روایتی تازه از «فرشته»ای که تسلیم نشد
باشگاه خبرنگاران جوان– «من، فرشته، دختر ایرانم. دختری که از بچگی یاد گرفته برای آرزوهاش بجنگه… من همون دختری هستم که فرصت نکرد با عروسکهاش بازی کنه و وقتی به خودش اومد دید که وارد میادین بزرگ شده… اگر امروز مدالم را تقدیم رهبر عزیز ایرانم کردم، خالصانه و از ته قلبم و برای حال

باشگاه خبرنگاران جوان– «من، فرشته، دختر ایرانم. دختری که از بچگی یاد گرفته برای آرزوهاش بجنگه… من همون دختری هستم که فرصت نکرد با عروسکهاش بازی کنه و وقتی به خودش اومد دید که وارد میادین بزرگ شده… اگر امروز مدالم را تقدیم رهبر عزیز ایرانم کردم، خالصانه و از ته قلبم و برای حال دل خودم بود. من ایستادگی، سعی و تلاش و مقاومت را از رهبر و مردم غیور ایران آموختم.»
این بخشی از دلنوشتهٔ «فرشته حسنزاده» نائبقهرمان رقابتهای مویتای کشورهای اسلامی است که در صفحهٔ اینستاگرامیاش نوشت. درست بعد از آنکه مدال نقرهاش را به رهبر انقلاب تقدیم کرد و ایشان پاسخش را در کمتر از ۴۸ ساعت برای دختر ایران فرستادند؛ «سلام و تشکر مرا برسانید و بگویید: از طلا برتر، همت و تلاش و ایمان و اعتماد به نفس شماست، دخترم.»
خانوادهای مثل کوه
«فرشته حسنزاده» در خانهای قد کشید که همه حسابی هوای همدیگر را داشتند. سبک تربیتیشان این طور بود که فرزندشان را حمایت کنند، اما در عین حال اجازه بدهند راهی را که خودش دوست دارد برود.
پدرش مربیاش بود و از همان کودکی همیشه کنارش بود؛ چه در تمرینها و چه وقتی به هر دلیلی انگیزهٔ فرشتهٔ کم میشد یا انرژیاش میافتاد.
پدر و مادر فرشته نهتنها جلوی ورزش کردنش را نمیگرفتند، که حتی تشویقش هم میکردند که ادامه بدهد و کارش را تقویت کند. همیشه در خانه طوری با او رفتار میکردند که حس میکرد پشتش به کوه گرم است. هر چه برای پیشرفتش نیاز داشت، تا جایی که برای خانواده ممکن و مقدور بود، فراهم میکردند.
او میگوید «همین سبک تربیت باعث شد از همان سنین کم یاد بگیرم بجنگم، مستقل باشم و برای رسیدن به هدفهایم مقاومت کنم.» و نقش خانواده را در اینکه مسیرش را ادامه دهد و امروز در این نقطه باشد بسیار پررنگ میبیند.
مادری که خودش مربی بود
مادرش آنقدر درگیر ورزش فرشته بود که عملاً همه چیز را یاد گرفته بود و خودش یک پا مربی بود. اینطور نبود که فقط شاهد و ناظر ورزش کردن دخترش باشد. کاملاً پیگیر و جدی بود تا بداند در مسیر ورزشی فرشته، چه چیزی درست است و چه چیزی غلط، چه تمرینی برایش لازم است، چه غذایی باید بخورد و چطور باید آمادگی دخترش حفظ و تقویت شود
به همین خاطر بیشتر از همیشه حس میکرد مادرش پشت و پناهش است. البته وقتی کسی تا این حد در جریان مسیر و کارهایت باشد، اختلافنظر و اختلاف سلیقه به طور طبیعی پیش میآید. اما هیچوقت این اختلافات تبدیل به دعوا یا مشکل نمیشد. فرشته میگوید «در کل حضور مادرم بیشتر باعث آرامش و انگیزهام بود، تا تنش. حس میکردم تنها نیستم و یک نفر همیشه مراقب است که بهترین عملکردم را داشته باشم.»
این خانواده، قهرمان تربیت میکند
حمایت خانوادهٔ فرشته از او آنقدر پررنگ و اثرگذار بوده که فرشته آن را جزو ویژگیهای اخلاقی پدر و مادرش میداند. اینکه همیشه پشت او بودهاند، مثل یک خط روایت در تمام اجزای سخنش جریان دارد.
فرشته میگوید «حتی وقتی خودشان در زندگی سختی میکشیدند یا جایی شکست میخوردند، باز هم جلوی من کم نمیآوردند و حمایتم میکردند.»
پدرش همیشه سختیها و مشکلات را به چشم فرصت میدید. هیچوقت نمیگفت «نمیشه یا نمیتونم.» فرشته میگوید «همین روحیه باعث شد که من هم از بچگی یاد بگیرم جنگجو باشم و وسط راه جا نزنم.»
مادرش هم انسانی بسیار صبور و فهمیده بود. آنقدر درگیر مسیر ورزشی دخترش بود که انگار خودش هم داشت قهرمان میشد. همیشه مراقب فرشته بود، همیشه حواسش بود حال او چطور است و به چه چیزی نیاز دارد.
این اخلاقها و خصوصیات که فرشته در بسترشان رشد کرد، در مجموع کاری کرد که از او آدمی ساخته شود که وقتی زمین میخورد، بلند شود؛ و وقتی شکست میخورد، انگیزه بگیرد تا خودش را دوباره برای برد آماده کند. او میگوید «خیلی از چیزهایی که امروز در شخصیت و مسیرم دارم، مستقیماً از پدر و مادرم یاد گرفتهام.»
ارزشش را داشت…
حالا فرشته از لحظهٔ ورودش به حسینیهٔ امام خمینی (ره) و دیدن رهبر انقلاب از صف اول میگوید. بعد از تقدیم مدالش به رهبر انقلاب و پاسخ ایشان به فرشته، و رسانهای شدن ماجرا، وقتی فرشته وارد حسینیه شد و در ردیف اول قرار گرفت تا رهبرش را از نزدیک ببیند حس عجیبی داشت که آن را این طور توصیف میکند «ترکیبی از آرامش، غرور، مسئولیت و یک جور سنگینی خاص که فقط وقتی یک اتفاق بزرگ در زندگیات میافتد تجربهاش میکنی.»
از یک طرف هم هنوز ذوق و شوق لحظهای که مدال را تقدیم کرده بود و رهبر انقلاب جوابش را داده بودند، در دلش بود. حس میکرد کاری که از ته قلبش انجام داده دیده و فهمیده شده. همین خودش یک دنیا انرژی به او میداد.
وقتی سخنرانی رهبر انقلاب را گوش میدادم در دلش میگفت «بله؛ واقعاً ارزشش را داشت. همهٔ سختیها، تمرینها، گریه کردنها، زمین خوردنها…»
انگار همهٔ سالهایی که جنگید، تمرین کرد، شکست خورد و دوباره بلند شد، در حسینیهٔ امام (ره) همان لحظه که صدای رهبر عزیزمان در آن میپیچید، از جلوی چشم فرشته رد میشد. انگار تلاشهایش جواب داده بود…
فرشته در آن لحظه با خودش میگفت «از این به بعد هر کاری بکنم، هر مدالی بگیرم، هر مبارزهای که بروم دیگر فقط برای خودم نیست.»
منبع: فارس
مسئولیت این خبر با سایت منبع و جالبتر در قبال آن مسئولیتی ندارد. خواهشمندیم در صورت وجود هرگونه مشکل در محتوای آن، در نظرات همین خبر گزارش دهید تا اصلاح گردد.
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0