کوروش بزرگ! این منم شاه شاهان؛ شاه چهارگوشه جهان
شایانیوز– در تاریخ پرآشوب جهان، نامهایی فراوان آمده و رفتهاند، اما تنها اندکی از آنان توانستهاند از دلِ خاک و خون، به قلهٔ اخلاق و خرد صعود کنند. کوروش هخامنشی، بنیانگذار نخستین و بزرگترین شاهنشاهی چند قومیتی جهان، یکی از همان اندکهاست؛ مردی که در روزگار شمشیر و بردگی، از حقوق بشر و مدارای دینی
شایانیوز– در تاریخ پرآشوب جهان، نامهایی فراوان آمده و رفتهاند، اما تنها اندکی از آنان توانستهاند از دلِ خاک و خون، به قلهٔ اخلاق و خرد صعود کنند. کوروش هخامنشی، بنیانگذار نخستین و بزرگترین شاهنشاهی چند قومیتی جهان، یکی از همان اندکهاست؛ مردی که در روزگار شمشیر و بردگی، از حقوق بشر و مدارای دینی سخن گفت، و در جهانی که مرزها با خون ترسیم میشد، از همزیستی و کرامت انسانی سخن راند.
آغاز در انشان؛ کودکی در سایه میان افسانه و تاریخ
روایت تولد کوروش، آمیزهای از تاریخ و اسطوره است. منابع باستانی او را زاده انشانِ پارس میدانند، شهری در جنوب غربی ایران که امروز تنها ویرانههایی از آن باقی مانده است. گفتهاند مادرش ماندانا، دختر آستیاگ پادشاه ماد بود، و پدرش کمبوجیه یکم، فرمانروای پارس. میگویند کوروش در کودکی به سبب خوابی که پدربزرگش دیده بود، به مرگ محکوم شد، اما چوپانی مهربان او را پنهان کرد و بزرگ نمود. چنین روایتی نشان از سرنوشت مردی است که تقدیرش در گریز از قدرت و سپس بازگشت به آن رقم خورده بود.
![]()
از جنگ تا عدالت؛ پادشاهی که با عقل حکومت کرد، نه با ترس
کوروش برخلاف فرمانروایان همعصرش، پادشاهی را نه میدان زور، بلکه عرصهٔ خرد میدید. در نبرد با مادها و لیدیها، به جای نابودی، به مصالحه و احترام روی آورد. در فتح بابل، کاری کرد که جهانِ باستان آن را باور نمیکرد:
او نه شهر را ویران کرد، نه مردم را برده، و نه خدایانشان را تحقیر. منشور کوروش که امروزه در موزه بریتانیا نگهداری میشود، گواه همین منش است؛ نخستین سند تاریخیِ شناخته شدهای که از آزادی مذهب، حق بازگشت به وطن و لغو قانون بردگی سخن میگوید.
در این کتیبه آمده است:
«من اجازه دادم که تمامی مردم در پرستش خدایان خود آزاد باشند، و خانههای ویرانشان را بازسازی کنند.»
او در این کتیبه نمیگوید «من جهان را گرفتم»، بلکه میگوید:
«خدای بزرگ مرا برگزید تا نظم را به جهان بازگردانم.»
او قدرت را نه هدف، بلکه ابزاری میدید برای گسترش عدالت. همین درک، او را از دیگر فرمانروایان متمایز کرد. به تعبیر امروزی، کوروش نخستین کسی بود که قدرت را مسئولیت اخلاقی تلقی کرد، نه امتیاز.
در جهانی که حتی نامی از “حقوق بشر” شنیده نمیشد، کوروش راهی گشود و متنی نوشت که قرنها بعد، به “اولین اعلامیه جهانی حقوق بشر” مشهور شد.
![]()
امپراتوری کوروش چگونه اداره میشد؟
امپراتوری او، نخستین حکومت چند قومیتی و فدرالی جهان بود. او نه قومها را در هم کوبید و نه زبانها را حذف کرد؛ بلکه برای هر ملت، قانونی بومی و ساختار اداری متناسب گذاشت. این شیوهٔ نو، سبب شد که از هند تا مدیترانه، مردمان سرزمینهای فتح شده، کوروش را نه دشمن، بلکه “پادشاه دادگر” بدانند.
به ویژه در بابل، که روحانیان و مردم از او به عنوان “برگزیدهٔ مردوک” یاد کردند. در میان لوحهای بابلی آمده است:
«کوروش، پادشاهی است که به قلب مردم آرامش بازگرداند.»
چنین تعبیری از یک فاتح، در تاریخ باستان بیسابقه است.
![]()
نگاهی کمتر گفته شده: جهانبینی کوروش، فلسفهای پنهان در پس سیاست
در پس سیاستهای کوروش، فلسفهای نهفته بود که بعدها در اندیشهٔ ایرانزمین بازتاب یافت:
ایمان به “نظم کیهانی” یا اَشَه (Asha) در آموزههای زرتشتی
کوروش باور داشت که پادشاهیاش نه از زور، بلکه از هماهنگی با «نظم جهانی» سرچشمه میگیرد. از همینرو، او خود را «دوست مردم و خدایان» میخواند، نه مالک آنان. این نگاه به هستی، کوروش را از یک پادشاه به فیلسوفی در لباس قدرت بدل کرد؛ کسی که سیاست را با اخلاق آشتی داد.
برخلاف تصور عمومی، کوروش تنها یک پادشاه خردمند یا فاتح بزرگ نبود، بلکه او حامل نوعی جهانبینی پارسی–زرتشتی بود که در سیاستش جاری بود. این جهانبینی، ریشه در مفاهیمی داشت که قرنها پیش از او در تفکر آریایی و سپس در آموزههای زرتشت شکل گرفته بود.
در اندیشه ایرانی، «اَشَه» بنیادیترین اصل هستی است. ترجمه دقیق آن به زبانهای امروزی دشوار است، اما میتوان آن را ترکیبی از نظم، راستی، حقیقت، عدالت و هماهنگی با هستی دانست.
![]()
در جهان زرتشتی، همه چیز دو سوی دارد:
یکی در مسیر اَشَه (راستی) و دیگری در مسیر دُروج (دروغ و بینظمی).
کوروش، به ویژه در منش سیاسیاش، نشانههایی از این باور را نشان داد. او به جای اینکه نظم را با زور برقرار کند، هماهنگی طبیعی بین ملتها و اقوام را میخواست. به همین دلیل، برخلاف امپراتوریهای دیگر، قوانین محلی را حفظ کرد و معابد اقوام مختلف را بازسازی نمود.
در واقع، او “نظم سیاسی” را ادامهی همان “نظم کیهانی” میدانست؛ یعنی اگر انسانها در درون خود به اَشَه وفادار باشند، جهان نیز سامان مییابد.
در یکی از متون متأخر اوستا آمده است:
«اَشَه راهی است که خرد را به فروغ جاودان میرساند.»
و کوروش همین راه را در سیاست پیمود.
![]()
سپنتَهمَینو (Spenta Mainyu) – نیروی پیشبرنده نیکی
در اندیشه زرتشتی، جهان از دو نیرو تشکیل شده:
سپنتَهمَینو (نیروی پیشبرندهٔ نیکی) و اَنگرَهمَینو (نیروی بازدارندهٔ شر).
انسان در این میان، موجودی آزاد است که با انتخاب خود، یکی از دو مسیر را تقویت میکند.
کوروش این اصل را در عمل سیاسی خود به نمایش گذاشت: آزادیِ دینی، احترام به انتخاب ملتها، و پرهیز از تحمیل عقیده.
در بابل، وقتی اجازه داد یهودیان به سرزمین خود بازگردند، در واقع به اصل سپنتَهمَینو وفادار ماند؛ یعنی گسترش نیکی از راه آزادی، نه اجبار.
خِرَد (Xradha) – داوری بر پایهٔ فهم
در فلسفه ایرانی، «خِرَد» نه دانستن صرف، بلکه داوری عادلانه است.
کوروش، طبق نقل مورخان، هیچ حکم اعدامی بدون دادگاه صادر نمیکرد و همیشه سهگانهی اندیشه، گفتار و کردار نیک را معیار قضاوت میدانست.
در دربار او، حتی دشمنان میتوانستند سخن بگویند؛ نشانهای از همان خرد جمعی و اخلاقی که بعدها در سنت ایرانی ریشه دواند.
اویک یک فلسفهی اخلاقی–سیاسی داشت که جهان را میدان نبرد نیکی و شر میدید، و وظیفه انسان را نه در تسلط، بلکه در همسویی با نظم کیهانی میدانست.
کوروش، در این معنا، نه تنها یک فرمانروا؛ بلکه یک فیلسوف-شاه به معنای حقیقی کلمه بود؛ همان که افلاطون قرنها بعد دربارهاش نوشت و آرزویش را داشت.
![]()
کوروش در نگاه جهانیان
مورخان یونانی چون هرودوت و گزنفون، که هیچ علاقهای به بزرگنمایی ایران نداشتند، کوروش را “پادشاهی جوانمرد” خواندهاند. گزنفون در کتاب کوروشنامه، او را الگویی برای “حکومت ایدهآل” معرفی میکند؛ مردی که با تدبیر، مهربانی و درک انسانها فرمان میراند. حتی فیلسوفانی چون اسپینوزا و مونتسکیو در قرون بعد، در تحلیل مفهوم آزادی، به کوروش اشاره کردهاند.
مرگ شکوهمندانه در نبرد، جاودانگی در اندیشه
مرگ کوروش در نبرد با قبایل شرقی، پایانی تراژیک برای زندگی او بود. آرامگاهش در پاسارگاد، با آن سادگی باشکوه، تا امروز نمادی از تواضع و خرد ایرانی است. سنگنوشتهای منسوب به او میگوید:
«ای انسان، من کوروشم، پادشاه ایران، کسی که این شاهنشاهی را بنیاد نهاد. بر من حسد مبر.»
اما آنچه جاودانه ماند، نه تاج و تختش، بلکه اندیشهاش بود؛ اندیشهای که انسان را محور قدرت میدید، نه قربانی آن.
آیا میراث کوروش در سخن گفتن از عدالت و احترام به بشریت، در زندگی ما امروز حضور دارد؟
پاسخ این پرسش، همان چیزی است که میتواند ۷ آبان را نه فقط یک یادبود تاریخی، که یک بیداری اخلاقی کند.
جاویدان باد سایه شاه شاهان بر این خاک زخم خورده….
![]()
مسئولیت این خبر با سایت منبع و جالبتر در قبال آن مسئولیتی ندارد. خواهشمندیم در صورت وجود هرگونه مشکل در محتوای آن، در نظرات همین خبر گزارش دهید تا اصلاح گردد.
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0