مردی که ایران را ورق زد؛ صدمین زادروز ایرج افشار

باشگاه خبرنگاران جوان – یک قرن از تولد ایرج افشار میگذرد؛ پژوهشگری که عمرش را در میان قفسههای کتابخانهها و مسیرهای خاکی گذراند تا از دل کاغذ و کویر، ایران را دوباره بخواند. شانزدهم مهر، اگر ایرج افشار هنوز میان ما بود، صدمین زادروز او بود؛ مردی که نامش با کتاب و نسخه و سفر
شانزدهم مهر، اگر ایرج افشار هنوز میان ما بود، صدمین زادروز او بود؛ مردی که نامش با کتاب و نسخه و سفر گره خورده است. پژوهشگری که عمرش را در میان قفسههای خاکخورده و مسیرهای خاکی گذراند، تا از دل کاغذ و کویر، «ایران» را دوباره بخواند. در تاریخ فرهنگ معاصر، کمتر کسی مانند او میان کتاب و خاک پیوندی زنده برقرار کرد. ایرج افشار از آن نسل بود که فرهنگ را نه در شعار، که در عمل معنا کرد. از دل همان اتاقهای پرگرد کتابخانهها، مردی برخاست که به تعبیر محمدرضا شفیعی کدکنی: «در مراکز علمی جهان و در حوزههای ایرانشناسی، هیچکس از معاصران ما اعتبار و حرمت ایرج افشار را ندارد. در غربالی که ذهن من از مردان بزرگ قرن بیستم ایران کرده است، افشار یکی از دانههای درشتی است که در کنار علامه قزوینی، فروزانفر و دهخدا قرار میگیرد، بی آن که تکرار هیچکدام باشد. او ایرج افشار است و بس.» همین جمله آخر، خلاصه همهچیز است: «او افشار بود و بس.» مردی که همه عمر به جای آنکه سخنرانی کند، عمل کرد. افشار در ۱۳۰۴ در خانوادهای فرهنگی زاده شد. پدرش، محمود افشار، همان بود که بعدها موقوفه بزرگ افشار را بنیان نهاد و درآمدش را وقف اعتلای زبان فارسی و پژوهشهای ایرانشناسی کرد. اما ایرج، میراثدار ثروت پدر نبود، بلکه وارث دغدغه او برای ایران شد. کودکیاش در باغی پرمیوه گذشت، اما وقتی بزرگ شد، ایران را باغی دید که باید از هر شاخهاش میوهای از دانش چید.
میگفتند زندگی افشار در دو چیز خلاصه میشود: کتاب و سفر. خودش هم این را قبول داشت. او بارها گفته بود: «در سفرها همانقدر آموختم که از کتابها. سنگگورها، لباسهای محلی، نقش محرابها و درختان کهنسال امامزادهها، برای من صفحههایی از کتاب ایران بودند.» همین نگاه، او را از پژوهشگری در اتاق به کاوشگری در میدان بدل کرد. با منوچهر ستوده به گوشهوکنار ایران رفت تا جغرافیای فرهنگی سرزمینش را بنویسد؛ از کاشان و کرمان گرفته تا سیستان و خراسان. در عین حال، در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران که ریاستش را سالها برعهده داشت، همانقدر فعال بود که در کویر. افشار آنجا نه فقط کتابها را فهرست کرد، بلکه روح تازهای در کار کتابداری و آرشیو دمید. فهرستنویسی دقیق نسخهها، گردآوری اسناد، برگزاری بزرگداشتهای فرهنگی و تأسیس نشریاتی، چون «فرهنگ ایران زمین» و «راهنمای کتاب»، بخشی از میراث علمی اوست.
دهه چهل، دوران اوج کار افشار بود؛ سالهایی که شصتوشش کتاب از او منتشر شد. تا پایان عمر، شمار آثارش از ۳۵۰ کتاب و سه هزار مقاله گذشت؛ آماری که نه نشانه وسواس، بلکه نشان شور او به ایران است. مینوشت، میخواند، فهرست میکرد و باز مینوشت؛ گویی وقتش برای زیستن کم میآمد. اما شاید مهمتر از حجم آثارش، منش فرهنگی او بود. افشار اهل سیاست نبود. به قول شفیعی کدکنی: «در طول عمرم یک جمله سیاسی از او نشنیدم. در خانهاش نه روزنامه بود و نه تلویزیون. او فقط به ایران میاندیشید، نه به سیاست آن.» همین تمرکز، از او چهرهای ماندگار ساخت؛ پژوهشگری که همه زندگیاش را به شناخت ایران و پاسداری از میراثش اختصاص داد. هیچ قدرت یا جناحی او را به خود نخواند، زیرا او پیش از هر چیز، «مستقل» بود؛ مستقل در اندیشه، در زیست و در فرهنگ.
افشار در نوشتن هم شیوه خاص خود را داشت. نه فضلفروشی میکرد، نه از نثر مصنوع خوشش میآمد. زبانش ساده، اما سرشار از دقت و استناد بود. هر کتاب او، از فهرست نسخ خطی گرفته تا مقالات ایرانشناسی، نقشهای دقیق از ذهنی منظم و حافظهای حیرتانگیز است. در خاطراتش مینویسد که از سر دلزدگی از دادگستری، به کتابخانه پناه برد. در همانجا فهمید که کتابخانه برای او نه محل کار، که محل زندگی است. از آنجا دیگر بیرون نیامد؛ تا آخرین روزهای عمرش در همان جهان ماند: جهان کتابها، یادداشتها، و پروندههایی که با دستخط خودش مرتب میشدند.
اما ایرج افشار تنها یک کتابشناس نبود؛ او نهاد فرهنگ ایران معاصر بود. از سامان دادن نسخههای خطی در هاروارد و پاریس تا حفظ میراث مکتوب ایران در دوران بیتوجهی، همه را با صبر و وسواس انجام داد. هیچگاه خود را «دانشمند» نمیدانست؛ میگفت: «من فقط خدمتگزار کتابم.» اکنون، یک قرن از تولدش میگذرد. در صدمین سالی که نامش دوباره در تقویمها زنده میشود، شاید بهترین توصیف از او همان باشد که شفیعی کدکنی نوشت: «جای ایرج افشار را در فرهنگ ایران، پنجاه نفر هم نمیتوانند پر کنند.» ایرج افشار صد ساله شد، اما هنوز در قفسههای کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، در برگهای فهرستهای نسخ خطی، در مجلاتی که منتشر کرد، و در روح ایراندوستان جوان، زنده است. مردی که ایران را نه فقط خواند، بلکه ورق زد؛ صفحهبهصفحه، تا آخرین روز عمرش.
منبع: فارس
مسئولیت این خبر با سایت منبع و جالبتر در قبال آن مسئولیتی ندارد. خواهشمندیم در صورت وجود هرگونه مشکل در محتوای آن، در نظرات همین خبر گزارش دهید تا اصلاح گردد.
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0