کد خبر : 367783
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۷ آبان ۱۴۰۴ - ۱۸:۵۰

وقتی یک محله ایستاد؛ صلواتِ زنان شیراز پای نقاشی شهیده «معصومه کرباسی»

وقتی یک محله ایستاد؛ صلواتِ زنان شیراز پای نقاشی شهیده «معصومه کرباسی»

  باشگاه خبرنگاران جوان – «در پایان نماز جماعت وقتی خانم‌ها از مسجد بیرون می‌آمدند، یکی‌یکی پای داربست می‌ایستادند و برای سلامتی من، صلوات می‌فرستادند. خانم‌های همسایه – حتی آنهایی که چندان هم مقید به حجاب نبودند – مرتب برایم شربت و آبمیوه و خوراکی می‌آوردند. علت تمام این محبت‌ها این بود که من داشتم

 
باشگاه خبرنگاران جوان«در پایان نماز جماعت وقتی خانم‌ها از مسجد بیرون می‌آمدند، یکی‌یکی پای داربست می‌ایستادند و برای سلامتی من، صلوات می‌فرستادند. خانم‌های همسایه – حتی آنهایی که چندان هم مقید به حجاب نبودند – مرتب برایم شربت و آبمیوه و خوراکی می‌آوردند. علت تمام این محبت‌ها این بود که من داشتم روی دیوار محله‌شان، نقاشی دیواری یک بانوی شهید را می‌کشیدم…» اینها را بانوی نقاشی می‌گوید که با وجود زخم‌زبان‌ها، سال‌هاست چهره شهدا را روی دیوار‌های شهرش نقش می‌زند.

«در پایان نماز جماعت وقتی خانم‌ها از مسجد بیرون می‌آمدند، یکی‌یکی پای داربست می‌ایستادند و برای سلامتی من، شروع می‌کردند به صلوات فرستادن. خانم‌های همسایه – حتی آنهایی که چندان هم مقید به حجاب نبودند – مرتب برایم شربت و آبمیوه و خوراکی می‌آوردند. علت تمام این محبت‌ها این بود که من داشتم روی دیوار محله‌شان، نقاشی دیواری یک بانوی شهید را نقاشی می‌کردم…» کارنامه «پگاه دهقان خلیلی» که حالا یکی از هنرمندان شناخته‌شده شیراز در حوزه نقاشی دیواری محسوب می‌شود، پر است از نقاشی‌های چشم‌نوازی که مُهر ارادت به قهرمانان ایران‌زمین پای آنها ثبت شده. به بهانه رونمایی از نقاشی دیواری شهیده «معصومه کرباسی» و همسرش که تازه‌ترین اثر این هنرمند و اولین نقاشی دیواری از چهره یک بانوی شهید در ایران به حساب می‌آید، با او گفت‌و‌گو کرده‌ایم.

وقتی خانم معلم، بالای داربست رفت!

«گفتم: آخه من که نمی‌تونم در کوچه و خیابون از چهارپایه بالا برم. استاد در جوابم گفت: چرا نمی‌تونی؟ خیلی از خانم‌ها بدون مشکل در حوزه نقاشی دیواری کار کردن… نشان به آن نشان که منی که از رفتن روی چهارپایه ابا داشتم، فردای آن روز در محل کار استاد، از داربست بالا رفتم و کنار دست ایشان شروع به کار کردم!» بانوی پرانگیزه آن روز‌ها و هنرمند موفق امروز، دستم را می‌گیرد و می‌برد به ۱۵سال قبل و اینطور ادامه می‌دهد: «معلم خط و نقاشی مدارس بودم وگهگاه با بچه‌ها برای تماشای آثار هنری می‌رفتیم. در آن میان، نقاشی‌های دیواری، جور دیگری نظر مرا جلب می‌کرد و دلم می‌خواست خودم هم این نوع از نقاشی را تجربه کنم؛ و یک روز خیلی اتفاقی، در‌های این دنیای جذاب به رویم باز شد.

یک روز در پارک تا دیدم یک آقا مشغول اجرای نقاشی دیواری است، جلو رفتم و پرسیدم: ببخشید، شما از چه رنگی استفاده می‌کنید؟ همین‌که جواب گرفتم: «رنگ اکرولیک»، برایم کافی بود، اما آقای نقاش که بعد‌ها فهمیدم اسمشان استاد «باقری» است، به نگاه مشتاق و پر از کنجکاوی من احترام گذاشت، از چهارپایه پایین آمد و سر صحبت را باز کرد. استاد وقتی فهمید من هم کار نقاشی می‌کنم، گل از گلش شکفت و نمونه آثارم به‌ویژه طراحی چهره‌ها را که در گوشی تلفن همراهم دید، گفت: شما خیلی می‌تونی در این حوزه موفق بشی. بعد هم از من دعوت کرد به محلی که در آن نقاشی دیواری کار می‌کرد، بروم. اینطور بود که یک رحل قرآن و آیه کنارش – که هنوز هم با وجود کهنگی و فرسودگی، روی دیوار یکی از چهارراه‌های شیراز جاخوش کرده – شد اولین تجربه نقاشی دیواری من در ۲۵سالگی.» * (نمونه آثار «پگاه دهقان خلیلی»)

وقتی اینستاگرام به مهارت بانوی شیرازی شهادت داد!

«اگر سوژه شما یک درخت باشد، می‌توانید شاخه‌هایش را کم و زیاد کنید، اما در نقاشی چهره‌ها، اگر یکی از جزئیات – مثلاً سایه کنار لب – یک میلی‌متر کم و زیاد شود، آن نقاشی را به نقاشی چهره یک شخص دیگر تبدیل می‌کند! همین موضوع، اجرای طرح چهره در نقاشی دیواری را به یک کار تخصصی حساس تبدیل کرده که افراد معدودی می‌توانند از پس آن بربیایند.» «پگاه دهقان خلیلی» که پایان‌نامه دانشگاهش را هم با موضوع نقاشی چهره ارائه کرده، یکی از همین هنرمندان انگشت‌شمار در شهر شیراز محسوب می‌شود. اگر باور ندارید، می‌توانید از عوامل سانسور در شبکه اجتماعی اینستاگرام بپرسید: «من در ۳مقطع، ۳نقاشی دیواری از چهره سردار سلیمانی کار کردم که اینستاگرام ۲بار به خاطر عکس این نقاشی‌ها، صفحه مرا حذف کرد. یک بار، در مرحله‌ای عکس را در صفحه‌ام گذاشتم که فقط پیشانی و ابروی سردار را کشیده بودم، اما آنقدر طبیعی بود که اینستاگرام تشخیص داد و حذفش کرد!»

حساب شهدا از بقیه جداست‌

می‌ارزید؟ چه اصراری داشتید بعد از تجربه اول، برای بار دوم هم عکس نقاشی حاج قاسم را در صفحه‌تان منتشر کردید؟ اصلاً انگار سرتان درد می‌کند برای دردسر که بیشتر نقاشی دیواری‌هایتان، طرح چهره شهداست! … خانم نقاش، منظورم را خوب درک کرده که لبخندبرلب می‌گوید: «از ظاهر من مشخص است که مذهبی نیستم، اما خیلی برای شهدا احترام قائلم و با افتخار، چهره آنها را نقاشی می‌کنم. از همان سنین پایین که نماز می‌خواندم، همیشه دعای شهادت می‌کردم! می‌گفتم: آدم که بالاخره می‌میره، خدا کنه شهید بشه.  شاید یکی از دلایل علاقه من به شهدا این است که دایی‌ام، سردار «هدایت‌الله اکبری»، از شهدای دفاع مقدس است و از کودکی تا امروز، زندگی من با خاطرات او عجین بوده. یکی از عموزاده‌هایم، «داود دهقان خلیلی» هم، جانباز از ناحیه دو چشم بود و سال گذشته بر اثر عوارض مجروحیت‌های دوران جنگ به شهادت رسید.

بعضی‌ها مرا به خاطر نقاشی‌هایم از شهدا نقد می‌کنند و می‌گویند: خانم دهقان! در این حیطه کار نکنید. اما من معتقدم شهدا که برای دفاع از وطن جنگیدند، حساب‌شان از بقیه جداست. اصلاً گرانی و سایر مشکلات، چه ربطی به شهدا دارد که از همه هستی‌شان برای حفظ امنیت مردم ایران گذشتند؟! یادمان نرفته در همین جنگ ۱۲روزه اخیر، وقتی موشک‌ها از بالای سرمان می‌گذشتند، چقدر دلهره داشتیم. اما شهدا، داوطلبانه جانشان را کف دست گرفتند و وارد میدان جنگ با دشمن شدند. از جان، عزیزتر داریم؟»

وقتی قصه شهدای امر به معروف غافلگیرم کرد!

«سفارش نقاشی هر شهیدی را که به من بدهند، قبل از شروع کار، درباره‌اش تحقیق می‌کنم و داستان زندگی‌اش را می‌خوانم. این کار باعث می‌شود حس خوبی نسبت به آن شهید پیدا کنم. در طول کار، دیگر انگار او را می‌شناسم و بهتر می‌توانم چهره‌اش را نقاشی کنم.» بانوی هنرمند شیرازی در همین چند جمله ساده، از یک فوت کوزه‌گری رونمایی می‌کند که هر بار در نقاشی‌هایش آن را به کار گرفته، معجزه‌اش را دیده: «چند سال قبل، قرار بود چهره ۵ شهید امر به معروف شیراز را روی یک دیوار طرح بزنم. به روال معمول، رفتم سراغ قصه زندگی‌شان. راستش را بخواهید، انتظار نداشتم زندگینامه و ماجرای شهادت‌شان آنقدر قشنگ و تأثیرگذار باشد. به دلیل اتفاقات جامعه، وقتی اسم امر به معروف می‌آید، تصور دیگری در اذهان شکل می‌گیرد. اما من با شخصیت‌هایی مواجه شدم که خودشان را فدای مردم کرده بودند؛ و همین شناخت باعث شد با حس و حال خیلی خوبی چهره آن شهدا را نقاشی کردم.

مثلاً یکی از این شهیدان، در محدوده خارج از شهر، در صحنه مزاحمت اراذل و اوباش برای یک خانواده به شهادت رسیده بود. ماجرا از این قرار بود که خانواده‌ای برای استراحت کنار جاده نشسته بودند که یک گروه از اراذل با هدف تعرض به زن و بچه‌ها به آنها حمله کردند. این شهید که از آن محدوده عبور می‌کرد، وقتی با این صحنه مواجه شد، برای دفاع از آن افراد با دست خالی با مهاجمان درگیر شد. گرچه او موفق شد زن و بچه آن خانواده را نجات دهد، اما در لحظه آخر با ضربه چاقویی که اراذل از پشت به بدنش زدند، به شهادت رسید… در استوری‌هایی که در صفحه‌ام منتشر می‌کردم، عکس این شهدا را می‌گذاشتم و می‌نوشتم: شهدای امر به معروف، چنین افراد دلیر و غیرتمندی بودند که جانشان را برای نجات جان مردم فدا کردند.»

من از شهید سلیمانی جایزه گرفتم

کنجکاوم بدانم آیا شهیدی بوده که پگاه دهقان خلیلی آرزو کرده باشد نقاشی چهره او قسمتش شود؟ انگار منتظر این سؤال بوده که فوری می‌گوید: «نسبت به دو شهید این حس را داشتم. اول، شهید سلیمانی. بعد از شهادت سردار سلیمانی، در چند شهر ازجمله شیراز، زمزمه اجرای نقاشی دیواری از چهره ایشان بلند شده بود. مدام توی دلم می‌گفتم: کاش شرایطش فراهم بشه که من، نقاشی دیواری چهره سردار رو بکشم. خدا صدای دلم را شنیده بود که قرعه فال به نام من افتاد و مسئولیت اجرای اولین نقاشی دیواری چهره شهید سلیمانی در شیراز به من محول شد. این افتخار، بعد‌ها ۲بار دیگر هم نصیبم شد و به لطف خدا هر سه تصویر، عالی و بسیار باکیفیت و طبیعی از آب درآمد. اما تجربه اول، با اتفاق مهمی که برایم افتاد، تبدیل به یک خاطره ماندگار شد…»

معروف است که شهدا، زیر دین کسی نمی‌مانند. قهرمان داستان ما، این را با تمام وجودش درک کرده: «در روز‌هایی که مشغول نقاشی چهره شهید سلیمانی بودم، مشکل بزرگی زندگی‌مان را به هم ریخته بود. معلوم شده بود خانه‌ای که به‌سختی خریده بودیم، درگیر یک ماجرای کلاهبرداری است. شده بودیم از اینجا رانده و از آنجا مانده. تمام اسباب و وسایل‌مان در کارتن بود و خودمان هم ناچار به خانه مادرم پناه برده بودیم. مجموع این شرایط باعث شده بود خیلی به لحاظ روحی روانی تحت فشار باشم. در همان ایام، یک شب خواب دیدم در جای ناشناخته‌ای هستم. مات و مبهوت به اطراف نگاه می‌کردم که گفتند: شهید سلیمانی با شما کار دارند. در کوه و کمر، وارد یک فضای خیلی سرسبز شدم و دیدم سردار سلیمانی با همسرشان آنجا نشسته‌اند. سردار در‌حالی‌که سرشان پایین بود و لبخند به لب داشتند، به همسرشان گفتند: کارت شناسایی‌ش رو ببینید. اگر خودشه، جایزه‌ش رو بدید. حاج خانم نگاهی به کارتم انداختند و بعد، کارت هدیه‌ای به من دادند… فردا صبح که بیدار شدم، مشکل خانه‌ای که خریده بودیم، حل شده بود…»

وقتی بانوی شهید، آرزویم را برآورده کرد

«دومین جایی که از ته دل آرزو کردم کار یک نقاشی دیواری قسمت من شود، وقتی بود که خبر شهادت خانم معصومه کرباسی – همشهری ما – به همراه همسرش در رسانه‌ها پیچید. با خودم گفتم: حیف که هیچ‌وقت عکس بانوان شهید را روی دیوار نقاشی نمی‌کنند. کاش این بار این اتفاق بیفتد و افتخارش نصیب من شود؛ حتی اگر شده، این نقاشی روی دیوار یک حسینیه یا مرکز اختصاصی بانوان باشد…» این بار هم، مرغ آمین همان حوالی بود و دعای پگاه دهقان را بالا برد و با مُهر اجابت برگرداند: «با اینکه به این موضوع فکر کرده بودم، وقتی مدتی بعد از شهادت شهیده کرباسی به من اعلام شد برای اجرای نقاشی دیواری ایشان انتخاب شده‌ام، باز هم غافلگیر شدم و تعجب کردم. همه‌چیز آن ماموریت، خاص بود. برای اولین بار قرار بود طرح چهره یک بانوی شهید روی دیوار برود؛ آن هم نه یک دیوار کوچک در یک فضای معمولی بلکه روی دیوار بزرگ و مرتفع یک مسجد که کاملاً مشرف به خیابان بود.

نقاشی دیواری با چاشنی دعای مادر

موقعیت آن دیوار هم، عجیب بود. درِ خانه مادرم دقیقاً رو به این دیوار باز می‌شد؛ و همین، حس و حال متفاوتی به این نقاشی دیواری داد. در پایان کار، وقتی رئیس اداره زیباسازی شهرداری شیراز برای بازدید از نقاشی شهیده کرباسی آمده بود، گفت: حس پشت این نقاشی، از همه کار‌هایتان قوی‌تر است. می‌دانید چرا؟ چون این نقاشی را زیر نگاه مادرتان کشیدید… راست می‌گفت. دیواری که انتخاب شده بود، خیلی بلند بود. مادرم هر روز تسبیح به دست می‌آمد پایین آن داربست بلندبالا می‌ایستاد و برای سلامتی من که در آن ارتفاع داشتم کار می‌کردم، صلوات می‌فرستاد؛ و به برکت دعا‌های مادر بود که مِهر آن کار به دل همه افتاد…»

از جهان پهلوان تختی تا اولین شهیده ایرانی طریق‌القدس

«وقتی عکس نقاشی دیواری جهان پهلوان تختی را در صفحه‌ام گذاشتم، مخاطبان زیادی پسندیدند و تشویقم کردند. آن استقبال درباره نقاشی دیواری شهیده کرباسی هم تکرار شد و نشان داد مردم به قهرمانان‌شان در تمام حوزه‌ها علاقه دارند. عکس‌های نقاشی دیواری شهیده کرباسی و همسرش در صفحه من، بیش از ۱۰۰هزار بازدید داشت! می‌دانید، انگار این اتفاق برای همه غیرمنتظره بود. همه تعجب کرده بودند که برای اولین بار، تصویر چهره یک بانوی شهید به شکل نقاشی دیواری اجرا شده. مخاطبان، هم این اتفاق و هم کیفیت اجرای کار را تحسین می‌کردند. اما استقبال از نقاشی دیواری شهیده کرباسی به فضای مجازی، محدود نشد. در روز‌هایی که مشغول نقاشی چهره این بانوی شهید روی دیوار مسجد امام حسن مجتبی (ع) در محله آزادگان شیراز بودم، بار‌ها مورد لطف اهالی آن محله و رهگذران به‌ویژه خانم‌ها قرار گرفتم. همه آنها نقاشی شهیده کرباسی را دوست داشتند و با آن ارتباط برقرار کرده بودند.»

نقاشی دیواری بانوی شهید، تحت حمایت اختصاصی خانم‌های محله

چشم‌های خانم نقاش هم می‌خندد وقتی خاطرات محبت‌های مردم در ذهنش تداعی می‌شود و در همان حال می‌گوید: «هر روز ظهر که نماز جماعت مسجد تمام می‌شد، خانم‌ها یکی‌یکی می‌آمدند پای داربست و برای سلامتی من صلوات می‌فرستادند. فقط هم این نبود. یکی‌شان برایم شربت می‌آورد، آن یکی آبمیوه و دیگری، کلوچه‌ای که خودش درست کرده بود. ما یک طناب بلند داریم که قوطی‌های رنگ را با آن بالا می‌کشیم. خانم‌ها، خوراکی‌هایی که می‌آوردند را به همان طناب می‌بستند و با صدای بلند به من که روی داربست مشغول کار بودم، می‌گفتند آن را بالا بکشم. در پایان کار هم، خانم‌های مسجدی با هزینه خودشان برایم یک هدیه گرفتند که خیلی برایم ارزشمند است.

البته این لطف و مهربانی‌ها فقط مختص خانم‌های مسجدی نبود. بعضی هم‌محله‌ای‌ها که چندان در قید و بند حجاب نبودند هم، به من محبت داشتند و مهمانم می‌کردند به آب خنک و شربت و… در این میان، بعضی‌ها بودند که شهیده معصومه کرباسی را نمی‌شناختند. وقتی متوجه می‌شدند او و همسرش با پهپاد اسرائیلی ترور شدند و دست در دست هم به شهادت رسیدند، به‌شدت تحت‌تأثیر قرار می‌گرفتند. اما نقطه اوج ماجرا آنجا بود که خانم‌ها خبردار می‌شدند شهیده کرباسی، مادر ۵ فرزند بوده. آنجا واکنش همگی‌شان، اشک بود…»

وقتی از مادر شهیده کرباسی نمره قبولی گرفتم

«همیشه این نگرانی در دل امثال من هست که آیا خانواده آن شهید عزیز که چهره‌اش را روی دیوار نقاشی کرده‌ام، از نتیجه کار راضی هستند یا نه. آیا با آن نقاشی ارتباط برقرار کرده‌اند یا نه. درباره نقاشی دیواری شهیده کرباسی، به دلیل جدید بودن این حرکت، شاید حساسیت‌ها بیشتر هم بود. اما در پایان کار، مسئول بسیج خواهران مسجد امام حسن مجتبی (ع) با یک خبر خوب، خستگی را از تن من بیرون کرد. ایشان گفت یک روز خانواده شهید کرباسی را برای بازدید از این نقاشی دعوت کرده‌اند و این عزیزان از نتیجه کار، حسابی ابراز رضایت کرده‌اند. 

دوستان مسجدی می‌گفتند: مادر بزرگوار شهیده معصومه کرباسی از دیدن تصویر دختر و دامادش روی دیوار مسجد خیلی خوشحال شد و گفت: برخلاف بعضی نقاشی‌هایی که قبلا از چهره دخترم کشیده بودند و اصلاً شبیه او نشده بود، این نقاشی دیواری، خیلی طبیعی و زنده است…» اما جمله تکمیلی خانم‌های مسجدی بود که قند توی دل پگاه دهقان خلیلی آب کرد: «وقتی دوستان مسجدی گفتند مادر شهیده معصومه کرباسی ابراز تمایل کرده‌اند هنرمند این نقاشی دیواری را ببینند، خیلی خوشحال شدم. حالا روزشماری می‌کنم شرایط فراهم شود و بتوانم به دیدار این مادر شهید عزیز بروم.»

در حسرت مجوز برای یک نقاشی دیواری خاص…

«وقتی کار نقاشی دیواری را شروع کردم، یک مادر ۲۵ساله بودم با دو فرزند کوچکِ یک و ۲ساله. گهگاه بچه‌ها را هم با خودم به محل کار می‌بردم. من، بالای داربست مشغول نقاشی می‌شدم و آنها پای داربست، جست و خیز و بازی می‌کردند. در تمام آن روز‌ها و این سال‌ها، اصلی‌ترین حامی من، همسرم بوده که یک لحظه تنهایم نگذاشته و در اجرای تمام نقاشی دیواری‌ها در کنارم بوده. از همین طریق از لطف و همراهی او تشکر می‌کنم.»

صحبت‌های بانوی هنرمند شیرازی که حالا اسمش به‌عنوان خالق اولین نقاشی دیواری بانوی شهید در ایران ثبت شده، به آخر رسیده، اما هنوز یک حرف توی دلش باقی مانده. پگاه دهقان خلیلی درباره آرزوی برآورده‌نشده‌ای که همچنان برای ادامه مسیر به او انگیزه می‌دهد، اینطور می‌گوید: «دوست دارم یک روز تصویر چهره دایی شهیدم را روی دیوار نقاشی کنم. یک بار برنامه‌ریزی هم کرده بودم که قبل از روز مادر، این کار را انجام دهم و مادرم را بی‌خبر ببرم و آن نقاشی دیواری چهره دایی را به‌عنوان هدیه روز مادر نشانش دهم. اما مخالفت دایی‌های دیگرم، تمام نقشه‌هایم را نقش بر آب کرد! راستش را بخواهید، دایی‌هایم، پا جای پای برادر شهیدشان گذاشته‌اند. آنها که خودشان هم سرهنگ بازنشسته سپاه هستند، از زمان شهادت دایی تا امروز حاضر نشده‌اند از هیچ‌کدام از مزایا و امکانات قانونی ویژه خانواده شهدا استفاده کنند. حتی وقتی اصرار کردم که نقاشی دیواری دایی شهیدم را با هزینه خودم و به صورت رایگان می‌کشم، باز هم دایی‌هایم موافقت نکردند. در جوابم گفتند: ممکنه بقیه خانواده شهدا دلگیر بشن و غصه بخورن که عکس شهیدشون روی دیوار محله و شهر نرفته…»

منبع: فارس

منبع خبر


مسئولیت این خبر با سایت منبع و جالبتر در قبال آن مسئولیتی ندارد. خواهشمندیم در صورت وجود هرگونه مشکل در محتوای آن، در نظرات همین خبر گزارش دهید تا اصلاح گردد.

مطالب پیشنهادی از سراسر وب

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

کد امنیتی *

advanced-floating-content-close-btn
advanced-floating-content-close-btn

پنجره اخبار