همشهری آنلاین – الهه فراهانی: این پرونده اول مهر امسال گشوده شد. آن روز زن میانسالی به اداره پلیس رفت و خبر از ناپدید شدن شوهر و ۳ فرزند خود داد. او گفت: مدتهاست که به دلیل اختلاف با همسرم، از او جدا شدهام اما به صورت رسمی طلاق نگرفتهایم. شوهرم به همراه دو دختر و یک پسرم که هر ۳ پزشک هستند در یک خانه ۲۰۰ متری واقع در ولنجک تهران زندگی می کنند. چندروزی است که هرچه به آنها زنگ می زنم، موبایلشان خاموش است و آنها به طرز عجیبی ناپدید شدهاند.
شروع تحقیقات
پس از ثبت اظهارات این زن، پروندهای پیش روی قاضی شکیبنژاد، بازپرس شعبه دهم دادسرای جنایی تهران تشکیل شد و تیمی از ماموران اداره چهارم پلیس آگاهی زیر نظر او تحقیقات خود را آغاز کردند. تیم تحقیق راهی خانه افراد ناپدید شده در ولنجک شد اما در بسته بود و کسی جواب زنگ خانه را نمیداد. ماموران با هماهنگی قضایی قفل در را شکستند و وارد خانه شدند. اثری از ساکنان خانه نبود اما داخل خانه لکههای خون به چشم میخورد که احتمال جنایت را تقویت میکرد. در حالی که کارآگاهان فرضیه قتل اعضای این خانواده را دنبال میکردند، چند هفته بعد اطلاعات تازهای در این پرونده به دست آمد. پسر ۴۷ ساله خانواده که دامپزشک بود، در خط ولنجک- بام تهران با یک تاکسی زرد رنگ مسافرکشی می کرد و همسایهها او را پشت فرمان تاکسی دیده بودند. این مرد تنها کسی بود که اسرار ناپدید شدن بقیه اعضای خانوادهاش را میدانست و حتی احتمال داشت که در این پرونده نقش داشته باشد.
کشف اسکلت
ماموران بررسیها برای یافتن دامپزشک میانسال را آغاز کردند و معلوم شد که او آخرین بار از یک نانوایی سنگکی واقع در جاده فیروزکوه، نان خریده است. در این شرایط کارآگاهان راهی آنجا شدند و به تحقیق از اهالی این منطقه پرداختند. یکی از اهالی با دیدن عکس مرد دامپزشک، او را شناخت و گفت: من این مرد را کنار دریاچه آهنک دیدم. به شدت هراسان بود و چند ساعتی کنار دریاچه ایستاده بود و رفتارش برایم عجیب بود. به همین دلیل چهرهاش به خاطرم مانده است.
با این سرنخ، ماموران به جست و جو در اطراف دریاچه پرداختند و در آنجا اسکلت ۳ انسان را در فاصله چند صد متری از هم کشف کردند. اسکلتهایی که احتمال می رفت متعلق به بقیه اعضای خانواده این مرد که ناپدید شده بودند، باشد.
بازداشت
برای تیم جنایی محرز شده بود که اعضای خانواده مرد دامپزشک شامل پدر ۸۶ ساله و خواهران ۴۵ و ۴۲ ساله او به قتل رسیدهاند و عامل این جنایت نیز مرد دامپزشک است. در این شرایط تحقیقات برای دستگیری او ادامه یافت تا اینکه وی شنبه در حوالی ایستگاه مترو دروازه دولت شناسایی و دستگیر شد. او در بازجویی ها به قتل تکان دهنده اعضای خانوادهاش اعتراف کرد و برای انجام تحقیقات بیشتر در اختیار ماموران اداره دهم پلیس آگاهی تهران قرار گرفت.
اشک پشیمانی
متهم به قتل روز گذشته در تحقیقات پلیسی به قتل اعضای خانوادهاش اعتراف کرد و با گریه گفت که پشیمان است و احساس عذاب وجدان دارد.
انگیزهات از قتل اعضای خانوادهات چه بود؟
آنها به من دروغ گفتند. حس کردم مرا بازیچه قرار دادهاند و نتوانستم این وضعیت را تحمل کنم.
بیشتر توضیح بده؟
چند روز قبل از حادثه، پدرم به محضر رفته و خانهمان که حدود ۲۰۰ متر در ولنجک است را به نام دو خواهرم زده بود. این خانه تنها دارایی پدرم بود که وقتی متوجه این موضوع شدم به پدرم اعتراض کردم. او اما مدعی شد که چنین اتفاقی صحت ندارد. اما دروغ گفت و سرم را کلاه گذاشته بود.
چطور فهمیدی که او خانه را به نام دو خواهرت زده بود؟
او مدعی بود که همه شش دانگ خانه را به نام نزده است اما وقتی با هم به محضر رفتیم، معلوم شد که همه خانه را به نام آنها زده است.
بعد چه شد؟
به خانه برگشتیم و پدرم به دو خواهرم اعتراض کرد و گفت که او را فریب دادهاند. حتی گفت که از آنها شکایت می کند. خواهرانم نیز او را تهدید کردند که اگر شکایت کند، او را از خانه بیرون می کنند. من احساس کردم نمایش اجرا می کنند. ذهنم مدام می گفت که همه اینها نقشه بوده تا تو را از ارث محروم کنند.
همین شد که نقشه قتل کشیدی؟
چند ساعت بعد دو خواهرم به من گفتند یا باید از خانه آنها بیرون بروم یا اگر می مانم باید اجاره آن را ماهانه پرداخت کنم. بعد از گفتن این جمله بود که نقشه قتل آنها را کشیدم.
از جزییات نقشه ای که کشیدی بگو؟
شب حادثه که فکر می کنم اواخر شهریور ماه بود، داخل چای آنها داروی بیهوشی ریختم. پدر و دوخواهرم پس از آن دچار خواب آلودگی شدند و به اتاق هایشان رفتند تا بخوابند. بعد از اینکه مطمئن شدم خوابیدند، بالای سرشان رفتم و با چاقو جانشان را گرفتم.
بعد از قتل چه کردی؟
اجسادشان را داخل پتو قرار دادم و با ماشینم به سمت فیروزکوه رفتم. در بیابان های آنجا، اجساد را به آتش کشیدم. سپس اسکلت های باقی مانده را داخل ماشینم قرار دادم و در حوالی دریاچه آهنک رهایشان کردم اما باور کنید در این مدت که آواره بودم و داخل ماشینم می خوابیدم، به شدت عذاب وجدان داشتم. تصاویر خواهرانم، مدام جلوی چشمانم بود…
پرونده ات نشان می دهد که تحصیل کرده ای؟
من دامپزشکم اما چون بیکار شده بودم، تاکسی خریدم و با آن مسافرکشی می کردم. خواهرانم هم دکتر بودند؛ یکی از آنها داروساز و دیگری دکترای علوم آزمایشگاهی داشت. پدرم هم بازنشسته یکی از سازمان های دولتی بود.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0