کد خبر : 363668
تاریخ انتشار : پنجشنبه ۱ آبان ۱۴۰۴ - ۲۲:۵۴

وداعی میان زیارت و آتش؛ تاسوعایی که نام او را ماندگار کرد

وداعی میان زیارت و آتش؛ تاسوعایی که نام او را ماندگار کرد

باشگاه خبرنگاران جوان – مصطفی صدرزاده در ۱۹ شهریور ۱۳۶۵ در شهرستان شوشتر استان خوزستان به دنیا آمد. خانواده او در ۱۱ سالگی به استان مازندران و دو سال بعد به شهریار نقل مکان کردند. از همان دوران کودکی، او با انرژی و شور فراوان شناخته می‌شد. مادرش بار‌ها از شیطنت‌های بی‌وقفه او سخن گفته

باشگاه خبرنگاران جوان – مصطفی صدرزاده در ۱۹ شهریور ۱۳۶۵ در شهرستان شوشتر استان خوزستان به دنیا آمد. خانواده او در ۱۱ سالگی به استان مازندران و دو سال بعد به شهریار نقل مکان کردند. از همان دوران کودکی، او با انرژی و شور فراوان شناخته می‌شد. مادرش بار‌ها از شیطنت‌های بی‌وقفه او سخن گفته و از همان سنین، علاقه مصطفی به امور مذهبی آشکار بود.

مادرش بار‌ها از شیطنت‌های بی‌وقفه او به ستوه می‌آمد. در همان سنین کودکی، شور مذهبی در دل مصطفی جای گرفته بود. وقتی در سه‌سالگی برای زنجیرزنی در دسته عزاداری راهش ندادند، به مادر گفت: «خودم دسته راه می‌اندازم!» مادر این سخن را جدی نگرفت، اما یک سال بعد مصطفی تمام پس‌اندازش را صرف خرید طبل، سنج، زنجیر و پرچم کرد و بچه‌های محله را جمع کرد و دسته‌ای عزاداری برپا نمود.

روز نهم محرم، مادر مصطفی در مجلس روضه بود که صدای همهمه‌ای آرامشش را بر هم زد. با عجله بیرون رفت و با چهره خون‌آلود مصطفی مواجه شد. او حین بازی با موتور تصادف کرده بود. در همان لحظه، مادر نذر کرد که مصطفی سرباز حضرت عباس شود. شاید همین نذر بود که سرنوشت او را به جبهه‌های شام گره زد.

مصطفی نوجوانی خود را وقف مسجد، بسیج و فعالیت‌های فرهنگی و نظامی کرد. در حدود ۱۳–۱۴ سالگی به پایگاه بسیج محله کهنز شهریار پیوست. آن زمان محله مسجد نداشت و با همت مصطفی و دوستانش، پس از جمع‌آوری کمک مالی، مسجد ساخته شد.

او علاوه بر فعالیت‌های بسیج، در حوزه‌های علمی و فرهنگی هم فعال بود و علاقه زیادی به تربیت نوجوانان و برگزاری اردو‌های تربیتی داشت. رهبر معظم انقلاب در مراسم سی و چهارمین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی (ره) درباره این شهید فرمود: ما امروز در سرتاسر کشور، هزاران هسته مقاومت در مساجد و در هیئت‌ها داریم؛ از این هسته‌های مقاومت، جوان‌هایی برمی خیزند به‌عنوان مدافع حرم… گاهی اوقات شما می‌بینید از یک روستا یک شخصیّت منوّر و نورانی برمی‌خیزد؛ از یک روستای اطراف شهریار یک جوان فداکار و نورانی مثل مصطفی صدرزاده به وجود می‌آید. ما از این مصطفی‌های صدرزاده در تمام سرتاسر کشور بسیار داریم، هزاران داریم؛ اینها همه امیدبخش است.

مصطفی ابتدا در حوزه علمیه موسی بن جعفر تهران به تحصیل علوم دینی پرداخت و پس از مدتی، به دلیل علاقه به سید بطحائی، به نجف و سپس مشهد رفت. او در نهایت حوزه را رها کرد و در دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز، رشته ادیان و عرفان را دنبال کرد. با این حال فعالیت‌های فرهنگی و تربیتی در شهریار ادامه داشت و جذب نوجوانان، جلسات اخلاق و اردو‌های تربیتی همچنان جزو دغدغه‌های او بود.

اخبار تلویزیونی از قتل شیعیان توسط تکفیری‌ها، مصطفی را بی‌قرار کرد. مسیر رسمی اعزام برای او بسته بود؛ نه کارت پایان خدمت داشت، نه مدرک دانشگاهی کافی، و نه نامش در لیست رسمی سپاه بود. اما او در تصمیم خود مصمم بود. نخست به آشپزخانه حضرت رقیه (س) در سوریه اعزام شد تا به رزمنده‌ها خدمت کند، اما حضور در این بخش برای او کافی نبود و به همراه دوستانش مخفیانه به گردان لواء امام حسین پیوست.

سفر سوم مصطفی همراه با فاطمیون بود. او با دوستان افغانستانی خود زبان دری و لهجه آنان را آموخت تا بهتر بتواند ارتباط برقرار کند. پس از مجروحیت در عملیات و بازگشت به ایران، باز هم از پای ننشست و با فرماندهی گردان فاطمیون، در عملیات‌های مشترک با ارتش سوریه و حزب‌الله حضور یافت.

مرداد ۱۳۹۴، مصطفی برای نهمین بار به سوریه رفت و خود می‌دانست بازگشتی در کار نیست. شب تاسوعا، عملیات بزرگ القراصی در جنوب غربی حلب آغاز شد. مصطفی نیرو‌ها را جمع کرد تا زیارت عاشورا بخوانند و در میانه عملیات، در حین پیشروی به سوی خانه‌های دشمن، هدف تیر دشمن قرار گرفت. پیکرش با تلاش دوستانش به عقب منتقل شد، اما دشمن همچنان محل را زیر آتش گرفت. سرانجام مصطفی در همان روز تاسوعا به شهادت رسید.

مرتضی عطایی، یکی از دوستان و همرزمان مصطفی در سوریه ساعات قبل از شهادت او را چنین توصیف کرده است: ماه محرم بود. با سید ابراهیم به عملیات آزادسازی القراصی رفتم. القراصی موقعیتی استراتژیک بود.

قبل از عملیات یکی از بچه‌ها که مشغول فیلم گرفتن بود، به سید ابراهیم گفت: «سید ابراهیم اگه وصیتی داری بگو.» شب تاسوعا بود. سید گفت: «امشب، شب تاسوعاست و در‌های رحمت خدا به روی همه بازه و خیلی حال می‌ده آدم روز تاسوعا شهید بشه.» سید صحبت می‌کرد که یک‌دفعه از راه رسیدم. یک مقدار حبه‌های درشت انگور با خودم آوردم. آن کسی که فیلم می‌گرفت به سید گفت: «رفیق شما هم که اومد، اگه وصیتی داری بگو.» سید گفت: «من فلان مقدار قرض به بچه‌ها دادم و برنگردون» و وصیت کرد. من جلوی دوربین او را بوسیدم و رفتیم که بخوابیم…

مصطفی تا قبل از این هر ذکری که می‌خواست بگوید، فقط روی زبانش بود و این کار را علنی انجام نمی‌داد. اما در آن روز زیارت عاشورا را از جیبش درآورد و گفت: «بچه‌ها بیایید زیارت عاشورا بخونیم.» در این یک سال و خرده‌ای که با هم بودیم، چنین چیزی سابقه نداشت که سید خودش زیارت عاشورا برای جمع بخواند.

در اوج آتش و انفجارها، از زیارت عاشورا خواندن او در صبح تاسوعا در حالی که سربند آبی یاسیدالشهدا به سر داشت، فیلم گرفتم. آن سربند را خودم به او هدیه داده بودم. چیز‌هایی را که در منطقه خاص بود و مثل آن پیدا نمی‌شد، به سید ابراهیم هدیه می‌دادم. یکی از قوانین شخصی مصطفی این بود که همیشه رضایت خانواده را در نظر بگیرد. هیچ کاری بدون توافق و احترام به خانواده انجام نمی‌داد و خط قرمز او همیشه خانواده بود.

مصطفی در زندگی مشترک، فردی با صبر و احترام بود. گاهی اختلاف سلیقه مانند دیگر خانواده‌ها بین او و همسرش پیش می‌آمد، اما همواره احترام متقابل باعث می‌شد این اختلافات پشت سر گذاشته شود. او همیشه سعی می‌کرد با محبت و تدبیر خانواده را راضی و همراه خود کند.

او همیشه به یاد همسر و خانواده بود. پیش از شهادت، برای همسرش گل می‌خرید و حتی بعد از شهادتش از طریق خواب فردی واسطه شده و دسته گل بزرگی را برای همسرش فرستاده بود. مصطفی زندگی مشترک را با قوانین خاص و احترام به همسر می‌ساخت و الگوی همسرداری او، امیرالمومنین (ع) بود.

مصطفی همیشه به نقش تربیتی خود در خانه و جامعه اهمیت می‌داد. هر کاری که انجام می‌داد، با تمام وجود و دلسوزانه بود. او نه تنها به مسائل جبهه، بلکه به تربیت فرزندان، مسائل پایگاه و خانواده اهمیت می‌داد.

مصطفی علاوه بر شجاعت نظامی، فردی احساسی و عاطفی بود. سمیه ابراهیم‌پور، همسر او معتقد بود که مصطفی همیشه تلاش می‌کرد در همه نقش‌ها بهترین باشد؛ چه فرزند، چه همسر، چه دوست.

حضور مصطفی در جبهه‌های سوریه و شهادت او، نه تنها در میان هم‌رزمان و خانواده، بلکه در میان مردم شهریار و رسانه‌ها بازتاب یافت. وی به عنوان الگویی از شجاعت، دیانت و همسرداری معرفی شد. پیکرش در گلزار شهدای بهشت رضوان شهریار به خاک سپرده شد و یاد و خاطره‌اش همچنان زنده است.

مصطفی صدرزاده نمونه‌ای از جوانانی است که با عشق به دین، وطن و خانواده، مسیر زندگی خود را انتخاب کردند. شور و علاقه او به فعالیت‌های فرهنگی، تربیتی و حضور در جبهه، تصویری از یک زندگی هدفمند و پرشور ارائه می‌دهد. زندگی و شهادت او، نمونه‌ای از تعهد، شجاعت و صداقت انسانی است که یاد و نامش همچنان در دل‌ها باقی مانده است.

منبع: مهر

منبع خبر


مسئولیت این خبر با سایت منبع و جالبتر در قبال آن مسئولیتی ندارد. خواهشمندیم در صورت وجود هرگونه مشکل در محتوای آن، در نظرات همین خبر گزارش دهید تا اصلاح گردد.

مطالب پیشنهادی از سراسر وب

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

کد امنیتی *

advanced-floating-content-close-btn
advanced-floating-content-close-btn

پنجره اخبار