خلبان مصطفی اردستانی؛ فرمانده سادهزیست ارتشی

بارها و بارها همسایگان و آشنایان از من سئوال میکردند که برادرت در نیروی هوایی چه کاره است؟ چون حاج مصطفی خود سفارش کرده بود که زیاد او را معرفی نکنیم. میگفتم: نظامی است و در نیروی هوایی خدمت میکند. حتی همسایه بغلی ما هم نمیدانست که او تیمسار است. بارها و بارها همسایگان و
بارها و بارها همسایگان و آشنایان از من سئوال میکردند که برادرت در نیروی هوایی چه کاره است؟ چون حاج مصطفی خود سفارش کرده بود که زیاد او را معرفی نکنیم. میگفتم: نظامی است و در نیروی هوایی خدمت میکند. حتی همسایه بغلی ما هم نمیدانست که او تیمسار است.
بارها و بارها همسایگان و آشنایان از من سئوال میکردند که برادرت در نیروی هوایی چه کاره است؟ چون حاج مصطفی خود سفارش کرده بود که زیاد او را معرفی نکنیم. میگفتم: نظامی است و در نیروی هوایی خدمت میکند. حتی همسایه بغلی ما هم نمیدانست که او تیمسار است.
به گزارش ایسنا: «اکبر اردستانی برادر شهید» درباره شهید خلبان مصطفی اردستانی در خاطرهای روایت میکند: زمانی که برادرام به رحمت ایزدی پیوسته بود شهید ستاری همراه تنی چند از فرماندهان و پرسنل نیروی هوایی برای شرکت در مراسم ختم آن مرحوم به ورامین آمده بودند. در آن روز شهید ستاری برایم تعریف کرد:«در یکی از عملیاتهای برون مرزی حاج مصطفی کاربزرگی انجام داده بود و من با چند تن از فرماندهان نیروی هوایی برای استقبال ایشان به مهرآباد رفتیم.
وقتی از هواپیما پایین آمد. او را در آغوش کشیدم و با بوسیدن گونههایش این موفقیت بزرگ را به او تبریک گفتم. سپس به اتفاق سوار ماشین شدیم تا به ستاد نیروی هوایی برویم. حاج مصطفی به راننده گفت: از میدان شوش برو! فکر کردم در آن مسیر کاری دارد. لذا سئوال نکردم ماشین حرکت کرد و مسیر میدان شوش را در پیش گرفت وقتی به میدان شوش رسیدیم به راننده گفت: نگهدار! من پیاده می شوم.
اصرار من سودی نبخشید و او مرتب با تکان دادن دست از ما خداحافظی میکرد و از ماشین فاصله میگرفت. من که اخلاق او را میشناختم و میدانستم که از هرگونه تکبر و خود بزرگ بینی به دوراست تسلیم خواستهاش شدم و باچشم تا ایستگاه مینی بوس او را بدرقه کردم. درون جمعیت منتظر ماشین جا گرفت و چند لحظه بعد یا در رکاب ماشین گذاشت. انگار نه انگار که ساعتی قبل چه افتخاری برای مملکت آفریده است. ناشناس و بی تکلف بر صندلی مینی بوس تکیه زد و ما نیز راه ستاد نیروی هوایی را در پیش گرفتیم.
بارها و بارها همسایگان و آشنایان از من سئوال میکردند که برادرت در نیروی هوایی چه کاره است؟ چون حاج مصطفی خود سفارش کرده بود که زیاد او را معرفی نکنیم. میگفتم: نظامی است و در نیروی هوایی خدمت میکند. حتی همسایه بغلی ما هم نمیدانست که او تیمسار است. روزی که تیمسار ستاری و جمعی از فرماندهان نیروی هوایی برای شرکت در مراسم ختم برادر مرحومم آمده بودند تازه همسایهها فهمیده بودند که برادرم، تیمسار نیروی هوایی و معاون فرمانده نیرو است.
مسئولیت این خبر با سایت منبع و جالبتر در قبال آن مسئولیتی ندارد. خواهشمندیم در صورت وجود هرگونه مشکل در محتوای آن، در نظرات همین خبر گزارش دهید تا اصلاح گردد.
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0