همشهری آنلاین- زهرا سیف آذرنژاد: در یکی از روزهای آرام بندر، همانطور که صدای موج و بوی نمک در هوا پیچیده بود، با مردی گفتوگو کردیم که دریا برایش فقط یک پهنه آب نیست؛ خانهای است که در آن نفس میکشد، الهام میگیرد و روایت میکند. جواد غلامنژاد جبری، متولد ۱۳۷۳، نویسنده، کارگردان، تهیهکننده، ناخدا و پژوهشگر دریایی؛ مردی که از دل امواج برخاسته تا صدای دریا را در قاب تصویر و واژه جاودانه کند.

چطور شد پایتان به دریا باز شد؟
من زاده خانوادهای دریاییام؛ پدر و مادرم هر دو با دریا بزرگ شدهاند و طبیعی بود که من هم از همان کودکی بوی نمک و صدای باد را بشناسم. اولین بار وقتی ۱۰ ساله بودم با پدرم به دریا رفتم. از همان موقع حس میکردم دریا فراتر از نان و معیشت است. بعدها که ناخدا شدم و خودم قایق داشتم، ماهیگیری برایم بیشتر به گفتوگو با طبیعت شبیه بود، اما از سال ۱۳۹۸ به بعد دیگر قلاب و تور را کنار گذاشتم؛ حس میکردم زمانش رسیده است دریا را طور دیگری صید کنم؛ با دوربین، قلم و تصویر.
چطور از ماهیگیری و صیادی به سمت هنر و فیلمسازی رفتید؟
راستش، از دل همان دریا بود که به فیلم رسیدم. وقتی سالها در سکوت دریا زندگی میکنی، بالاخره یک روز میفهمی که خودت صدای دریا شدهای. با چشم خودم دیدم که چطور دریا دارد رنج میکشد؛ آلودگی، صید بیرویه، نابودی مرجانها. همانجا تصمیم گرفتم کاری کنم. رفتم سراغ فیلمسازی، دوره دیدم، عضو انجمن سینمای جوانان ایران شدم و بعد در آکادمی قرمز یاد گرفتم چطور تصویر را روایت کنم. در واقع مسیر من از «صیاد ماهی» به «صیاد معنا» تغییر کرد.
از آثار سینماییتان بگویید. اولین تجربه چه بود؟
اولین فیلم کوتاه داستانیام «نَفَس» بود که در سال ۱۴۰۰ ساختم. برایم حکم اولین گام جدی را داشت. خوشبختانه فیلم در جشنوارههای مختلف دیده شد؛ نیمهنهایی بهترین فیلم کوتاه جشنواره جهانی SWIFF شد، در شبکههای هالیوود و بالیوود پخش یکماهه داشت، در جشنواره شیلی به مرحله نیمهنهایی رسید و در جشنواره دانشجویی رشد، عنوان بهترین فیلم کوتاه کشور را گرفت. این تجربه به من جرأت داد تا مسیرم را ادامه بدهم.
و بعد «خساک» آمد؛ فیلمی که حسابی در جشنوارهها درخشید.
بله، «خساک» برای من فقط یک فیلم نیست؛ خلاصهای از همه دغدغههای دریاست. این مستند کوتاه در جشنواره بینالمللی کن جایزه بهترین مستند ماهانه را گرفت، در آمریکا در جشنواره «سینما سلما» بهترین فیلم شد، در عربستان در جشنواره «عِفَت» عنوان بهترین فیلم را بهدست آورد و به چند جشنواره بینالمللی از جمله روسیه، صربستان، اندونزی، بلگراد و برلین راه پیدا کرد. یکی از افتخارات ویژه این بود که سازمان ملل متحد فیلم را در بخش محیطزیست انتخاب کرد. برای من اما مهمتر از همه این بود که «خساک» صدای دریا را به گوش دنیا رساند؛ صدایی که سالها خاموش مانده بود.
شنیدهایم سهگانهای با محوریت خلیج فارس در دست ساخت دارید؟
بله، سهگانهای به نام «خلیج فارس» در دست دارم. فصل اولش همان «خساک» بود که تمام شد و در حال پخش در جشنوارههاست. دومین فیلم کوتاه این مجموعه با نام «آخرین میداف» الان در مرحله صداگذاری و موسیقی است. سومین بخش هم یک مستند سینمایی بلند است به نام «پدر و مادر دریا» که در آن به تمام زیستجهان دریایی خلیج فارس، دریای عمان و حتی بخشهایی از اقیانوس هند پرداختهام. هدفم این است که این مجموعه، چهره واقعی دریا را نشان دهد؛ هم زیبایی و هم دردهایش.
درباره کتابتان هم بگویید. «اهل دریا» چه موضوعی دارد؟
کتاب «اهل دریا» برای من مثل دفتر خاطرات جمعی مردمان جنوب است. این اثر نوعی دایرهالمعارف فرهنگ دریا و دریانوردی است؛ شامل واژهها، اصطلاحات، آداب و باورهایی که نسلها از پدران ما به ارث رسیده. من میخواستم این گنجینه را از خطر فراموشی نجات دهم. دریا فقط ماهی و تور نیست، فرهنگ است، شعر است، موسیقی است و ما اگر آن را ننویسیم، انگار بخشی از خودمان را از دست دادهایم.

یکی از کارهای خاص شما «کتابخانه دریایی فیدوس» است. ایدهاش از کجا آمد؟
همان قایقی که روزی با آن مردم را برای ماهیگیری میبردم، حالا تبدیل شده به کتابخانهای شناور به نام «فیدوس». روزگاری مردم با قلاب و تور روی عرشه مینشستند و در انتظار بالا آمدن ماهی، چشم به دریا میدوختند؛ حالا همان چشمها، میان واژهها سفر میکنند. «فیدوس» فقط یک قایق نیست، یک پناهگاه فرهنگی است که وسط دریا لنگر میاندازد تا ذهنها از شتاب روزمرگی فاصله بگیرند. وقتی قایق آرام میشود و موجها با پهلوهایش حرف میزنند، صدای ورق خوردن کتابها در فضا پخش میشود.
هیچ موسیقیای زیباتر از این ترکیب نیست: صدای موج، بوی نمک، و واژههایی که در دل آب شناورند. گاهی مهمانهایم روی عرشه مینشینند، چای مینوشند و کتابی از قفسههای کوچک فیدوس برمیدارند؛ یکی درباره شعر جنوب، یکی درباره فرهنگ بوشهر، یکی هم داستانی از صیادان قدیم. بعضی وقتها بچهها با شوق از پدر و مادرشان میپرسند: «میشه این کتابو ببرم خونه؟» و من با لبخند میگویم: «بله، فقط قول بده یه روز دیگه برگردی و برام ازش بخونی.» برای من، فیدوس یعنی آشتی دوباره مردم با دریا؛ یعنی لنگر انداختن نه برای صید، بلکه برای تأمل. در دنیایی که همه در رفتوآمد و عجلهاند، اینجا، در سکوت دریا، میتوانی بنشینی، بخوانی، و صدای زمین را بشنوی.

حالا که از دریا به دنیای تصویر و قلم آمدهاید، نگاهتان به زندگی تغییر کرده؟
خیلی. قبلاً دریا برایم منبع رزق بود، حالا منبع معناست. فهمیدم اگر ما صدای طبیعت را نشنویم، طبیعت یک روز سکوتش را با طوفان میشکند. من امروز خودم را «صدای دریا» میدانم. به قول خودم همیشه میگویم: «دریا مادر کره زمین است و این روزها روزگار خوبی ندارد. ما جزوی از طبیعتیم و باید صدای او باشیم، نه زخمش.»

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0