صالحی با دستش دهن من رو گفته بود، من گار گرفتم دستش رو که برداره، مجید صالحی یهویی قاتی کرد و شروع کرد به فحش دادن به مربی کنترل خشم من (خنده) من بقدری در صدم ثانیه خندهام گرفت که راهم رو کج کردم و از سوله رفتم بیرون …
این ماجرا تو بچههای سینما معروفه، به شوخی به من میگن که داداش این شماره مربی کنترل خشمت رو میدی به ما … (خنده)
بروم شبکه پنج تهدید به خودسوزی کنم
یک وقتهایی برای تلویزیون کار میکردم و پولم را نمیدادند. آنقدر وضعم بد بود که لباسهای خوبم را میپوشیدم و میرفتم پارک دم خانه از اینوآن سیگار میگرفتم.
سال 89 بابت یک سال کار برای یک برنامه عروسکی 9 میلیون از تلویزیون طلب داشتم و پولم را نمیدادند. دو ماه اجارهام عقب افتاده بود و هیچکس جواب تلفنم را نمیداد.
یک شب تا صبح بیدار بودم و فکر کردم. گفتم بروم شبکه پنج تهدید به خودسوزی کنم. رفتم یک بطری آبمعدنی بنزین گرفتم. داشتم میرفتم تو فکر کردم نکند یک وقت واقعا جرقه بزند و آتش بگیرم. نصفش را ریختم دور و بقیهاش را از آب جوب پر کردم. رفتم تهدید کردم و آنها نگذاشتند بنزین بریزم. آخرش هم پولم را ندادند.
فن سیاوش قمیشی هستم
منبع: عصر ایران
مسئولیت این خبر با سایت منبع و جالبتر در قبال آن مسئولیتی ندارد. خواهشمندیم در صورت وجود هرگونه مشکل در محتوای آن، در نظرات همین خبر گزارش دهید تا اصلاح گردد.
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0