همشهری آنلاین – حوادث: چند روز قبل دو پسر جوان که ماسک به صورتشان زده بودند در یکی از خیابانهای تهران به جوانی که گوشی آیفون در دست داشت حمله کردند. آنها قصد سرقت گوشی را داشتند اما پسر جوان یک کاراتهباز حرفهای بود که مچ سارق را گرفت و نقشه او را ناکام گذاشت. جوان ورزشکار حتی فرصت فرار به سارقان را نداد و با لگد به موتور آنها زد و هر دو نقش زمین شدند. در این شرایط شاهدان با پلیس تماس گرفتند و به این ترتیب سارقان موبایل قاپ دستگیر شدند. متهمان که از مجرمان سابقه دار هستند در بازجویی ها به سرقتهای سریالی اقرار کردند و در ادامه برای انجام تحقیقات بیشتر در اختیار ماموران اداره آگاهی تهران قرار گرفتند.
انگیزه عجیب
یکی از سارقان بازیگر تئاتر است اما مدعی است که طالع سیاهی که خانوادهاش را در بر گرفته، او را به این راه کشانده است.
از خانوادهات بگو. مگر چه شرایطی داشتند؟
محیطی که در آن بزرگ شدم آلوده بود. پدرم مافیای مواد مخدر بود. در زمینه خرید و فروش اسلحه هم فعالیت داشت. نیز یک جنایتکار بود که سالها قبل قصاص شد. به همین دلیل مادرم از پدرم جدا شد. خانواده مادرم فرهنگی و تحصیلکردهاند برعکس خانواده پدریام. البته یک دلیل دیگر هم وجود دارد که باعث شده من الان اینجا باشم.
چه دلیلی؟
شکست عشقی. من عاشق دختری بودم که قرارمان ازدواج بود. او هم عاشق من بود، وقتی مرا روی صحنه تاتر می دید، تشویقم می کرد اما خانواده اش با ازدواج ما مخالفت کردند. می دانید چرا؟ چون پدرم قاچاقچی اعدامی بود. بعد از مدتی دختر موردعلاقه ام رفت با یک ورزشکار ازدواج کرد. از همان زمان نسبت به مردان ورزشکار، کینه عجیبی به دل گرفتم.
برای همین از ورزشکاران سرقت میکردی؟
بله. دلم میخواست حالشان را بگیرم.
سرنوشت پدرت به کجا رسید؟
در زندان است. چند سال قبل با محموله هروئین و شیشه دستگیر شد. سه اسلحه هم همراهش بود. دادگاه حکم اعدام به او داد اما آنقدر رفتیم و آمدیم تا اینکه حکم اعدام او شکسته و به حبس ابد تبدیل شد. باز هم درخواست عفو کرد تا اینکه در نهایت حکمش شد ۲۵ سال حبس. هرچند سند گذاشت و آزاد شد اما در یکی از خیابان های جنوب تهران با افرادی درگیر شد و آنها را به رگبار بست. خوشبختانه همه زنده ماندند و پس از این اتفاق، پدرم دوباره دستگیر و روانه زندان شد.
از شیوه و شگرد سرقتهایتان بگو؟
در خیابان ها پرسه می زدیم و مردان ورزشکاری که آیفون را داشتند را شناسایی کرده و گوشی هایشان را می قاپیدیم.
خودت هم ورزشکاری؟
کشتی و کیک بوکسینگ کار می کردم. درست است در خانواده خلافکار بزرگ شدهام اما بازیگر تاتر هستم طالع سیاه خانوادهام مرا به این راه کشاند.
حرف آخر؟
به جان مادرم، به محض اینکه آزاد شوم، توبه می کنم و دور خلاف را خط می کشم. کار تاتر را به صورت حرفه ای ادامه می دهم. همه دایی هایم فرهنگی و آدم حسابی هستند. یکی از آنها نویسندگی می کند و دیگری گروه استعدادیابی تاتر دارد. پای مادرم را می بوسم و یک انسان دیگر می شوم.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0